بیشعوران ـ 21
عذرخواهی و بیشعوران
26 Aug 2013
■ محمود فرجامی
هیچ کاری برای بیشعوران سختتر از عذرخواهی واقعی نیست. در قاموس آنها عذرخواهی کردن یعنی “کم آوردن” که یکی از گناهان کبیره در آیین بیشعوریست و به همین خاطر جملهی «چی؟ من عذرخواهی کنم؟!… از اون؟…من؟!… عمرا!» از رایجترین جملات آنهاست که صدها و هزاران بار آن را در زندگی تکرار میکنند. با این حال این اصلا به آن معنا نیست که آنها عذرخواهی یا اعلام پشیمانی نمیکنند. اتفاقا اغلب این کار را زیاد هم انجام میدهند منتها به روش خاص خودشان که آمیخته با بیشعوری است و بر خلاف ظاهر قضیه، همه چیز در آن یافت میشود جز ملزومات عذرخواهی واقعی: ندامت و قبول اشتباه و فروتنی.
بر عکس، عذرخواهی آنها سرشار از تکبر و تهاجم و خودبرتربینی و اتهام زنی است. چیزهایی از این دست:
اشتباه ما این بود که گمان میکردیم میشود با قانون و تمدن با این مردم برخورد کرد.
همهاش تقصیر خودمه. کاش زبانم لال میشد و به این آدم احمق جواب مثبت نمیدادم.
من احمق همیشه چوب سادگی و صداقت و اعتمادم رو خوردم. حقم بوده.
اشتباه ما این بود که بازی جوانمردانه را به برد و باخت ترجیح دادیم.
اصلا حق باشماست. من اشتباه کردم، عذر میخوام (دقیقا با لحنی که این معنی را میدهد: چون تو آدم احمقی هستی من بزرگواری میکنم و برای خواباندن این قائله عذرخواهی میکنم در حالی که هیچ اشتباهی مرتکب نشدهام و صرفا از روی بزرگواری عذرخواهی میکنم. حالا برو گم شو!)
رواج چنین نوعی از عذرخواهی و قبول اشتباه در یک جامعه نشانهی ابتلای آن جامعه به بیشعوری است. یا اگر نخواهیم خومان را ناامید کنیم میشود با یک درجه تخفیف گفت که چنین مسالهای نشاندهندهی آن است که جامعه به شدت در معرض ابتلا به بیشعوری است.
جامعهای که افرادش حاضر به قبول اشتباه نباشند و ـ از آن بدتر ـ آن قدر ریاکار باشند که دائما عذرخواهی کنند اما در هر عذرخواهی، خود را تبرئه کنند و تقصیرها را گردن دیگران بیندازند، جامعهای خواهد بود خودفریب که هرگز از اشتباهاتش درس نمیگیرد و همیشه با توجیه کردن آنچه گذشته، فرافکنی کردن و داشتن رویکرد تهاجمی، در پریشانی فرو میرود. چنین جامعهای طبعا رشد چندانی نخواهد داشت مگر در اموری که پرچمدار آنها شاخص فلاکت است!
برای مداوای چنین جامعهای باید از مداوای افراد شروع کرد و برای مداوای افراد باید به سراغ خود رفت (یا آمد؛ بسته به اینکه از کدام طرف آدرس بدهیم!). برای این منظور جلوی آینه بایستید و از خود بپرسید آخرین باری که عذرخواهی کردم کی بود؟ جوابی که به این سوال میدهید زیاد مهم نیست. سوال بعدی است که بسیار مهم است: آخرین باری که «واقعا» عذرخواهی کردم کی بود؟ (معنای عذرخواهی واقعی: قبول واقعی اشتباه، شرمندگی حقیقی، تلاش صادقانه برای جبران بخشی از آن، به علاوهی فروتنی لازم) ضمنا توجه داشته باشید که متهم کردن شخص مقابل یا شکستن آینه نشانهی خوبی نیست!
البته اینطور نیست که بیشعوران اصلا عذرخواهی صادقانه را دوست نداشته باشند، اتفاقا خیلی هم آن را دوست دارند به شرطی که از طرف دیگران باشد! اینجا هم مثل سایر موارد، بیشعوران از منطق یک بام و دو هوا که هستهی بیشعوری آنهاست تبعیت میکنند. هر چقدر که بیشعورها از اینکه عذرخواهی کنند فراری هستند (و اگر هم این کار را بکنند طوری انجام میدهند که به ادعانامه و توهینی به طرف مقابل و باز کردن شامپاین به افتخار خودشان منتهی میشود) دیگران وظیفه انسانی و تکلیف الهی دارند که در مقابل آنها صادقانه و از ته قلب عذرخواهی کنند؛ آن هم برای مشکلاتی که معمولا خود بیشعوران مقصر آنها هستند!
هر چقدر مقام و موقعیت بیشعوران بالاتر باشد انتظار این نوع عذرخواهی هم بیشتر میشود. نمونههای معاصر شگفتانگیزی وجود دارد از اینکه کسانی که حق دیگران را خوردهاند و آنها را زندانی و شکنجه و حتی به قتل رساندهاند انتظار داشتهاند که قربانیان از آنها عذرخواهی کنند و آنقدر وقیح بودهاند که حتی این انتظار را به زبان هم آوردهاند.
یک اشتباه رایج آن است که گمان رود عذرخواهی کردن از چنین بیشعورانی و برای معضلاتی که خود آنها مقصر اصلی آن بودهاند، میتواند آنها را قانع و به حل مشکل کمک کند. این در حالیست که اگر یک بیشعور اهل رضایت و قانع شدن و حل مشکل بود که دیگر بیشعور نبود! چنین کاری فقط او را در خودخواهی و بیشعوریاش بیشتر فرو میبرد و باعث میشود هرچه بیشتر در این توهم فرو رود که واقعا همیشه حق با اوست، هیچ اشتباهی مرتکب نمیشود و در هر حال و به هر صورت این وظیفه دیگران است که از او عذرخواهی کنند.
یک چنین عارضهی مخوفیست بیشعوری!

کلیدواژه ها: بیشعوری, طنز, محمود فرجامی |
