پیرامون نوشته مهدی جامی
در جستجوی «روشنفکر ملی» برای چپها
24 Jul 2013
■ امید کشتکار
مهدی جامی روزنامهنگار مقیم هلند به تازگی و به بهانه اعتراضها به سفر محسن مخملباف به اسرائیل متنی را در نقد «چپ»های ایرانی منتشر کرده است. متنی آنقدر عجیب و سردرگم که در نگاه اول از نویسندهاش بعید به نظر میرسد. مقالهای که تنها در ۸۱۰ کلمه چنان بر جریان چپ ایرانی میتازد که گویا تمامی آنچه تاکنون بر «ایران» رفته است ناشی از «وطن فروشی» روشنفکران چپی است که هرگز دغدغه «ملی» نداشتهاند. این چند خط درباره این یادداشت نوشته شده است.
یادداشت مهدی جامی با پاراگرافی تقریبا بیربط درباره یادداشت چند سال پیش نویسنده شروع میشود که خواستار حضور فیلمهای همسایگان ایران در جشنواره فیلم فجر شده است. او بدون اینکه به ضعفهای آشکار سینمای خاورمیانه و عدم حضور جشنوارهای و بین المللی آن بپردازد، از این مثال به این نتیجه میرسد که ما چشم بر روی همسایگانمان بستهایم و البته به عنوان مثال از ادبیات ترکیه و مصر نام میبرد! غافل از اینکه هرچند که بیشک ما در زمینه ترجمه ادبیات از جریان روز دنیا عقب هستیم اما این عقب بودن ارتباط چندانی به همسایگانمان ندارد، گو اینکه نویسندگان بزرگی مانند ساراماگو، گونتر گراس، شیموس هینی و تونی موریسون هم تنها پس از بردن جایزه نوبل ادبیات بود که به فهرست ترجمههای فارسی افزوده شدند.
جامی پس از این مقدمه کوتاه وارد ماجرای مخملباف میشود و مدعی میشود که نیروهای چپ در مخالفت با سفر مخملباف به اسرائیل هیچ دغدغه «ملی» ندارند و تنها به دلیل «غربزدگی» و دنبالهروی از روشنفکران چپ غربی است که با این سفر مخالفت میکنند. او نیروهای چپ ایرانی را فاقد «روشنفکر ملی» میداند و نتیجه گیری میکند: «کسی که به دغدغههای ملی خود فکر نمیکند، مسالهاش ایران نیست، سرش جای دیگری گرم است و دلش عشق دیگری دارد چطور میتواند روشنفکر ملی باشد؟»
جامی آنچنان سهل گیرانه و ساده با مفاهیمی مانند «چپ»، «ملی گرایی» و «روشنفکر» برخورد میکند که جای شگفتی دارد. او مفهومی کلی و فاقد روشنی به نام «چپ» را مطرح میکند و هیچ تفاوتی میان نیروهای متعدد و حتی متناقضی که تاکنون به نام نیروهای چپ در ایران شناخته شدهاند نمیگذارد. او برای فریب مخاطبش هیچ تفاوتی میان گروهها و افراد مختلف در نظر نمیگیرد. برای مهدی جامی که ظاهرا در این نوشته تنها در پی اتهام زنی است، تفاوتی میان گروههای مختلف متضادی مانند حزب توده، چریکهای فدایی خلق، راه کارگر و جنبش مسلمانان مبارز که همه خود را «چپ» میدانند وجود ندارد. او حتی اشارهای هم به تفاوت میان آدمهایی که خود را چپ میدانند از خسرو گلسرخی گرفته تا کیانوری، حبیب الله پیمان و بیژن جزنی نمیکند. مهدی جامی بیشک خود میداند که مفهوم چپ در همه دنیا مفهومی بسیار کلی است که میتواند اندیشههای بسیار و حتی متناقضی را پوشش دهد، او اما چشم خود را به سادگی بر این مفهوم میبندد و برای آنکه ناچار به پاسخگویی به مخاطب خود نشود از باز کردن مفهوم چپ در نوشتهاش طفره میرود.
جامی معتقد است روشنفکر ایرانی نباید کاری را کند که روشنفکر چپ غربی انجام داده است و مینویسد «دوستان چپگرای ما پای خود را از دایره اندیشه غربی بیرون نمیگذارند. احکام آنها را برای مای ایرانی هم به اجرا میگذارند و تعجب هم میکنند اگر بگویی تصمیم استفن هاوکینگ مثلا به من چه ربطی دارد؟ او همانقدر به من ارتباط دارد که آیت الله سیستانی به چپگرایان آمریکا.» مهدی جامی روشن نمیکند که مقایسه نسبت اندیشه بیخداییِ مارکسیستی و کمونیستی با استیون هاوکینگ که از مشهورترین انکار کنندگان وجود خداست با نسبت سیستانی یکی از مشهورترین رهبران مذهبی جهان و چپگرایان آمریکا در چیست؟ او احتمالا توقع دارد در تمامی مسائل فکری و علمی یک نسخه «ملی» وجود داشته باشد و از آنجا که استیون هاوکینگ یا امثال او «ایرانی» نیستند پس نسبتی هم با ما ندارند. او مدام از کلمات احکام و حکم و دنبالهروی استفاده میکند گویا که فعالان چپ نیز مانند اسلامیون و شیعیان ایرانی بر اساس سیستم «حکم» و فتوا عمل میکنند. جامی با این استدلال که ایران و اسرائیل دو کشور «متخاصم» هستند مینویسد که رفتار روشنفکر چپ غربی نمیتواند الگوی چپ ایرانی باشد. اما جامی از خود نمیپرسد که آیا سفر مخملباف به اسرائیل سفری ملی است؟ آیا حضور مخملباف که خود نمادی از مخالفت با سیاستهای جمهوری اسلامی است کمکی به حل مخاصمه میان ایران و اسرائیل خواهد کرد؟ آیا سخنرانی نصفه نیمه مخملباف که در آن عاجزانه خواستار عدم حمله اسرائیل به ایران شده است، نسبتی با اندیشههای ملی گرایانه مهدی جامی دارد؟ آیا حضور بیاهمیت مخملباف در یک جشنواره سینمایی به معنی فرستادن پیام صلح و دوستی به مردم اسرائیل است؟ که اگر چنین بود باید با سفر فعالان سیاسی قبلی این پیام صلح و دوستی تاکنون منتقل می شد. و مهمترین سوال اینکه آیا او تفکیکی میان جمهوری اسلامی و ایران در تقابل با اسرائیل قائل است و کارکرد سفر مخملباف به عنوان یک فیلمساز اپوزیسیون در این میان چیست؟
جامی در این نوشتار مدام از مفهومی به نام منافع ملی ایران و ایرانی دم میزند، مفهومی به شدت مجهول و انتزاعی. او روشن نمیکند که منافع و مسائل ملی را در چه میبیند یا حد و مرز منافع ملی را تا کجا تعریف میکند؟ اگر منظور جامی از مسائل ملی در سفر مخملباف احتمال برقراری رابطه سیاسی دو دولت با هم است، باید روشن کند آیا این مساله میتواند به نفع مسائل ملی ما باشد یا خیر؟ برقراری ارتباط با کشوری به شدت نژادپرست که بدیهیترین حقوق شهروندی عربها و فلسطینیان را نقض میکند در کجای منافع ملی ایران قرار میگیرد؟ اگر هم او از ترس جنگ چنان به دامان دفاع از حرکت مخملباف افتاده است، باید نشان دهد که این سفر تا کجا میتواند به حل مفهوم جنگ کمک کند؟ از او باید پرسید که حضور کم رنگی مانند سفر مخملباف چه نفعی برای مسائل ملی ما داشته است که در صورت عدم این سفر، حاصل نمیشد؟
نوشتار جامی اما به همین جا ختم نمیشود. او در پاراگراف آخر بدون کوچکترین استدلال و مثالی تنها به تهمت پراکنی میپردازد. او در همین پاراگراف اولا چپها را نیروهایی میداند که «در دوره شوروی بزرگترین مسالهاش حفظ هژمونی روسی بود و در دوره پساشوروی مخالفت با هژمونی آمریکا» و در ادامه مساله فلسطین را بهانه چپها میداند و مدعی میشود «چپ هیچ راه حلی برای مساله ایران ندارد» و «کارنامه چپ کارنامه غربزدگی ویرانگری است.» او در نهایت به حرف اصلی خود میرسد و میگوید «چپ هرگز روشنفکر ملی نداشته است. و طبیعی هم هست. کسی که به دغدغههای ملی خود فکر نمیکند، مسالهاش ایران نیست، سرش جای دیگری گرم است و دلش عشق دیگری دارد چطور میتواند روشنفکر ملی باشد؟» این اظهار نظرها آنقدر خام و یکسویه نگرانه هستند که به ظاهر نیازی به پاسخگویی نخواهند داشت اما گفتن چند نکته در این میان خالی از لطف نیست:
• روشن است اینکه بخشهایی از نیروهای چپ ایران مانند حزب توده در راستای منافع شوروی در ایران حرکت میکردند دلیل این نبوده و نیست که دیگر فعالان و نیروهای چپ به سیستم بسته شوروی نقد نداشته باشند. کما اینکه در میان خود مارکسیستها نیز در دوران اوج شوروی مخالفتهای زیادی با سیستم کمونیستی آن کشور وجود داشته است. مهدی جامی از آنجمله احتمالا «تروتسکی» را به یاد خواهد آورد. زدن همه نیروهای چپ با چوب حزب توده مانند این است که به صرف ادبیات گاهی مذهبی مهدی جامی او را از خیل نویسندگان حامی جمهوری اسلامی بشماریم.
• اینکه چپها هیچ راه حلی برای مساله ایران ندارند، جملهای است آنقدر کلی و بدون مبنا که معنایش به ذهن نمیرسد. بیشک مسائل کشوری مانند ایران در جهان کنونی مسالهای تک بعدی نیست که بتوان برای آن نسخهای از قبل آماده پیچید. مسائل هر کشوری مجموعهای از عوامل هستند که کم و بیش در شاخههای مختلفی از سیاست و اجتماع گرفته تا فرهنگ و هنر ریشه دارند. نه تنها هیچ نیرویی به تنهایی نمیتواند برای مسائل ملی نسخه بپیچد بلکه هیچ کس هم نمیتواند مدعی حل مشکلات به تنهایی باشد. کما اینکه محافظه کاران و مذهبیها هم هیچ راه حل قطعیای برای حل مسائل ایران ندارند. شاید بهتر باشد که مهدی جامی ابتدا روشن کند منظورش از «مساله ایران» دقیقا شامل چه بخشهایی است و سپس به دنبال کشف نسخههای مختلف باشد.
• جامی چنان دم از روشنفکر ملی میزند که گویا پاسخ تمام مشکلات انسانی در داشتن روشنفکر ملی است. روشنفکر اگر روشنفکر است آنچه برایش مهم است ابتدا مسائل انسانی است نه ملی. اینکه جامی میپندارد انسانها به صرف خط کشیهایی در نقشه از هم جدا میشوند و ارتباط انسانی دیگری با هم ندارند همان دیدگاهی است که چپها سالهای سال است که با آن مبارزه میکنند. آنچه برای جامی و ملی گرایان دیگری مانند او مهم است زیر پا گذاشتن احساسات انسانی به بهانه مفاهیمی انتزاعی و تعریف نشده به نام منافع ملی است. اینکه در جایی از دنیا انسانها زیر بدترین شکل از نژادپرستی قرار داشته باشند برای او و اندیشمندان دیگری مانند او اهمیتی ندارد و این اندیشه بینهایت خطرناک است. میپنداشتم که اگر ما اکنون در دوران جنگ جهانی میزیستیم و منافع ملیمان با هیتلر و آلمان نازی در هم میآمیخت اندیشهگرانی مانند مهدی جامی در قبال کشتار یهودیان چه میگفتند؟
• تحلیلگرانی مانند مهدی جامی که یکپا در ناسیونالیسم و یک پا در مذهب دارند بدون اینکه خود بدانند بر اندیشه جدایی انسان از انسان تلاش میکنند. جمع بستن گروهی از انسانها در یک محدوده سرزمینی و چشم بستن بر واقعیتهای جهان بیرون و در این مورد خاص نادیده گرفتن سرکوب انسانیت در کشوری به نام اسرائیل راه و روشی است که نامش هرچه باشد «روشنفکری» نیست. کما اینکه مفهوم روشنفکر در اندیشههای «راست» و همینطور ملیگرایانه مفهومی قیممآبانه است که مدعی ریاست بر تودههاست و شباهتهای انکارناپذیری با سیستم قیممآبانه مذهبی جمهوری اسلامی دارد. اندیشهای دقیقا از جنس اندیشه مطرح شده در این نوشته مهدی جامی و جالب آنجاست که او مینویسد: «امروز در میان روشنفکران (چپ) درست مانند روحانیان کمتر کسی دل به ایران دارد.» جملهای موید زدن نعل وارونه.
در انتها کاش مهدی جامی که نشان داده اهل گفتگو است، در نوشتاری روشن کند که نگاهش به پدیده اسرائیل و فلسطینیان چیست و سپس آشکار کند که برای حفظ آنچه او «منافع ملی» مینامد تا کجا حاضر است که از کارکردهای ضد انسانی رژیمهایی مانند اسرائیل دفاع کند.

کلیدواژه ها: اسراییل, امید کشتکار, ایران, چپ, روشنفکری, مخملباف, مهدی جامی |
