تأملاتی پیرامون انتخابات
24 Jul 2013
■ ایمایان
۱- پیروزی حسن روحانی خواست نظام بود.
پیروزی حسن روحانی به معنای بازگشت اصلاحطلبان و مطرحشدن دوبارهی نام خاتمی و هاشمی بود که در هشت سال گذشته برای محوکردن آنها اینقدر زحمت کشیده و هزینه داده شد. اصلاً آوردن احمدینژاد برای بهحاشیهراندن اصلاحطلبان بود و حالا هیچ عقل سلیمی قبول نمیکند که نظام بخواهد برای چهار/هشت سال آینده آنان به عرصه بازگردند. این بار بازگشت آنان معنیدارتر است چون بار اوّل با خاتمی آمدنی غیرمنتظره و توفانی بود و حالا از خاکستر برخاستنی ققنوسوار پس از یکبار شکست تحمیلی و گذشتن از موانع ریزودرشت نظام.
۲- چه کسانی ادّعای بالا را مطرح میکنند؟
دستکم سه گروه: یکی نحلهی کیهانی؛ هر اتّفاقی بیفتد شریعتمداری آنرا در راستای تقویت نظام و لبّیکگویی به رهبر میداند و تلاش میکند از هر شکستی پیروزی بسازد. این حرفها را نزدیکان رهبر هم باور نمیکنند. حرفهای شریعتمداری را کسانی در میان اپوزیسیون برانداز جدّی میگیرند که از لحاظ سطح تفکّر در همان حد هستند. دوّم کسانی که در جملهی پیش به آنان اشاره کردم و بین روحانی و جلیلی تفاوت چندانی نمیبینند. اینها خاتمی و موسوی را هم چه بسا اجزای نظام (نه به معنای «جمهوری اسلامی» بلکه به معنایی که پس از آمدن رهبر دوّم به کار میرود) بدانند و سوّم کسانی که به جنبش سبز نزدیکند ولی از بقای جمهوری اسلامی راضی نیستند و خطای در تحلیل آنان را به این نتیجه رسانده است.
۳- بین نامزدها تفاوت چندانی نبود.
بین توافق و ستیزهگری اتمی (یا به قول برادران: سازش و مقاومت) بین تأسیس خانهی سینما و تعطیلی آن، بین بیکاری و مهاجرت بیضایی، فرمانآرا، کیارستمی و شجریان و کار آنها در داخل، بین توقیف کتابهایی که در جمهوری اسلامی منتشر شدهاند و انتشار آنها، بین فیلترینگ تقریباً سراسری اینترنت در چندسال اخیر و پیش از آن، بین مشاوران و اطرافیان روحانی (نوبخت، واعظی، نعمتزاده، فاطمه و یاسر هاشمی، ترکان و..) و اطرافیان دیگر نامزدها و بین حامیان روحانی از حامیان اصلی چهارگانه تا برادران لاریجانی و بقیّه اگر کسی تفاوتی نمیبیند، ادامهدادن این فهرست کمکی به او نمیکند.
۴- به روحانی اجازه داده شد بیاید تا مسئلهی اتمی را حل کند.
این کار را هرکس دیگری جز جلیلی هم میکرد. آتش ولایتی در نقد جلیلی از بقیّه داغتر هم بود. حتّی جلیلی نیز یکبار تا مذاکرهی مستقیم با نمایندهی امریکا و مرز رسیدن به توافق پیش رفت ولی با نهیب رهبر عقب نشست. با توجّه به نتیجهی نظرسنجیها تا دوسه روز پیش از انتخابات، بردن انتخابات به دور دوّم و بیرون کشیدن نام قالیباف – در صورت امکان- خیلی هم مطلوب بود.
۵- چرا تقلّب نشد؟
جالب است که این پرسش، نام چندین نوشتار پس از پیروزی روحانی بود که میزان اعتماد نخبگان را به نظام نشان میدهد! از نظر من دستکم به دو علّت: یکی آنچه مصلحی در جلسهی توجیهی شورای نگهبان برای ردّ صلاحیّت هاشمی گفت یعنی اگر نام هاشمی -سپس، روحانی- از صندوق بیرون نیاید «مشکلات امنیّتی» پیش میآید و دیگر اینکه- بر اساس تحلیلهای پیشین بنده- با آمدن جلیلی بین دو نیمهی رقیب در سپاه یعنی بین جلیلی و نمایندهی ائتلاف، دوگانگی پیش آمد که نتیجهاش به نفع روحانی شد. تا پیش از آمدن جلیلی یکی از دلایل من برای بیهودهشمردن شرکت در انتخابات ردّصلاحیّت مشایی و یکدست شدن برگزارکنندگان انتخابات بود. با آمدن جلیلی من حرفم را پس گرفتم و نوشتم که دو گروه متقلّب دارند همدیگر را میپایند و به گمانم همینطور هم شد.
۶- چرا با کمی دستبردن در آرا انتخابات به دور دوّم نرفت؟
تفاوت این پرسش با پرسش قبل در جزئیتر بودن آن است. در بند پیش میشد قالیباف و جلیلی را به مرحلهی دوّم برد یا حتّی یکی از آنها را در همان مرحلهی اوّل برنده کرد یعنی کاری که در انتخابات پیش شد. نام دقیق تقلّب در انتخابات پیش «عددسازی» بود چون حضرات با صندوقها کاری نداشتند. حالا بدون در نظر گرفتن «عددسازی» و با رأی پنجاه درصدی روحانی، نمیشد انتخابات به دور دوّم برود؟ بالاخره از این ستون تا آن ستون فرج است و ممکن بود اتّفاق دیگری بیفتد.
این سؤال که برخی طرح کردند یک پیشفرض دارد که نتیجهی واقعی دقیقاً همین است که اعلام شد و نه مثلاً نتیجهی شصتودو درصدی شنیده شده و مانند آن. احتمال کاستن از رأی روحانی برای ضعیفکردن وی جدّی است. از طرف دیگر من پیشتر هم نوشتم که مردم ایران را به سادگی نمیتوان بر اساس گرایش سیاسی دقیق دستهبندی کرد. رأی جلیلی نشانگر حدّاکثر باقیماندگان بر رؤیای احمدینژاد بود و رأی رضایی شاید نزدیک به رأی واقعی او در انتخابات گذشته. دیگران هم بر اساس آنچه از نامزدها دیدند رأی دادند. بنابراین بسیار محتمل بود رأیدهندگان به ولایتی و بخش بزرگی از رأیدهندگان به رضایی به آرای روحانی اضافه شوند. به یاد داشته باشیم که نیمچه سونامی روحانی در دو روز پایانی شکل گرفت و با اضافهشدن مدّت زمان تبلیغات این موج گسترش مییافت و برخی از کسانی که قصد شرکت نداشتند نیز به میدان میآمدند و آن وقت نتیجهای تاریخی برای روحانی شکل میگرفت.
۷- پیروزی حسن روحانی را رهبر کارگردانی کرد.
پیادهکردن نقشهای چندمرحلهای در ایران از عهدهی هیچ عامل بشری برنمیآید. رهبر اگر چنین تسلّطی بر اوضاع داشت از ماهیّت احمدینژاد برای چهارسال بیخبر نمیماند تا درست چند روز پس از خطبهاش با تعلّل در پذیرفتن حکم برکناری مشایی سنگ روی یخ شود. رهبر اگر از شرایط دنیا و منطقه خبر داشت برای مردم مصر خطابه نمیخواند تا آنان وی را متّهم به دخالت در کشور خود کنند؛ نمیگفت با امریکا مذاکره نمیکنیم تا به فاصلهی دو ماه حرفش را اصلاح کند و بسیاری مسائل دیگر. مهدی جامی در تحلیلش نوشت که «نظام وانمود کرد جلیلی نامزد اوست …الخ» نظام وانمود نکرد، نویسندگان سایتهای خبرگزاریهای خارج، دنیا را روی سرشان گذاشتند. بد نیست به بایگانی این سایتها برگردیم و نوشتهها را دوباره بخوانیم.
۸- رأی ندادن آنها که رأی ندادند به چه معناست؟
از سی درصدی که شرکت نکردند، حدود پانزده درصد معمولاً در هیچ انتخاباتی شرکت نمیکنند. پانزده درصد باقیمانده را با خیال آسوده میتوان جزو معترضان یا سرخوردگان انتخابات ِپیش شمرد چون معتقدان به نظام بهانهای برای نیامدن نداشتند.
۹- آیا شرکتکنندگان در انتخابات به نظام رأی دادند؟ به ایران رأی دادند؟ به نظام اعتماد کردند؟
سه گزینهی بالا برگرفته از سخنان رهبر در فواصل مختلف پیش و پس از انتخابات بود. حدود نیمی از شرکتکنندگان (سی و چند درصد واجدان شرایط؛ تقریباً برابر با تعداد شرکتکندگان در انتخابات مجلس = کسانی که به افرادی جز روحانی رأی دادند) به هر سه رأی دادند و باقی مردم تصمیمگرفتند که یکبار دیگر برای رأی به ایران بخت خود را با شرکت در انتخابات امتحان کنند و این با «اعتماد به نظام» تفاوت دارد. اعتماد چندانی در کار نبود ولی جایگزین بهتری برای بسیاری وجود نداشت و رأیدادن کار بیضرری به نظر میآمد.
۱۰- جمهوری اسلامی برندهی انتخابات ۹۲ بود.
حتماً اینطور است ولی بسیاری از گویندگان مقصودشان این است که «تنها برنده» نظام حاکم بود که اشتباه است. اوّلاً هر انتخابات سالمی، هر نظامی را تقویت میکند. آمدن خاتمی به بقای جمهوری اسلامی کمک کرد و آمدن میرحسین جایگاه اجتماعی رهبر نظام را نیز تقویت میکرد ولی او به اشتباه موج سبز را انقلاب سبز تعبیر کرد. بسیاری از ناصحان پس از خرداد ۸۸ میگفتند که با برخورد مناسب با اعتراضات، کاستن از زندانیان سیاسی و مواردی ازاین دست، خود حکومت نیز بهره میبرد ولی نظام و رهبرش مشغول خودزنی بودند. برندهی انتخابات ۹۲، هم جبههی مشهور به اعتدال و هم ساختار سیاسی بود که در انتخابات گذشته خیلی آسیب دیده بود.
ثانیاً «جمهوری اسلامی» مساوی نظام فعلی و گردانندگان آن نیست. همانطور که بین خاتمی و احمدینژاد فرق بود، بین دو رئیس قوّهی قضائیّه، بین دو رهبر، بین دو ترکیب گوناگون شورای نگهبان و مجلس خبرگان نیز تفاوت هست. جمهوری اسلامی با قانون اساسی پیشنهادی بازرگان و بدون ولایت فقیه هم جمهوری اسلامی است. دو گروه اصرار دارند که نظام (رهبر و حواریانش) همان جمهوری اسلامی است: یکی خود رهبر و اطرافیانش که مخالفان با خود را مخالف جمهوری اسلامی میخوانند و دوّم کسانی که در پرسشهای دو و سه به آنان اشاره کردم.
۱۱- روحانی و رنگ بنفش به عنوان جایگزین موسوی و رنگ سبز، انتخاب نظام میان بد و بدتر بود.
این عبارت، بخش فرعی جملهی اوّل نوشتار پیش است و همان جواب تا حدودی کفایت میکند ولی جور دیگری هم به موضوع میتوان نگریست:
اوّلاً به روند بررسی صلاحیّتها توجّه کنیم؛ اگر قرار به جایگزینتراشی برای جنبش سبز بود جلو خاتمی و هاشمی گرفته نمیشد و جنّتی در پی بررسی مجدّد صلاحیّت روحانی برنمیآمد. شخصی را تصوّر کنید که پشت دری مانع ورود یک نفر به مکانی باشد. نفر دوّم بیاید و دونفری فشار بیاورند ولی باز هم نتوانند وارد شوند. نفر سوّم بیاید و سه نفری به زور وارد شوند. آیا آن شخص میتواند ادّعا کند که «من خودم راهشان دادم؟». (کیهان البتّه چنین ادّعا میکند ولی کیست که باور کند؟)
ثانیاً با بررسی روند انتخابات نیز خلاف این ادّعا ثابت میشود. در این انتخابات تمام ابزارها برای ممانعت از ورود مجدّد اصلاحطلبان فراهم بود. حضور عارف و روحانی هم تنور انتخابات را گرم میکرد و هم آرای اصلاحطلبان را دوپاره. ائتلاف سهنفره هم قرار بود که به اتّحاد برسند ولی درعمل برعکس شد. عارف به نفع روحانی کنار رفت و ائتلاف به جایی نرسید و آمدن جلیلی نیز بر تشتّت آرای مدافعان نظام افزود.
ثالثاً اگر قرار به مهار جنبش سبز بود با جایگزینی نزدیک به آن انجام میشد ولی روحانی با جنبش سبز میانهای ندارد. خاتمی گرچه هیچگاه از مرز اصلاحطلبی فراتر نرفت امّا در چهارسال گذشته به موسوی بسیار نزدیک بود. هاشمی و خطبهی معروفش یکی از اوجهای جنبش سبز بود و دو فرزندش در همین رابطه به دادگاه و زندان رفتند. اگر یکی از آن دو رئیس جمهور میشدند شاید گفتن چنین حرفی جا داشت امّا حالا روحانی، فرد مستقلّی است که از اردوگاه راست به نزدیکی اصلاحطلبان کوچ کرده و با حمایت آنان برگزیده شده است؛ او جایگزینی برای موسوی نیست.
رابعاً رئیس جمهور به تنهایی منشأ اثر نیست تا بگوییم خاتمی و طرفدارنش – از دید نظام- رادیکال هستند پس باید تهدید و محدود شود، هاشمی معتدلتر است ولی جایگاه حقیقی قدرتمندی دارد پس میتوان او را ردّ صلاحیّت کرد و روحانی میانهرو و کمقدرت است و جایگاه اجتماعی ندارد پس میتوان از یکسو او را مهار کرد و از سوی دیگر جنبش سبز را به دولت او فروکاست. به فهرست وزرای منتشرشده نگاه کنید، همان وزیران خاتمی وهاشمی هستند. خود روحانی مستقیماً قرار نیست وارد عمل شود، عادلی و نجفی و زنگنه و دیگران هم که در دو دولت بودهاند پس این ایراد در این بخش جایی ندارد.
خامساً جنبش سبز با دنبالکردن مطالباتش پایدار خواهد ماند و این دو پرسش جدید را پیش میکشد. اوّل اینکه آیا مطالباتی هنوز در واقع وجود دارند؟ بله، موسوی و کرّوبی و رهنورد در حصرند، زندانیان سیاسی در زندانند و به پروندهی انتخابات پیش و کشتهشدگان و صدمهدیدگان رسیدگی نشده است و… موارد دیگر. پرسش دوّم: آیا این مطالبات پی گرفته خواهد شد؟ جواب این پرسش را الآن کسی با یقین نمیتواند بگوید بله یا نه؛ گرچه به نظر من جواب مثبت است امّا جواب قطعی آن در مرحلهی عمل روشن میشود. اگر من ِنویسنده و شمای خواننده و دیگران ساکت باشیم، جنبش رو به سکوت میرود و اگر روند گذشته را دنبال کنیم، به راهش ادامه میدهد.
بیایید فرض کنیم که واقعاً نظام پس از محاسبه به این نتیجه رسیده باشد که به روحانی مجال دهد تا بیاید و بساط جنبش سبز جمع شود. فقط با عمل خود میتوانیم نادرستی این محاسبه و پیشبینی را ثابت کنیم. جواب پرسش دوّم با تلاش عملی معلوم میشود نه با حدس و گمان. مثالی بزنم از رأس جنبش سبز:
یکی از دوستان از آقای نقرهکار روایت میکرد که تا کنون بیش از دهبار با میرحسین دیدار کرده است و اخیراً از او خواسته که در قبال رفع حصر، او هم ساکت باشد تا اوضاع به روال گذشته برگردد و خلاصه شتر دیدی ندیدی امّا موسوی نپذیرفته است. به احتمال قریب به یقین کرّوبی نیز پس از آزادی فرضی به وظیفهی امر به معروف و نهی از منکر خود عمل خواهد کرد و گرنه دلیلی برای ادامهی حصر او نبود؛ همین نظام را دچار مشکل میکند. اگر آنان را در حصر نگه دارند یک مشکل دارند و اگر آزاد کنند مشکل دیگر.
چنان که میبینید این سه نفر با گذشتن از آزادی، آسایش، سلامتی، مقام و بسیار مزایای دیگر «عملاً» بر ادامهی جنبش سبز پای فشردهاند؛ ادامه یافتن آن در عرصهی اجتماع نیز به تکتک افرادی بستگی دارد که در چهارسال گذشته بر این باور بودند که مشکل جامعهی ایران بسیار بیش از نرخ ارز و تورّم و برخی آزادیهای محدود فرهنگی و اجتماعی است.
۱۲- آیا نتیجهی انتخابات به معنای سلامت انتخابات پیش بود؟
نه تنها به معنای سلامت آن نبود بلکه در جهت تأیید خلاف آن بود. برای اثبات سلامت انتخابات در ایران، بررسی تمام انتخاباتها ضروری است و حتّی سالمشمردن چند تا از آنها استقرای ناقص است چه رسد به اینکه فقط با یکی چنین نتیجه بگیریم. تازه همین انتخابات نیز با امّا و اگر همراه بود و آرای زیر پنجاهویک درصدی روحانی فقط به خاطر پیروزی او خیلی زیر ذرّهبین نرفت.
برای مشکوکبودن به روند انتخابات در ایران پیدا کردن یکی دو نمونه کافی است. در انتخابات گذشتهی مجلس آمار سیوچند درصدی، دو برابر اعلام شد، در انتخابات مجلس خبرگان قرار نبود رأی هاشمی به عنوان رأی اوّل تهران اعلام شود که با تماس هاشمی با رهبر موضوع فیصله یافت. رأی هاشمی در انتخابات مجلس با بازشماری تفاوت فاحشی با نتایج اعلام شده داشت. در انتخابات مجلس جای علیرضا رجایی با حدّاد عادل عوض شد. (برخی اصلاحطلبان را که برگزار کنندهی انتخابات بودند مسئول این تقلّب میدانند در حالیکه تقلّبهای عمده بر سر صندوق نیست و شورای نگهبان به بهانهی نظارت استصوابی بر تمام مراحل خصوصاً مراحل پایانی و اعلام نتایج تسلّط دارد). اینها گوشههای معروفی از دستهگلهای پیشین بود و گرنه اگر بخواهیم به تمام آنها بپردازیم یا گزارشهای از نحوهی شمارش آرا را اضافه کنیم که سر به بینهایت میزند. همین است که ما را به آرای پنجاه درصدی روحانی بدبین میکند چون در چند انتخابات گذشته وقتی شمارندگان کمابیش تسلیم شدند که اختلاف آرا بسیار فاحش بود و تازه برای آن هم استثنای انتخابات ۸۸ را داریم.
درست است که جامعهی رأیدهندگان ایران حزبی نیست ولی نگاهی به دو دههی گذشته نشان میدهد که نسبت کسانی که به طرف رهبر و همراهان او گرایش دارند و منتقدان او تقریباً سه به یک بوده است. پس از دو انتخابات که خاتمی برندهی آن بود، انتخابات بعد گرچه با ابهامهایی همراه بود- که هاشمی بهتر از هر کس میداند چه بودند- ولی تشتّت اصلاحطلبان هم در آن نقش داشت. الآن اگر پانزده درصدی را که به اعتراض شرکت نداشتند در کنار آمار ادّعایی برای روحانی بگذاریم کمابیش همان نسبت به دست میآید. در انتخابات ۸۸ احمدینژاد چگونه توانست ۲۴ میلیون رأی بیاورد؟ چگونه رآیدهندگان خاتمی به طرف کسی که ضدّ او و طرفدارانش بود، متمایل شدند؟ حالا آن بیستوچهار میلیون چطور نتوانستند از کسی مانند او حمایت کنند؟.. از این دست سؤالها بسیار است. مدافعان نظام فکر نکنند این یک ناکامی مقطعی بود؛ این نتیجهای بود که نشان داد اگر در نتایج انتخابات در ایران دست نبرند یا اصلاحطلبان را در مرحلهی تأیید صلاحیّت قلع و قمع نکنند، منتقدان چه در انتخابات مجلس و چه در انتخابات ریاست جمهوری برنده خواهند بود.
۱۳- چرا خاتمی نیامد؟
با ردّصلاحیّت هاشمی روشن است که اگر خاتمی میآمد به طریق اولی ردّصلاحیّت میشد و چه بهتر که خودش فهمید و نیامد. برای خاتمی ایفای نقش حدّ فاصل جنبش سبز و اصلاحطلبان حکومتی سخت است ولی گویا خود چنین میپسندد یا شاید چارهای ندارد. اظهارات اخیر وی را دربارهی نقش «رهبر معظّم» در انجام انتخابات، هیچکس از طرفداران رهبر جدّی نمیگیرد. با آمدن وزرای جدید کشور و اطّلاعات احتمالاً بخشی از سختگیریها علیه او کم میشود ولی اینطور از این رانده و از آنجا مانده بودن اثر او را در جامعهی سیاسی بسیار کم میکند. او به ایفای نقش در ساختار اجتماع بپردازد یا مانند زمان کوچ از وزارت به کتابخانهی ملّی، حالا نیز جایگزین روحانی در مرکز تحقیقات استراتژیک شود؟ این چیزی است که خودش باید برای آن تصمیم بگیرد.
۱۴- چرا و چگونه هاشمی ردّصلاحیّت شد؟
چرایش که معلوم است امّا آنچه مهم است نحوهی انجام آن و نسبت این رویداد با رهبر بود. اینکه هاشمی بگوید با دفتر رهبر تماس گرفتم ولی پیام مرا به او ندادند، بیشتر پرده از ماهیّت و نفوذ حلقههای خودسر پیرامون رهبر برمیدارد و اینکه وی همهکارهی این نظام نیست. (احمدینژاد در نامهای به خامنهای نوشته بود که حلقهی انحرافی، اطرافیان من نیستند بلکه سرداران شما وحید و میرحجازی هستند!) به گمان من اگر هاشمی پس از ردّصلاحیّت، خواهان حکم حکومتی میشد رهبر نظام مضایقه نمیکرد ولی برعکس انتخابات خبرگان، نه او چنین کرد و نه رهبر دخالت. تشکّر خامنهای از ردّصلاحیّتشدگان نیز بیانگر رضایت او از روند کلّی امور بود و نه الزاماً به این معنا که او کارگردان تمام مسائل بود و هست.
۱۵- خامنهای هاشمی را ردّ صلاحیّت کرد؟
شورای نگهبان ابتدا رأی به تأیید هاشمی داد (شش به چهار) و پس از دخالت مصلحی رأی برگشت (هفت به سه). خامنهای کی و چگونه در این روند دخالت کرد؟ پیش از اوّلین رأیگیری که نبوده و گرنه شش نفر مخالف میداشت (ناممکن). پس از رأیگیری هم سه نفر مخالف میداشت (ناممکن). این سه نفر اگر با مصلحی مخالفت کرده باشند معقول است ولی با دستور رهبر نظام که نمیتوانند مخالفت کنند. اگر رهبر جایی دخالت کند، دیگر مجالی برای رأیگیری دیگران نمیماند و همه تابع او میشوند.
۱۶- آیا همه (نظام، منتقدان، دولت) از نتیجه انتخابات راضی هستند؟ چرا؟
به نظر اینطور میآمد. پیرامون احمدینژاد حالاحالاها باید نوشت. او نمونهی فردی است که جز با حضور در ساخت قدرت، هیچ اقتداری ندارند (برعکس خاتمی مثلاً). به سخنان وارفته و منفعل این روزهای او نگاه کنید. تا چندی پیش خودسری و برخی اعمال شبهانتحاری او و شایعاتی که پیرامون او شکل گرفت، بسیاری را به این فکر انداخت که وی به این راحتی از ساختار قدرت کنار نمیرود. او آنقدر هزینه روی دست رهبر گذاشت که حالا خامنهای حق دارد از کنار رفتن او و نیامدن کسی نزدیک به وی نفسی به راحتی بکشد. اصلاحطلب یا معتدل، هاشمی یا روحانی یا خاتمی، به قواعد بازی مقیّدند و رهبر میداند با آنها چگونه رفتار کند ولی احمدینژاد تحفهای بود که هیچ روزی رفتار فردایش را نمیشد پیشبینی کرد. خود دولتیان نیز از اینکه نمایندهی ائتلاف پیروز نشده، بدشان نیامد. احمدینژاد حتّی به دشمن دیروز خود نیز به هنگام مصلحت نزدیک میشود. وی پس از اینکه با رهبر مشکل پیدا کرد به مجمع تشخیص مصلحت باز گشت و کنار همان هاشمی نشست که زمانی با انکار او به قدرت رسیده بود. حالا هیچ کدام از دو گروه بالا پیروز نشدند ولی از اینکه رقیب اصلی آنان نیز برنده نشده ناراضی نیستند. جدال بین این دو نیمه پایان نگرفته و نمیگیرد. حتّی اگر چهار سال بعد سروکلّهی احمدینژاد برای ریاست جمهوری دوباره پیدا شد خیلی تعجّب نکنید.
۱۷- دلیل برخی ردّصلاحیّتها- مانند لنکرانی و..- چه بود؟
بررسی تکتک ردّصلاحیّتها وقت و مجال زیادی میخواهد ولی مورد لنکرانی فرق میکند. او هم مانند بسیاری از نامزدها با سابقهی وزارت آمد و بر جلیلی بدون هیچگونه سابقهی مدیریّت، برتری داشت. اینکه وی را به دلیل نداشتن شروط مدیر و مدبّر بودن ردکنند خیلی عجیب بود. سخنان عجیب مصباح را در انتقاد ضمنی از رهبر حتماً خواندهاید. کجا رفت ادّعای کشف ولایت فقیه؟ از کسی که کشف شده خلیفهی امام زمان است که نمیتوان انتقاد کرد! در مورد جلیلی هنوز ممکن است بسیاری شک داشته باشند امّا در اینکه لنکرانی نامزد رهبر نبود هیچ شکّی نیست؛ برای مصباح چقدر کار داشت که از رهبر نظرش را بپرسد سپس برای او تبلیغ کند؟ لنکرانی در برابر قالیباف یا ولایتی چه وزنی داشت؟ مصباح باید تابع رهبر باشد یا رهبر را تابع خود بخواهد؟
به نظر میآید خیلیها برکشیدن احمدینژاد را با حمایتهای مصباح بیارتباط نمیدانند. حالا هم که برخی اطرافیان احمدینژاد مانند محصولی که با موقعیّتسنجی خود را کنار کشیدند و جبههی پایداری را تشکیل دادند، معلوم نبود که کسی را به نمایندگی از همان نیمهی سیاه نخواهند مطرح کنند. لنکرانی اگر مستقل میآمد شاید امکان تأیید صلاحیّت داشت و من احتمال قوی میدهم که اگر جلیلی از ابتدا به عنوان نامزد جبههی پایداری میآمد، تأییدش با مشکل مواجه میشد. شاید حتّی بتوان مستقل آمدن ابتدایی جلیلی و جلوانداختن لنکرانی را گونهای نشانی غلط دادن دانست.
۱۸- چرا رهبر نظام گفت که رأی مرا هیچکس نمیداند؟
آن چنان که از بند پیش برمیآید، نظرم این است که رهبر نه تنها طرفدار جلیلی نبود بلکه از پیروزنشدن او خوشحال هم شد امّا امکان اعلام و اظهار یا حتّی اشاره به آنرا هم نداشت. وی به همهی نظامیان اطرافیان خود نیاز دارد و آنان مدّتهاست که به دو گروه تقسیم شدهاند. در انتخابات ۸۸ طرفداران احمدینژاد توانستند طرفداران قالیباف را کنار بزنند. حالا به دلیل هشتسال خودسری و ناکامی احمدینژاد، موقعیّت آنان تضعیف شد امّا هنوز هستند و زیاد هم هستند؛ آمار صندوق۱۱۰ نیز مشت نمونهی خروار. خامنهای از طرفی از گسترش دامنهی نفوذ این گروه خوشنود نبود(چون نتیجهاش را در هشت سال گذشته دیده بود) و از طرف دیگر نمیتوانست مخالفت خود را آشکار کند. جملهی رهبر اعلان بیطرفی ناگزیر در جنگ دو نیمهای بود که چندسال است کشور را با بحران مواجه کردهاند.
دلیل این همه تأکید بر این موضوع یکی این است که بدانیم بسیاری از تصمیمات رهبر –مانند تغییر نظرهای وی دربارهی چند موضوع اخیر مانند گفتگو با امریکا یا پروندهی اتمی- برآیند کشاکش جناحهای اطراف وی، دیگر کانونهای قدرت و البتّه نظر خود اوست و نه نظر او به تنهایی؛ پس برای بررسی پدیدهای مانند انتخابات نمیتوان رهبر را تنها بازیگر این عرصه دانست و هر تحلیلی باید بتواند نقش هرکدام از باندهای قدرت را در حدّ امکان نشان دهد. در سطحی پایینتر لایههای سنّتی اصولگرایان نیز دخالت دارند و حتّی احمدینژاد نشان داد که با ابتکارهای خود بسیار بیش از یک تدارکاتچی است. حالا انتخابات اخیر، جبههی جدید اعتدال نیز پای بخشی از اصلاحطلبان و اصولگرایان منتقد را نیز به ساخت قدرت باز کرده است.
نکتهی دوّم این است که نباید با یک پیروزی ظاهری همه چیز را فراموش کرد. حتّی پیشنهاد من برای حضور نظامیانی مانند قالیباف یا رضایی در دولت، برای استفاده از بخش سالمتر سپاه برای مواجهه با نیمهی ناسالم بود. ویژگیهای مشابه و شعارهای احمدینژاد و جلیلی را به یاد بیاوریم؛ رانتخواری گسترده و حضور در کشورهای اطراف ایران و چهبسا خودسریهای ناگفته در پروندهی اتمی با یک پیروزی در انتخابات برطرف نمیشود.
اینکه بنا بر اختصار بود ولی باز هم این دو سؤال را به بعدها واگذار میکنم.
0- اتّحاد ناطق و خاتمی و هاشمی و سیّدحسن برای انتخاب روحانی به چه معنا بود؟
1-
۲۰- جنبش سبز پس از این چه راهکاری در پیش بگیرد؟
۲۱- آیا نتایج این انتخابات به معنای نادرستی تحریم انتخابات گذشته بود؟
از دید من درست برعکس است. باید وضعیّت هر انتخابات را جداگانه سنجید. حدود هفتاد درصد در انتخابات مجلس شرکت نکردند و همین مقدار در انتخابات فعلی شرکت کردند. پس میتوان حدس زد که یکی از دلایل انفعال مقامهای نظام برای دست بردن در نتیجهی انتخابات، تحریم انتخابات مجلس بود. بعضی در توجیه بیفایده بودن تحریم میگفتند که مگر نظام نمیتواند عدد مشارکت را هر قدر که میخواهد اعلام کند؟ بله، معلوم است که میتواند- همانگونه که کرد- امّا خودش هم میداند که معنای مشارکت سیودو درصدی یعنی چه؟ یعنی اگر همین روند ادامه پیدا کند نظام با یکی دو تلنگر مانند وقایع ۸۸ از هم میپاشد پس بالابردن سطح اعتماد الزامی است. همه چیز را نمیتوان بر اساس دروغ مصلحتی بنا کرد. حتّی پس از این نیز در موقع ضرورت میتوان از حربهی تحریم استفاده کرد.
توضیح: تفاوت این دیدگاه با آنکه میگفت آمدن روحانی- در برابر فلانی- انتخاب نظام بین بد و بدتر بوده است این است که بنده هم به انتخاب بین بد و بدتر اعتقاد دارم ولی بین تقلّب (=بدتر= از دست رفتن کامل اعتماد مردم) و روحانی (=بد= بازگشتن اعتماد بخشی از مردم) و فلانی بدون تقلّّب (=خوب= هم بازگشت اعتماد عدّهای و هم گماردن مهرهی مورد نظر). در این فرض پیروزی روحانی هدف نیست بلکه تقلّبنشدن هدف ناگزیر است؛ اگر کسی جز روحانی شد که چه بهتر و اگر نشد هم از دستبردن در آرای مردم بهتر است. تشکّر خاتمی از رهبر برای برگزاری انتخابات (یا تقلّبنکردن!) کنایهای تلخ و در عین حال مضحک بود.
۲۲- عملکرد فضای مجازی در این انتخابات چگونه بود؟
عبدی طیّ مصاحبهای به دولت جدید توصیه کرده که فضای مجازی را کاملاً نادیده بگیرد.
یک: وی به گونهای سخن گفته که گویا نتیجهی انتخابات خلاف میل فضای مجازی بود. وب را نمیتوان در چند جمله خلاصه کرد امّا فضای کلّی آن با انتخابات گذشته کاملاً متفاوت بود. پیگیری نتایج نظرسنجیها و واکنشها به گفتههای نامزدها کاملاً مشهود بود. اختلاف نظر همیشه هست امّا تعداد کسانی که موافق امتحان بخت خود برای روی کار آوردن کسی متفاوت با احمدینژاد بودند چشمگیر بود. همان زمان هم نوشتم که از دید من پس از ردّ صلاحیّت هاشمی مسئله حیثیّتی شد و بسیاری که بیتفاوت بودند یا هنوز تصمیم نگرفته بودند بر آن شدند که باید کاری کرد.
دو. اگر این مردم در این انتخابات به ندای تحریم فضای مجازی جواب رد دادند (که اینطور نبود) پس لااقل رأی اندک انتخابات مجلس نشانگر توان این فضا در اثرگذاری است. نادیدهگرفتن وبی که بتواند تحریم اثرگذاری را سروشکل دهد و خاتمی را آنگونه مؤاخذه کند کار درستی نیست چون محتمل است باز هم چنین کند.
سه. این حرف عبدی گرچه در راستای صدور دیگر احکام قطعی، بیاستدلال و تکجملهای اوست ولی این فضای مجازی فقط شامل شبکههای اجتماعی یا وبلاگهای خلقالسّاعه و مطالب تند نیست بلکه سایتهای وزین را هم در برمیگیرد. ناچیز شمردن فضای مجازی آن هم زمانی که نشریّات نامآور کاغذی دارند به فضای وب منتقل میشوند، کاری بچّهگانه است.
چهار. بنا را بر این میگذاریم که فضای مجازی یعنی همین کامنتگذاران بینام و هیاهوی فیسبوکی و دیگر شبکههای اجتماعی؛ امّا اینها هم بخشی از جامعه هستند. یعنی حتّی اگر قوّت استدلال نداشته باشند ولی هرکدام از آنها دستکم یک رأی دارند. تکتک همین رأیهاست که ساختار سیاسی را شکل میدهد. معقول هم نیست که بگوییم حاضران در فضای مجازی اقلیّتی هستند که هیچ نسبتی با مردم ندارند. همانطور که نمیتوان این فضا را نمودار کامل جامعه دانست؛ نه افراط و نه تفریط.
پنج. همانطور که تاجزاده گفت میتوان با فشار افکار عمومی جهتگیری دولت جدید را تصحیح کرد. این کار فقط در فضای مجازی ممکن است چون جای دیگر اصلاً آزادی وجود ندارد. کار فضای مجازی به یک معنا تازه شروع شده است.
۲۳- با پیروزی شخصی با تمایلات اصلاحطلبی، جنبش سبز ضعیف یا بیرمق شد.
حریف اصلی جنبش سبز رهبر و نهادهای انتصابی، قوّهی قضا و ناداوریهای آن و البتّه گسترش نهادهای نظامی و امنیّتی بر تمام کشور است. اینها جایی است که روحانی نمیتواند مستقیماً با آن روبهرو شود. شاید نامهی او به رهبر پیش از انتخابات- گرچه معنای خاصّ خودش را دارد- و دیگر گفتههای او نیز برای حفظ همان حاشیهی امنیّتی است که لازم دارد. او اگر در محدودهی خودش خوب عمل کند، موفّق خواهد بود. حلّ مشکل هستهای نشان خواهد داد که راه دولت خاتمی درست بود نه راه مشترک رهبر و احمدینژاد؛ بهبود معیشت مردم با برداشتن تحریمها مضحکبودن «اقتصاد مقاومتی» مبتنی بر لجبازی رهبر را آشکار میکند؛ بهترشدن روابط با حکومتهای منطقه نشان میدهد که دست دوستی دادن دیپلماتیک از خطبهخواندن برای مردم آنان کاراتر است؛ بهبود روابط با غرب نشان میدهد که برخلاف گفتهی رهبر آنان دشمنان قسمخوردهی ایران نیستند (و البتّه دوست قسمخورده هم نیستند و این دو تعبیر در سیاست جایی ندارند)؛ خلاصه اینکه هر قدم روحانی برخلاف مسیر احمدینژاد، که برکشیدهی خامنهای بود، مردم را- هر قدر هم بگوییم حافظهی تاریخی درستی ندارتد- ناگزیر به مقایسه خواهد کشاند. روحانی میتواند غیرمستقیم به تضعیف جایگاه قدرت مطلقه کمک کند. در یک کلام جبههی اعتدال هم مانند اصلاحطلبی خطّ موازی دیگری در کنار جنبش سبز خواهد بود. فضای آرام فعلی را دستکم نگیریم، آنان که هر نُه روز یک بحران میساختند میدانستند که تداوم شرایط انقلابی جز با بحران میسّر نیست پس حتّی همین آرامش نیز- که به تداوم آن خیلی خوشبین نیستم- خود میتواند زمینهی بازگشت عقلانیّت به کشور باشد.
۲۴- آیا ۲۴ خرداد، دوّم خردادی دیگر بود؟
قوچانی نوشته است که ۲۴ خرداد، دوّم خرداد دوّم بود که اینطور نیست. ابتدا از مغرور بودن «ما» گفته است که به رفسنجانی پس از دوّم خرداد تاختیم. اینکه وی پس از شهروند امروز به بزرگترین اشتباه سیاسی خود اعتراف میکند خوب است ولی نمیدانم چرا همه را یککاسه کرده است. البتّه اطرافیانشان نیز که به ثلاثهی ضرّاره اجازه دادند آن قشقرق را راه بیندازند، بیشوکم مقصّرند ولی همه اینطور نبودند و این گفتن و نگفتن همزمان نشان میدهد که نویسنده به رغم این خودانتقادی، علاقهی چندانی به صراحت ندارد.
وی در ادامه میگوید که علوم سیاسی جایگزین فلسفه و حکمت شده است. گویی روحانی حقوقخوانده سمبل علوم سیاسی است و خاتمی نماد فلسفه. اوّلاً اگر به کار عملی است که هر دو تجربههای فراوانی در این نظام داشتهاند و خاتمی از پشت میز مدرسه به ریاست جمهوری نیامد و ثانیاً این دیدگاه مشابه همان کسانی است که برای داوری بین دو نامزد فقط ویژگیهای شخصی آنان را مدّ نظر قرار میدادند. روحانی به تنهایی دولت را اداره نمیکند؛ وقتی وزرایی مانند نجفی و مسجدجامعی و حسینی و کسان دیگر که در هر دو دولت بودهاند مشترک باشند، اینکه رئیس دولت چه کسی باشد فقط تا حدّی تعیینکننده است(در ضمن، روحانی علوم سیاسی نخوانده شاید لابهلای متن، گذر از سروش به طباطبایی بیشتر به چشم آید که بگذریم).
او در ادامه گفته که یکسال پیش از بازگشت به دوّم خرداد گفتیم و حالا دوّم خرداد بازگشته است و در پایان آورده: «خوشا ملّتی که هر چهار سال یک دوّم خرداد داشته باشند». گفتهی یکسال پیش به معنای نفی جنبش سبز بود و حالا هم این شادمانی چیزی جز آن نیست. در مقام نظر میتوان این جنبش را نفی کرد یعنی با روشها و اهداف آن موافق نبود ولی در مقام عمل نمیتوان دستاوردهای آن را نادیده گرفت. تلاشهای تئوریک نویسندگان سبز به کنار، شادی مردم و شعارهایی مانند پس گرفتن رأی موسوی و کرّوبی چه معنایی داشت؟ به این معنا بود که رأیدهندگان یک گام به پس گذاشتهاند یا این انتخاب فقط راهی برای جلوگیری از بدترشدن شرایط بود؟ این را آینده بیشتر معلوم خواهد کرد.
شادیهای دوّم خرداد و بیستوچهار خرداد ویژگیهای مشابه و متفاوت زیادی دارند امّا هر دو شادی، شادی جامعهای استبدادزده است که در اوّلی میگفت «بنویسید خاتمی بخوانید خاتمی» و در دوّمی نیز نامزد پیروز پیش از انتخابات به رهبر نامه مینویسد که ضدّ نظام نیست و سپس دو رئیسجمهور سابق از رهبر –برای تقلّبنکردن- تشکّر میکنند. دوّم خرداد یعنی هر چهارسال یکبار به خاطر تقلّب نشدن جشن بگیریم؛ یعنی ادامهداشتن احتمال تقلّب که گاهی لباس واقعیّت بپوشد (مانند سال ۸۸) و گاهی نه. انتخابات جامعهی سالم دوراهی بین مرگ و زندگی نیست، شادی آن هم پیشبینیپذیر و معقول است نه نامنتظر و ازخودبیخودکننده. برعکس قوچانی من میگویم بدا به حال ملّتی که مدام در حال تکرار دوّم خرداد باشد. گرچه به رغم دو ویژگی مشترک این دو انتخابات (انتخاب گزینهای معتدل و خلاف نظر رهبر نظام و تقلّبنشدن در حدّ تغییر نتیجهی انتخابات) ۲۴ خرداد از اساس با دوّم خرداد متفاوت است امّا تبیین آن ابتدا با فاصلهگرفتن از آن ممکنتر خواهد شد و آن هم برای کسانی که نقش فضای مجازی را در آن انکار نکنند و فکر نکنند که جنبش سبز گامی به پس گذاشته است. با پیشفرضهای غلط، در تحلیلهای اشتباه بر همان پاشنه خواهد چرخید.
منبع: وبلاگ ایمایان

کلیدواژه ها: انتخابات, ایمایان, حسن روحانی, ریاست جمهوری |
