درنگی در حمایت از حمله به سوریه
حمایت از قاعدهی ابوصقار؟!
29 Aug 2013
■ محمود فرجامی
حساسیت هیستریک و لجبازی چپگرایانه بسیاری از روشنفکران و دانشجویان و معترضان سیاسی ایران دهه 40 و 50 در برخورد با هر چیزی که (به زعم آنها) بوی “امپریالیسم” و آمریکا بدهد ؛ فقط با خواندن چند کتاب و مقاله و نمایشنامه مشهور از آن دوران به خوبی منتقل میشود. به نظر میرسد برای بسیاری مساله به این سادگی بوده: شاه بد است، هر کاری بکند غلط است، رابطه شاه با آمریکا خوب است، هر کار که آمریکا بکند بد و غلط است. گویا مخالفت با آمریکا و “راست” و جهان غرب و شاه در آن زمان چیزی بوده در مایه مخالفت با روسیه و چین و رژیم اسلامی کنونی. به نفس خود دلیل حقانیت و بینیاز از دلیل و برهان، همانقدر حوصلهسربر و همانقدر جاده صاف کن فاجعه.
بسیاری از روشنفکران، فعالان، اپوزوسیون و به ویژه اصلاحطلبان ایرانی نه فقط آشکارا مشکلی با حملهی آمریکا ندارند بلکه به نظر میرسد با خوشحالی شمارش معکوس جنگ را آغاز کردهاند. از استدلالهایشان چیزی دستگیر نمیشود جز آنکه رژیم اسد خونخوار و سفاک است و دیکتاتوری است و با رژیم فعلی ایران روابط خوبی دارد و ایران سرمایهگذاری کلانی برای نگهداری این رژیم کرده است. در مقابل البته به این پرداخته نمیشود که طرف مقابل با خشونت و خونریزی چه نسبتی دارد و به آزادی چقدر بها میدهد و بر روی آن چه کسانی سرمایهگذاری کردهاند و روی کار آمدنش چقدر به نفع یا ضرر مردم ایران خواهد بود.
مخالفت با حمله ی غیرقانونی به سوریه هیچ ربطی به موافقت یا حمایت از رژیم اسد ندارد. پیش از هر چیز مخالفت با دلایلی است که از شدت مضحک بودن توهینی به شعور عمومی محسوب میشوند. رژیمی که در آستانه پیروزی کامل علیه مخالفان است آن هم در حالی که مخالفان با سبوعیت و کشتار قومی و به کارگیری کودکان در جنگ و همچنین همبستگی با مرتجع ترین رژیمهای منطقه و همپیمانی رسمی با القاعده، مقبولیت خود را نزد افکار عمومی به حداقل رسانده اند؛ چرا باید از سلاح شیمیایی استفاده کند؟ آن هم علیه شهروندان عادی؟ آن هم در حالیکه میداند آمریکا و متحدان غربیاش دنبال بهانه حمله به این کشور و ساقط کردن رژیم هستند و به وضوح و کرات اعلام کردهاند که بهترین بهانهشان به کارگیری سلاح شیمیایی خواهد بود. از میان اتهامهای گوناگون رژیم اسد، داشتن رژیم غذایی خوردن مغز خر هنوز جایی ثبت نشده است. البته محال نیست اما بینه طبعا با مدعیای است که ادعای وقوع چیزی غریب و دور از ذهن را دارد و هزینهی ادعایش جنگی مهیب با تلفات و اثرات بلندمدت غیرقابل پیشبینی است. البته آمریکا و روسیه هرکدام مدعی داشتن مدارک غیرقابل انکاری هستند که نشان می دهد طرفی که آنها دوست دارند نابود شود از سلاح شیمیایی استفاده کرده است و البته به کسی هم نشان نمی دهند. صفر صفر به نفع طرفی که زورش زیادتر است.
بر آنها که تجربه انقلاب ایران را درک نکردهاند شاید حرجی نباشد اما از آنها که دیدهاند برافتادن یک رژیم دیکتاتوری الزاما به معنای برآمدن رژیمی آزادیخواه یا بهتر نیست، آنها که دیدهاند صاحبان شعارهای اسلامی/ایدئولژیک پس از رسیدن به قدرت و در دست گرفتن پول و اسلحه تبدیل به چه موجوداتی میشوند، و اینکه هرج و مرج پس از برافتادن یک رژیم دیکتاتوری خاورمیانهای چقدر میتواند بدتر و خونبارتر از تحمل همان رژیم باشد، بسیار عجیب است چشم بستن بر آن همه تجربه و حمایت عجولانه از چنین جریانی.
ابوصقار، بیابانگرد مسلحی که گروهی تحت فرمان دارد و در جلوی دوربین رفقایش جگر یک سرباز سوری را خورد، در گفتگو با رسانههای مختلف (از جمله مجله تایم خبرگزاری بی بی سی) از کارش دفاع کرد و حتی (به تایم) گفت آماده است همین بلا را سر تمام مخالفان (به گفته او “سگان اسد”) و علویها دربیاورد. تکان دهندهتر آن که با تمام فشارها و رسواییها هنوز ارتش آزاد سوریه حتی نتوانسته به صورت صوری او را محاکمه یا دست کم برکنار کند. یعنی حرف از یک تخلف و جنایتی موردی نیست (که ممکن است در هر نبردی اتفاق بیفتد؛ البته نه با این فضاحت) بلکه طرف قدرت دارد، کسی حریفش نیست، حامی دارد و بده بستانی در کار است که حتی به قیمت آبروریزی جهانی و از دست دادن (موقت) بعضی حمایتهای خارجی هم از جایش تکان نمیخورد. به عبارت دیگر: در این ارتش آزادیبخش ابوصقارها استثنا نیستند، قاعدهاند!
انصاف که انقلابیون ایرانی، از آخوند سنتی گرفته تا دانشجوی چپی و حتی آنها که کلفت پیر دربار را با پس گردنی در خیابان میگرداندند در قیاس با شورشیان مسلح سوری که علنا شعار “ریدیم به آزادی/ ما خلافت اسلامی میخواهیم” سر میدهند و آدم میخورند و صحابه نبش قبر میکنند، رسما حوری و پری محسوب میشدند. امام کاریزماتیکی هم بالای سر داشتند که وعدهی آزادی میداد به حدی که مارکسیستها هم در بیان عقایدشان آزاد باشند. با این حال عاقبت آن انقلاب این شد که میبینیم. آنوقت آدمخوارانی تا آن حد آزاد که حتی بالاترین مقامهایشان هم قدرت تشری به آنها ندارند، وقتی با دخالت مستقیم و غیرقانونی رژیمهای خارجی به قدرت برسند با دِینی که از قطر و عربستان بر گردن و دستی که در دست القاعده دارند، با مخالفانشان، با طرفداران اسد، با علویها، با غیر مسلمانان، و نهایتا با هر کس و هر چیز (حتی خودشان، همانطور که در ایران تجربه کردیم) چه خواهند کرد؟
حتی در محاسباتی، به شیوه ی دولتمردان آمریکایی صرفا بر اساس تضاد و اشتراک منافع (همانطور که در دقیقه نهم این ویدئو سفیر وقت آمریکا در بغداد اعتراف میکند که طارق عزیز به وضوح به آنها اعلام کرد در جنگ با ایران از سلاح شیمیایی استفاده کردهاند و خواهند کرد، اما “تضاد منافع آمریکا” باعث شد به سادگی از کنار این مساله بگذرند!) نمیتوان به عنوان یک ایرانی، با هر موضعی علیه یا له جمهوری اسلامی ایران، از برافتادن رژیم اسد با این شیوه و در این موقعیت طرفداری کرد. فارغ از هر عواطف و اخلاق و وجدانی، و در تعقلی صرفا مکانیکی (از همان نوعی که مقابله با سلاح شیمیایی علیه شهروندان در حلبچه را در تضاد با منافعش میبیند) باز هم چگونه میتوان تصور کرد که رژیمی در دستان سلفیها و القاعده و بیابانگردان آدمخوار، به نفع ایران و مردم ایران است؟ و بر چه اساسی میتوان پیشاپیش حکم داد که هر چه به ضرر رژیم اسلامی ایران باشد الزاما به نفع مردم ایران است؟ مگر تا به حال کم مردم و حکومت ایران بازی باخت ـ باخت تجربه کردهاند؟ اینکه قدرتهای جهانی تا چه حد به حرف و استدلال و اعتراض روشنفکران، فعالان و شهروندان عادی گوش میدهند حرفیست و اینکه وظیفه اخلاقی انسان در مقابل فاجعه انسانی چیست حرفی دیگر. حمله ی بدون مجوز و نامسئولانه و با بهانههایی چنین واهی به سوریه نه فقط بی حرمتی به شان و شعور انسان است بلکه فاجعهای را در منطقه آغاز خواهد کرد که تبعات آن برای مردم سوریه، منطقه و جهان غیر قابل تصور است. دولت سوریه متهم است به داشتن هزار تن سلاح شیمیایی. این هزار تن قرار است در دستان کسانی قرار گیرد که علیه شهروندان خود از هیچ جنایتی فروگذار نیستند و رسما با بزرگترین گروه تروریستی دنیا هم پیمانند؟
تجربهی عراق و افغانستان به خوبی نمایانگر آنست که ارتشهای خارجی در برقراری امنیت داخلی در کشورهای اشغال شده چند مرده حلاجند. کار به آنجا رسیده که آمریکا یک دهه بعد از فاجعه یازده سپتامبر که خود مستقیما قربانی آن بود حرف از “مذاکره” با طالبان میزند. طالبانی که نه از آن واقعه تبرئه شده، نه پوزش خواسته و نه حملات تروریستیاش را متوقف کرده. سهل است با گلوله به سر دختران دانش آموز پاکستانی که مدافع حق تحصیلند شلیک و دانشآموزان افغان را با اسید و سم از رفتن به مدرسه نهی از منکر میکند.
حمایت از حمله آمریکا به سوریه ـ پیش از آنکه چیزی ثابت شود و شورای امنیت سازمان ملل مجوزی صادر کند ـ یک جنایت است. فاجعهای در شرف وقوع است و حمایت از این فاجعهی قریب الوقوع ـ به صرف روابط نزدیک اسد با جمهوری اسلامی یا روسیه ـ دست کم غیراخلاقیست ـ حتی اگر بعدها مدارک و بهانههای لازم هم بدست آید.

کلیدواژه ها: ایران, جنگ, حمله, سوریه, محمود فرجامی |

خیلی دید سطحی ای به کل ماجرا داشتید
صدای هیچ یک از ما به جایی نمیرسد.
القاعده هر روز قوت بیشتری میگیرد و به لطف وحشی بودن و زورگوییاش صدایی بس بلندتر از آنچه هست، یافته.
نقش امریکا و کشورهای غربی در این میانه جالب است که به خاطر دوستی با اعراب و اسرائیل و دشمنی با ایران، کمک شایانی به قدرت یافت بیشتر القاعده میکنند و نابودی و ناامنی بیشتر این منطقه را دامن میزنند و توجیهشان سرکوب خشونت است.
پر واضح است که سرانجام این جنگ، بلایی خانمانسوز در این منطقه و قدرت یافتن هر چه بیشتر کلهخرها و محوشدن عقلاست.
یک اجماع جهانی جهت استقرار هر چه بیشتر خشونت، ناامنی و بی عقلی در خاورمیانه.
بسیاری از روشنفکران، فعالان، اپوزوسیون و به ویژه اصلاحطلبان ایرانی نه فقط آشکارا مشکلی با حملهی آمریکا ندارند بلکه به نظر میرسد با خوشحالی شمارش معکوس جنگ را آغاز کردهاند.
خیلی غیر حرفه ای هست که یه گذاره بی پایه و مدرک بشه مبنای یه مقاله.
این دوستمون همون طنز بنویسند بهتره تا تحلیل سیاسی ژورنالیستی بکنند
البنه همین استدلال عقلانیت را در مورد رفیق استالین می توانی بکنی “خکومتی که در سال 1936 هیچ مخالفت جدی در مفابلش ندارد چرا باید به این شیوه دست به کشتار وسیع مخالفان یزند ؟”
پاسخ را هانا آرنت در توتالیتاریسم داده است “چون نخستین نگرش درست سیاسی در مقابل چنین حکومتی این است که اساسا هیچ یک از تصمیم گیری هایش بر اساس عقل سلیم نیست “