Home

Titleبازگشت به روح منتقد ـ بخش نخست

آیا انسان محکوم به آزادی است؟

2 Sep 2013

■ مینو میرشاه ولد
Font Size + | - Reset

آیا پس از دستاوردهای علم معاصر و انصراف آن از بسیاری از ادعاهای گذشته اش نسبت به ارائه پاسخهای جامع و مانع به مسائل ذهن بشر، باز هم می توان به نیروی خرد آدمی تکیه کرد؟ آیا به رغم بحرانهای علم معاصر، انسان می تواند همچنان نسبت به کارکردهای مثبت خرد خویش امیدوار باشد و بدون افتادن در ورطه تفکراتی که یا دور شدن از واقعیات عینی را به همراه دارند و یا افسردگی و سکون به بار می آورند، در کنش و پویش اجتماع خویش سهیم باشد؟

IMAGE634899527490594967

موضوع این مختصر بررسی آرای بنیانگذار جنبشی است که در سالهای سربرآوردن دگم ها و سیاه چالهای اندیشه در ایتالیا، بر آن شد تا با فراخواندن هم پالکی های خود به چاره اندیشی بپردازد. به این ترتیب در قسمت اول به مراحل نشو اندیشه او پرداخته و سپس مفهوم “احتمال” که از مضامین اساسی جهان وی به شمار می رود را مورد بررسی قرار می دهیم. در قسمت دوم همین معنا را در روش شناسی علمی او به نظاره می نشینیم که سه مفهوم اساسی دیگر : “خرد”، “آزادی” و “قانون” را بازتعریف می کند.

ایتالیا پس از جنگ

اگرچه نهضت “روشنگری نوین ایتالیا” به تدریج شکل گرفت، اما برای تاریخ آغاز آن تنها می توان به یک روز خاص اشاره کرد و آنهم 15 می 1953 است. روزی که در آن نیکلای آبانیانو[1] (1901 -1990) با ارسال یادداشتی گروهی از اندیشمندان ایتالیایی را برای شرکت در یک گردهمایی دعوت کرد. این گروه آن دسته از اندیشه ورزانی بودند که به زعم وی تلاش می کردند تا با پژوهشهای خود به ورای هرگونه دگم گرایی برسند. از آنجا که آبانیانو شاهد آن بود که جامعه روشنفکری ایتالیا در خلال سالهای 1947 تا 1952 از حضور اندیشه های ایده آلیستی (بندتو کروچه[2] و جووآنی جنتیله[3] ) و امتزاج آن با روحگرایی رنج می برد، بنابراین امیدوار بود که با شکل بخشیدن به یک حرکت فلسفی بتواند روح تازه ای به آن جامعه افسرده بدمد. در ایتالیا آن سالها دو دگم غالب بر فضای فرهنگی جامعه به چشم می خورد که هر یک به مثابه سدی مانع پیشرفت این کشور می شدند: روح گرایی[4] با یا بدون ارتباطش با ایده آلیسم به حامی کاتولیسیسم تبدیل و وارد دنیای سیاست شده بود و در جبهه مقابل آن مارکسیسم قرار داشت که می کوشید تا با آن به تقابل بپردازد.

این موقعیت پس از خروج مارکسیستها از دولت، در سال 1947، وخیم تر نیز شده بود، چرا که با این خروج، وحدت نیروهای سیاسی که به “نهضت مقاومت” کمک کرده بودند، به هم خورده و بنابراین حذب “دموکرات مسیحی” در سال 1948 اکثریت دولت را به دست می گیرد ((Mori, 2012. به این ترتیب فرهنگ کاتولیک و فرهنگ مارکسیستی به دو پارادایم رقیب تبدیل شدند. بنابراین ایتالیا در این سالها از یک طرف با یک کاتولیسیسم محافظه کار که در مقابل هر نوآوری می ایستد طرف بود و از طرف دیگر در مقابل یک گفتمان مارکسیستی قرار داشت که به واسطه نفوذ حذب کمونیست ایتالیا به قدرتی تبدیل شده بود که به شدت تحت تسلط خط مشی های شوروی قرار داشت. در این نخستین سالهای پس از جنگ، بسیاری از متفکران ایتالیا -یا حداقل آن دسته که به لحاظ سیاسی آگاه تر بودند- به درک فاصله میان ایده آل گرایی ها و وضعیت واقعی کشور که به واسطه بازتولید کلیشه های قدیمی، دچار رکود فرهنگی بود، نائل آمده بودند. این عقب ماندگی های فرهنگی فضای سالهای پنجاه ایتالیا را سنگین می کرد. در مقابل آن کشوری که با قدرت به سمت دموکراسی و بازسازی اجتماعی- اقتصادی حرکت کرده بود، پس از جنگ، هویتی به جا مانده بود که همچنان از بسیاری جهات از آبشخور فرهنگی “ایتالیای فاشیستی” متاثر بود.

جنبش روشنگری نوین

بسیاری از پژوهشگرانی که یادداشت آبانیانو را دریافت کردند، به آن فراخوان پاسخ مثبت دادند. حدود سی نفر در آن گردهمایی که در روزهای 3 و 4 ژوئیه 1953 شکل گرفت، حضور یافتند و هشت تن نیز در هنگامه انتشار بیانیه بدان پیوستند. این متفکران به طور عمده از دوشهر ایتالیا –تورین و میلان- می آمدند. آنچه که این متفکران را به هم پیوند می داد، آگاهی آنان نسبت به بحران علم و فلسفه و پیامدهای آن در دنیای معاصر بود، اما راهکارهایی که برای برون رفت از این چالش ارائه می کردند، گوناگون بود.

در میان ویِژگی های مختلفی که جنبش “روشنگری نوین” را رقم زدند، می توان به تعاریف جدیدی اشاره کرد که هر یک از اعضای آن به سهم خود از معنای “خرد”، “تجربه” و وظیفه فلسفه به دست دادند. روشنگری نوین منتقد نگاه خوشبینانه همتای قرن هفدهمی خود است. برای روشنگری نوین، نگاه قرن هفدهمی به علم و توانایی های آن، گونه ای رومانتیسیسم است که در وجود دو جریان قرن هجدهمی تبلور می یابد. این دو عبارتند از ایده آلیسم و پوزیتیویسم (رومانتیسیسم علم) که هر یک به یک دگم تکیه دارد (یا خرد مطلق و یا روح نامتناهی) که به روند الزامی تاریخ وابسته هستند و به آن معنایی یگانه و یکسان کننده می بخشند. برای روشنگری نوین می توان سه ویژگی اساسی را برشمرد:

1. غامض (پروبلماتیک) بودن: یعنی طبیعت پیچیده واقعیت را به رسمیت شناختن. به زعم آبانیانو این ویژگی واقعیت را می توان در تعریف جان دیویی از تجربه بازشناخت. تعریفی که در آن “ناپایداری”، “ریسک پذیری”، “عدم قطعیت” و “پیچیدگی” واقعیت، ویژگی های گریز ناپذیر هستی در تمام ابعاد آن به شمار می روند. (Abbagnano, 2001, p.103)

2. رویکرد منتقدانه : روشنگری نوین با توجه به انتظاراتش از خرد آدمی، یک رویکرد منتقدانه نسبت به مسائل دارد. (Ibidem, p.155)

3. سومین ویژگی روشنگری نوین طبیعت عملی آن است. نه تنها به دلیل آنکه فضای سیاسی-اجتماعی را متاثر می سازد، بلکه بعد انسانی وجود را نیز درگیر می کند و خرد به یک نیرویی تعبیر می شود که قادر است جهان را انسانی تر از آنچه هست، بنمایاند. ( (Ibidem, p.111از نظر آبانیانو فاصله ای میان فعالیت عملی و نظری وجود ندارد. شناخت همان عمل است و عمل بدون شناخت نمی تواند محقق شود. علوم عملی همچون اخلاق نمی توانند بدون علوم نظری که “حوزه احتمالهای آنها را مشخص می کنند” حرکت کنند.

نیکلای آبانیانو

در اینجا به بررسی آرای طراح این جنبش فکری می پردازیم که پس از مشاهده سدهای موجود در راه اندیشه ورزی در کشورش، با دعوت از آنان که با وی هم داستان بودند، به پایه ریزی جنبش “روشنگری نوین” همت گمارد. در میان آنان که درباره او نوشته اند، رسم است که زندگی فکری اش را به چهار دوره تقسیم می کنند. وی که در سال 1901 در شهر جنوبی سالرنو متولد شد، در آغاز تحت تاثیر استاد خود آنتونیو آلیوتا[5] قرار دارد و بر آن است تا از طریق ضدیت با ایده آلیسم رابطه اندیشه و زندگی را باز تعریف کند. متعاقبا و پس از انتقالش در سال 1936 به تورین، قرارگیری در فضای فکری آزادتر و تماس با نخستین ترجمه های هایدگر، دوره ای آغاز می شود که در آن با نقد آرای هایدگر و کیرکگارد، بنا دارد تا تعریف جدیدی درباره ساختار وجود ارائه دهد.) (Miglio,2002,pp.35-36 دوره سوم به روش شناسی علم تعلق دارد. در این دوره برخی واژگان اساسی فلسفه وی همچون “احتمال” ، پس از گذر از اگزیستانسیالیسم، به عالم علم راه می یابند. آبانیانو در دوره چهارم در پی کارکرهای اخلاقی و عملی فلسفه می گردد و به سمت جامعه شناسی و سیاست روی می آورد. (Cacciatore,2011, p.71)

تعریف احتمال در جهان آبانیانو

علاقه به علم و ارتباط آن با فلسفه یکی از ویژگی های محوری تفکر آبانیانو است. در حقیقت نامه 15 می 1953 وی دعوتی است برای تولید یک تفسیر غیر متافیزیک از پژوهشهای علمی/ فلسفی. فیلسوف تورینی[6] برای علم به طور کل، و برای علم قرن بیستم به طور خاص، ارزش قائل است چرا که با علم کلاسیک که بر فرهنگ پوزیتیویستی قرن هجدهم مستولی بود، مرزبندی می کند. آبانیانو در کتاب خود “فیزیک نوین” به تحلیل ابزارهای خاص فعالیت علمی “فیزیک” و “ریاضی” می پردازد. (وی زیست شناسی را چندان وقعی نمی نهد چرا که در آنجا که به نظریه تکامل داروین مربوط می شود، از ظن وی متهم به گونه ای پوزیتیویسم قرن هیجدهمی است). آبانیانو شیفته کاراکتر قراردادی ریاضی معاصر است. اگر –پیش از هندسه های غیر اقلیدسی- ریاضی قادر به بخشیدن یک ارزش مطلق به گزاره های خود بود، امروز ارزش این گزاره ها منوط به شرایط خاصی است : یعنی در شرایطی که ما در مقابل هندسه اقلیدسی قرار داشته باشیم. در ریاضی معاصر رابطه “اگر …بنابراین…” موجد یک احتمال است و نه یک الزام. (Abbagnano, 2001, p. 56) در حقیقت ریاضی حافظ ارزشهای مطلق نیست بلکه ارزشهای قراردادی را می شناسد که تنها می توانند امکان یک مسئله را نشان دهند. (Ibidem, p. 54) همین نحوه برخورد در مورد فیزیک نیز صادق است. با فیزیک کوانتوم هر فرضی در مورد امکان دستیابی به تعاریف عینی از اشیاء غیر ممکن می شود. چرا که معنای واقعیت تغییر می کند و دیگر نمی توان از یک “واقعیت لحظه ای” به مثابه یک حقیقت مطلق سخن گفت. دیگر “چیز” هایی برای توضیح داده شدن وجود ندارند، بلکه تنها “وضعیت” هایی برای روشن کردن از طریق ریاضی وجود دارند. Ibidem, p. 64)) به دنبال اصل “عدم قطعیت هایزنبرگ” گفتن اینکه یک الکترون وجود دارد، تنها به معنای آن است که می توان مقدار تراکم احتمالی الکترونها در لایه های مختلف اطراف هسته را تخمین زد، اما جای آنها را نمی توان با قطعیت مشخص کرد. به طور کلی برای علم معاصر این گزاره که ” عنصر آ یک حقیفت است.” یا “عنصر آ وجود دارد.” تنها بدان معنی است که “می توان برای عنصر آ ارزشهای محتملی را در آینده متصور شد.” Ibidem, p.72)) به این شکل روشن است که به دست دادن یک چنین تعریفی از وجود آن الکترون، به هیچ وجه موید هیچگونه الزامی نیست. در فیزیک و ریاضی مدرن، فعل “وجود داشتن” با معنای آن در زبان روزمره متفاوت است. در علم معاصر که افق معنایی آن از “امکان” ساخته شده، “وجود” به “امکان وجود” کاسته می شود. (Ibidem, pp. 56-60) بنابراین فیزیک و ریاضی با صرفنظر کردن از دادن تعاریف جامع و مانع از جهان، دیگر ادعای بیان “قواعد تغییر ناپذیر طبیعت” را ندارند. یک قانون علمی به سادگی به گزاره ای زبانی تبدیل می شود که به واسطه عدم قطعیت خود، موضوع آزمایشات دائم را می سازد. بنابراین حیات فیزیک به بکارگیری مکانیزمهایی بستگی دارد که متضمن بازبینی ها و مشاهدات تازه و روزآمد باشند.

شکل گیری معنای “احتمال” که در جهان آبانیانو (چه در برخورد وی با دین و چه در صحنه علم) از جایگاه ویژه ای برخوردار است، به سال 1939 و به کتاب “ساختار وجود”[7] باز می گردد. مسئله “احتمال” سپس در آثار اگزیستانسیالیستی بعدی وی نیز بازتاب می یابد؛ آثاری همچون”درآمدی بر اگزیستانسیالیسم”[8] ( 1942) و “اگزیستانسیالیسم مثبت”[9] (1948) از اینگونه اند. در این آثار معنای “احتمال” از حوزه علم فراتر رفته و به تعریف ساختار “وجود” راه پیدا می کنند. انتخاب فرد در میان گزینه های موجود، ناقض عنصر تعیین ناپذیری احتمال نیست. چرا که آن دم که گزینه اصلح انتخاب شد، می توانست انتخاب نشده و جای خود را به گزینه دیگری بدهد. ریسک و احتمال اشتباه همراهان همیشگی “وجود” هستند. اما این بدان معنی نیست که آبانیانو به کلیه گزینه های موجود به یکسان اعتبار و ارزش می بخشد. به نظر وی انسان این امکان را دارد که در میان گزینه هایی که در اختیار دارد، برخی را برگزیده و برخی دیگر را حذف کند و در این انتخاب “احتمال متعالی”[10] نقش هدایتگر او را ایفا می کند. طبیعت هر فرد (که آبانیانو آنرا احتمال متعالی می نامد) نقطه آغازین حرکت اوست که بر بنیاد آن و با هدف به فعل در آوردن آن، تکاپوی انسان آغاز می شود. فرد می تواند شیوه زندگی کردن خود را انتخاب کند، می تواند انسانی زندگی کند و یا آنکه باری به هر جهت عمر خود را تلف کرده و واقعیت انسانی خویش را محقق نسازد. مبنای انتخابهای آدمی، یا “احتمال احتمال”، نام “احتمال متعالی” را به خود می گیرد، که به گونه ای تقویت همان احتمال آغازین است. انسان در سایه “احتمال متعالی” وحدت حقیقی خود را، من خود را و تمامیت شخصیت خود را محقق می سازد (Abbagnano, 1988, p. 244) و از طرفی با تمرکز بر تنها یک وظیفه، یعنی انتخاب و تقویت احتمال آغازین، که به تدریج تایید و تقویت می شود و با خودداری از پراکنده کردن انتخابهایی که می توانند منتهی به عدم ثبات شخصیتی و نهایتا دیوانگی شوند، به شکل گیری این “من” کمک می کند. چنانچه انسان ناکامل بودن خود را بپذیرد و به حقیقت خود که “شدن” دائم است، واقف باشد، به سمت “بودن” حرکت می کند و در این پویش، خود را محقق می سازد. و یا با بی توجهی به واقعیت انسانی خویش، در “از هم گسیختگی معمولی کننده”[11] سقوط کرده و به جزئی از توده بی شکل آدمیان می پیوندد.

گفته می شود که بیشترین خدمت نیکولا آبانیانو چه در صحنه ملی و چه در صحنه بین الملل، نه به واسطه روشنگری نوین و نه به واسطه تجربه گرایی روش مند وی، بلکه برخاسته از “اگزیستانسیالیسم مثبت” بود. (Mori, 2011, p.123) آبانیانو در این دومین دوره تفکر خود دلیل این نام گذاری را در آنجایی توضیح می دهد که به رد پاسخهای اگزیستانسیالیسم فرانسوی، هایدگری و یاسپرسی به پرسشهای حیات می پردازد.

فیلسوف تورینی، سه پاسخ مختلف به چالش انتخاب را بررسی می کند. برای اگزیستانسیالیسم فرانسوی (سارتر و کامو) انسان در مقابل گزینه هایی قرار دارد که از ارزش یکسانی برخوردارند. برای اگزیستانسیالیسم آلمانی (هایدگر) گزینه ها همگی ارزش یکسانی دارند، به غیر از یک مورد و آنهم مرگ است. در جهان هایدگر تنها راه موجود برای انسان، ختم شدن به مرگ است و سایر گزینه ها ارزشی هم عرض با آن ندارند. برای یاسپرس همه امکانات پیش روی انسان هم عرض هستند، چرا که همگی ناممکن اند! برای هایدگر “وجود” به معنای عدم امکان خروج از هیچ بودگی و پیوستن به “بودن” است، در جهان یاسپرس “وجود” به عدم امکان “بودن”[12] تعبیر می شود. هایدگر از “وجود” ، پریشانی و اندوه و عدم امکان گریز از پوچی می سازد و یاسپرس آنرا بن بست می بیند. آبانیانو معتقد است که بخشیدن ارزش یکسان به گزینه های پیش روی انسان به معنای لغو امکان انتخاب و آزادی است. به نظر او معیار تعیین گزینه اصلح وجود دارد. انسان محکوم به آزادی نیست و آزادی موهبتی همیشگی نیست. انسان می تواند انتخاب کند که آزاد نباشد. معیار انتخاب از ظن وی، همان چیزی است که ضامن آن آزادی باشد و ضامن آزادی، یکپارچگی “من” فرد است. انسان نمی تواند به از هم گسیختگی خودش و جهانش پاسخ مثبت بدهد و بعد امید به آزادی داشته باشد و تحقق “من” هرگز در تنهایی صورت نمی گیرد. فرم درست تحقق “من” همزیستی است که در آن “من و تو یکدیگر را به صورت همزمان می سازند.” (Ibidem, pp.9-10)

یافتن ردپای اگزیستانسیالیسم در مواضع مرحله سوم تفکر آبانیانو، یعنی دوره روشنگری نوین، دشوار نیست. رهیافت روشنگرانه وی در باب مسئله “احتمال” همان دستاوردی است که در کتاب “تاریخ فلسفه” بدان دست می یابد. روشنگری آلمانی مرحله نوجوانی حرکتی است که آبانیانو در آغاز دهه 50 میلادی پی می گیرد. از جمله دستاوردهای آن میراث آلمانی، ترسیم ارتباط میان بنیان (دلیل وجودی) یک چیز با مسئله احتمال وجود آن است. آبانیانو برای تعریف واژه بنیان[13] در دانشنامه فلسفی خود به تحلیل آرا برخی از فیلسوفان از ارسطو تا کانت می پردازد. از ظن وی کریستیان ولف نخستین سنگ بنای آزاد اندیشی را می نهد. وی “بنیان” را به مثابه دلیل کافی و یا علت کافی برای توضیح جبرگرایانه یک معلول می گیرد، اما تعریف وی همچنان به درد جبرگرایی دوره مدرن دچار است (که در پوزیتیویسم و ایده آلیسم قرن هجدهمی نمود می یابد). کریستیان ولف، فلسفه را علم “چیزهای ممکن می داند” اما تنها وظیفه ای که برای آن می شناسد، شرح “بنیان” به مثابه “علتی که چیزها به خاطر آن رخ می دهند” است. (Abbagnano, 1961, p.405) به همین ترتیب معنای “احتمال”[14] نیز در جهان ولف متضمن الزام است. در همان “دانشنامه فلسفی” آبانیانو می خوانیم که این در حقیقت کانت است که معنای احتمال را از بند علت (تعیین کننده) می رهاند و در عوض آنرا به معنای شرط (ناتوان از تعیین) می پیوندد. (Ibidem, p.669) این تغییر معنا به این دلیل در جهان کانت اتفاق می افتد که از ظن وی احتمال تنها گزینه ای منطقی نیست بلکه بخشی از واقعیت موجود را می سازد. برای ولف “امکان” تنها مفهومی متعلق به جهان منطق است، اما کانت آنرا به جهان تجربه انسانها می آورد و به این ترتیب بدان یک معنای اگزیستانسیالیستی می بخشد. (Abbagnano, 1948, pp.31-32) ولف معنای “احتمال” را در مقابل معنای “نامتناقض” قرار می دهد، بنابراین “لازم” نیز از آنجا که “متناقض” نیست، “محتمل” می شود. اما کانت با نشان دادن اینکه چگونه “احتمال” همواره یک “احتمال واقعی”[15] است، راه را بر تفکر معاصر می گشاید. کانت با تبری جستن از معنای ولفی از “احتمال” که کلا به حوزه منطق ارتباط دارد، دو خدمت به جهان فلسفه می کند: یکی آنکه خلط مبحث برآمده از گفتار ولف را جبران می کند و دیگر آنکه بر دوگانه لایبنیتزی میان محتمل/واقعی چیره می گردد. در تفسیر آبانیانو، کانت بر آن است که امر “محتمل” در تقابل با واقعیت قرار ندارد، بلکه خود امر “واقعی” موجد احتمال است. به این شکل واقعیت و احتمال به یک همزیستی می رسند : “هر واقعیتی محتمل است چرا که تنها در قالب احتمالات قابل تعریف است.” (Abbagnano, 1988, p.540)

آبانیانو در پایان دهه 40 و در آغاز دهه 50 دو مطلب را به تبیین امر محتمل اختصاص می دهد : “محتمل و بالقوه”[16] (1949) و “مشکلات فلسفه احتمال”[17] (1950) وی برای تعریف امر محتمل از نقیض های آن بهره می گیرد، یعنی تمام مواردی که یا به گونه ای معنای الزام را در خود دارند و یا با آن قابل انطباق هستند. همچون امر بالقوه[18] (در معنای ارسطویی آن)، امر تصادفی[19] (که همیشه به یک عنصر لازم وابسته است) و امر نامتناقض .[20] ( (Mori, 2011, p.103

***

در قسمت دوم این گفتار و در ادامه تببین امر محتمل در جهان آبانیانو، خواهیم دید که معنای احتمال در رویکرد پسا اگزیستانسیالیستی وی تغییر کرده و وارد روش شناسی کار علمی می شود. به این ترتیب و پس از وارد شدن احتمال در کار علم، تعریف خرد نیز متحول می شود.

———————————-

پانویس‌ها:

[1] Nicola Abbagnano

[2] Benedetto Croce

[3] Giovanni Gentile

[4] Spritualismo

[5] Antonio Aliotta

[6] آبانیانو را تورینی می نامم نه از آن رو که زادگاه وی است، بلکه به آن دلیل که خواستگاه جنبش روشنگری نوین است که پس از انتقال فیزیکی طراح آن به این شهر و به همراه تحولات فکری وی، متولد می شود.

[7] La struttura dell’esistenza

[8] L’introduzione all’esistenzialismo

[9] L’esistenzialismo positivo

[10] La possibilità trascendentale

[11] la dispersione banalizzante در باب آنچه که با عنوان “ازهم گسیختگی معمولی کننده” از آبانیانو نقل کردم، می توان به طور خاص صفحات 8 و 9 مقاله وی با نام Che cosa è l’esistensialismo را مطالعه کرد که در سال 1948 در مجلدی با نام Esistenzialismo Positivo به انتشار رسیده است.

[12] essere

[13] fondamento

[14] possibilità

[15] possibilità reale

[16] Il possible e il virtuale

[17] Problemi di una filosofia del possible

[18] virtuale

[19] contingente

[20] non-contraddittorio

 
Tehran Review
کلیدواژه ها: , , , , , , | Print | نشر مطلب Print | نشر مطلب


What do you think | نظر شما چیست؟

عضویت در خبرنامه تهران ریویو

نشانی ایمیل

Search
Most Viewed
Last articles
Tags
  • RSS iran – Google News

    • Iran is Key to Obama's Case For Syria Strikes - ABC News (blog)
    • Syria: William Hague snubs Labour call to include Iran in peace talks - The Guardian
    • UN Urges Safety for Iranian Exiles After 52 Killed - ABC News
    • Drawing a Line on Syria, US Keeps Eye on Iran Policy - New York Times
    • Commander of Iran's Revolutionary Guards warns US over attack against Syria - Fox News
  • video
    کوچ بنفشه‌ها

    تهران ریویو برای ادامه فعالیت و نشر مقالات نیازمند یاری و کمک مالی شماست.