بیشعوران - 17
بیشعورانِ از خودمتشکر
16 Jul 2013
■ محمود فرجامی
آدمها تشنهی آنند که قدرشان شناخته شود، دیگران از آنها سپاسگزار باشند و تشویق شوند. بیشعورها هم که به هرحال به دلایل ژنتیکی با آدمها مرتبطند در این زمینه با آدمها اشتراک دارند با این تفاوت که اگر پایش بیفتد به زور سرنیزه (معمولا کلاشینکف) دیگران را مجبور میکنند که از آنها سپاسگزار باشند و تشویق و ستایششان کنند و قدر آنها را بشناسند، حتی اگر هیچ قدری نداشته باشند.
این مساله هم ریشه در همان منطق دوگانه و یک بام و دوهوایی بیشعورها دارد که در واقع هسته ی اصلی بیشعوری آنهاست. در حالی که آنها از همه طلبکارند و هر کمکی که دیگران به آنها بکنند وظیفهشان بوده است و «بنی آدم اعضای یکدیگرند» و “مگه حالا چی شده؟”؛ هر کار کوچکی که آنها برای دیگران بکنند، حتی اگر واقعا وظیفه شان باشد و برای آن حقوق بگیرند، لطف بزرگی محسوب میشود که حتما باید قدردانی شود و «لم یشکر المخلوق لم یشکر الخالق» و “بشکنه این دست که نمک نداره”.
بیشترین ظهور این خصیصهی بیشعورانه در حقوقبگیران دولتی مشاهده شده است. یک تحقیق علمی که هنوز انجام نشده نشان میدهد 69.3 درصد از موارد ظهور این نوع از بیشعوری در مشاغل زیر شیوع دارد:
ـ کارمندان دولت
ـ معلمان
ـ پرستارها
ـ تمام کسانی که معتقدند شغل آنها بعد از “کارگری در معدن” سختترین و زیانآورترین حرفهی دنیاست
ـ دیگران
این افراد دائما در حال کمکاری و در عین حال غر زدن هستند و همیشه از اینکه قدر کار مهمشان دانسته نمیشود نالانند. به جای آنکه اگر واقعا حقوقشان کم است یا شرایط کاریشان ناعادلانه است، به کارفرمای خصوصی یا دولتیشان اعتراض کنند و آن را پیگیری کنند، یکسره از اینکه کسی قدر کار و فعالیت گرانبهای آنها را نمیداند شکایت میکنند و دق دلیشان را سر آنهایی خالی میکنند که وظیفه دارند به آنها خدمت کنند. مثلا پرستار یا معلمند طوری رفتار میکنند که انگار نه انگار که قدردانی بیمار یا دانش آموز از پرستار یا معلم فرع است بر حرفهی پرستاری و معلمی و انگار که به طور رایگان و خیریه مشغول به انجام حرفهشان هستند. معمولا هم کارشان را طوری انجام میدهند که اگر نظارت و عدالتی در کار میبود باید جریمه و تنبیه میشدند نه قدردانی. البته خوشبختانه هنوز در این حرفهها افراد باشعور و زحتمکش وجود دارند و جالب آنجاست که اتفاقا آن کسانی که بیشتر زحمت میکشند معمولا کمتر درباره قدرشناسیده شدن غر میزنند.
این مساله در موارد دیگر هم صادق است. مثلا آنهایی که صادقانه در جنگ شرکت کرده و هزینه دادهاند معمولا به ندرت از اینکه مورد قدرشناسی واقع نشدهاند گله میکنند اما بسیاری از کسانی که روزی 14 بار (سه بار صبح، پنج بار ظهر و عصر و چهار بار شب. دو بار هم توی خواب) از قدرناشناسی ملت نسبت به ایثارگران جنگ و دفاع مقدس گله میکنند به ندرت اصلا در جبهه حضور داشتهاند چه رسد به اینکه هزینه هم داده باشند (البته بحث جانبازان 20 درصد شیمیایی که در هر ادارهای به وفور یافت میشوند و بیماریهای نادیدنی همگیشان سر بزنگاه عود میکند جداست!). بعضی از بیشعوران حاد حتی جنگهای نرفته و ایثارهای نکردهشان را هم برای دفاع از ارزشها (بخوانید منافع خودشان) تبدیل به چماقی بر سر دیگران میکنند.
هرچقدر درجه، رتبه یا پایهی یک بیشعورِ از خود متشکر بالاتر باشد، هزینهای که به دیگران و جامعه برای سپاسگزاری از خودش تحمیل میکند بیشتر است. به ویژه این بیشعوران وقتی به مقامهایی بالاتر از حد مدیرکلی میرسند فاجعه میآفرینند و به حیف اموال برای مراسمی که در واقع چیزی نیست جز تشکر از خودشان مشغول میشوند (میل را قبلا کردهاند).
تمام رپرتاژ آگهیهای نهادهای دولتی در رسانهها نشانهی وجود بیشعوران از خود متشکر در راس آن نهادهاست. اگر وزارتخانهای سد ساخته جزو وظیفهاش بوده و حتی اگر واقعا پرسنل دست اندر کار آن پروژه کار خارقالعادهای انجام دادهاند، مقامات بالادستی میتوانند با تقدیرهای اداری و مالی آنها را تشویق کنند. برای اطلاعرسانی به مردم هم روابط عمومیها میتوانند رسانهها را خبر کنند؛ چه نیازی هستند که صدها میلیون و گاه میلیاردها تومان از بودجه یک وزارتخانه صرف آن شود که در روزنامهها و رایو و تلویزیون قلنبه سلنبهجات چاپلوسانه به خورد مردم داده شود؟ غمانگیز آنکه معمولا بودجه این قبیل بیشعوریات هم از تنخواهی که میبایست صرف پاداش و قدردانی پرسنل اجرای پروژه میشد، خرج میشود!
بیشعوران عالیرتبهی از خود متشکر، وقتی به پایان دوران «خدمت» خود نزدیک میشوند بسیج عظیمی برای قدردانی و تودیع و تشکر از خود و بیشعورانی که با اتوبوس با خودشان آورده بودند راه میاندازند. در حالیکه برای عادیترین مردم و فشلترین نهادهای قضایی هم واضح است که آنها باید برای حیف و میل و پارتیبازی و حقخوری و بیکفایتی و بعضا جنایاتی که در دوران صاحب منصبیشان انجام دادهاند محاکمه و زندانی شوند (البته به شرط آنکه اعدام، سنگسار، شمعآجین، زنده زنده جوشاندن و سایر مجازاتهای شایستهشان، ورافتاده باشند) این «شیفتگان خدمت» که از فرط شیفتگی حتی اعضای خانواده شان را هم حاضرند برای منصب و قدرت بیشتر، با دندان بدرند شوهای ملالآوری را تکرار میکنند: گرفتن ژستهای مظلومانه، گلایه از قدرناشناسی زمانه (و ضمنا قدردانی از “مردم خوب و قدرشناس”؛ یعنی همان چند نفر دور و بریهایشان)، حیف کردن اموال و امکانات عمومی در دیدارهای مردمی، شرکت در جلسات تودیع از خودشان که توسط خودشان ترتیب داده شده و گرفتن لوحهای تقدیر و مدارک افتخاری و نشانهای افتخاری که توسط خودشان سفارش داده شده، دادن پاداش و قدردانی از اطرافیان و هوادارانشان که عنقریب با تیپای رئیس بعدی از “خدمت” محروم میشوند، نیش و کنایه زدن و توهین به منتقدان، رد کردن هرگونه انتقادی و دفاع تمام قد (و البته بیشعورانه) از تمام عملکرد خود و اطرافیان …
بیشعوران از خود متشکر در یک نظام سالم اداری (اگر همچو چیزی اصلا وجود داشته باشد) یا یک نظام کمتر بیمار، به مرور از چرخه حذف میشوند و یا از سطح خاصی بیشتر رشد نمیکنند. اما در نظامهای کاملا بیمار هیچ حد و مرزی برای بالارفتن ندارند و حتی تا حد بالاترین مقام اجرایی، یعنی ریاست جمهوری هم میرسند.
ادامهی مطلب را رسانههای دولتی دنبال کنید …

کلیدواژه ها: بیشعوری, محمود فرجامی |
