اصلاحطلبان و هژمونی مرکز محور
انتخابات در کلبه عمو تم!
17 Jun 2013
■ رضا طالبی
«باکونين: اگر به پول احتياج داري، الکساندر هرزن فراوان دارد و من هميشه اول به او مراجعه مي کنم و دليلي نمي بينم که به تو نيز کمک نکند.
مارکس: هرزن يک اصلاح طلب بورژوا و بسيار سطحي است و حاضر نيستم وقت خود را با چنين اشخاصی سر کنم.
باکونين: ولي اگر هرزن نبود من نمي توانستم يکي دو سال پيش اعلاميه کمونيست تو را به زبان روسي ترجمه کنم.
مارکس: با اين که در ترجمه تاخير شد، ولي براي آن سپاسگزارم. شايد به عنوان کار بعدي ترجمه کتاب فقر فلسفه را شروع کني.
باکونين: نه مارکس عزيز. آن را جزو آثار برتر تو نمي شمارم و به طور کلي در مورد پير ژوزف پرودون بيش از حد بي انصافي و کم لطفي شده است.
مارکس: اين موضوع عمدي است و غير از اين هم نبايد انتظار داشت، زيرا کتابي است در رد کتاب فلسفه فقر او»
(گفتوگوی مارکس و باکونین در مورد آنارشیسم ـ موریس کرانسون ـ ترجمه محمد بایبوردی)
توکویل در کتاب «دموکراسى در آمریکا» سیستم فدرال و شوراهاى محلى را تمجید مى کند و معتقد است که این سیستم بهترین شیوه ممکن براى علاقه مند کردن شهروندان به سرنوشت خودشان است. در مورد فرانسه خواهیم دید که در کتاب بعدى اش تحت عنوان «رژیم گذشته و انقلاب در فرانسه» گفته است: «آنچه که انقلاب را در این کشور دچار تلاطمات کرد – که سلطنت مجدداً به این کشور بازگشت- سیستم سیاسى و ادارى متمرکز در رژیم گذشته بود که متاسفانه انقلاب همان سیستم را ادامه داد. در حالى که در آمریکا از آغاز یعنى از زمان استقلال سیستم حکومتى غیرمتمرکز بود. به علاوه وجود انجمن هاى غیردولتى به صورت شریان هاى دموکراسى درآمدند و باعث شدند که مردم از طریق انجمن ها با دولت در تماس باشند .»
او چند سال بعد یعنى در سال 1840 در تکمیل نظریاتش جلد دوم کتاب «دموکراسى در آمریکا» را منتشر کرد و طى آن نکات تازه اى را در باب دموکراسى مطرح کرد: «عدم تمرکز را نه تنها نباید از نظر ادارى در نظر گرفت بلکه باید از نظر مدنى به آن توجه کرد چون در سیستم عدم تمرکز به شهروندان فرصت داده مى شود که مستقیماً به مسائل جامعه توجه کنند و همین امر سبب کاهش اقتدار دولت مى شود.» در فصل آخر کتاب «دموکراسى در آمریکا» توکویل درباره بومى ها در این کشور صحبت مى کند به طورى که در حال حاضر انجمن هاى مردم بومى، براى دفاع از حقوقشان و شرح تبعیضاتى که متحمل مى شوند به نوشته هاى توکویل استناد مى کنند. همچنین توکویل براى اولین بار در اروپا از رفتار خشنى که آمریکا نسبت به سیاهان صورت مى دهد سخن مى گوید و همین تجربه توکویل سبب مى شود هنگامى که با دوستش بومن به فرانسه بازمى گردد به طور مداوم در مبارزه علیه لغو قانون برده دارى در انجمن هاى آن شرکت کند.
نظریات توکویل زنده کننده سیستم سیاسی و فلسفی دوران خود وی بود و بسیاری از اندیشمندان همانند میل از وی الهام گرفتند. مهمترین بخش اندیشه های وی که مربوط به مساله عدم تمرکز است، ناشی از درک صحیح وی از جامعه آن زمان ایالات متحده بوده است؛ به طوری که هم اکنون همین سیستم مدیریتی با مشی کلان در سوئیس بر اساس نظریات توکویل استفاده میشود. شاید دلیل ذکر اندکی از عملکرد و اندیشه الکسی دو توکویل، شباهت وی با ناجی و یا گودویی است که مردم منتظر دارند. همین گودوی گرامی پس از پیشنهاد تغییر قانون اساسی توسط کودتای انجام یافته ریاست جمهوری دستگیر شد. توکویلی که هیچ زمان ما در تهران ندیدیم. شاید برخی بتوانند احمدی نژاد را رییس جمهور آن زمان مقایسه کنند؛ ولی قیاس دوتوکویل با سیار اشخاص معتبر سیاسی اندکی مع الفارق است.
مساله اقوام یا ملیتها و نژادها و یا هر کلمه ای که انتخاب میشود، مساله ایست که امروزه در عرفه انتخابات ریاست جمهوری ایران به مرور مطرح و به صورت گذرا باصطلاح کوچه و بازاری ماست مالی میشود. مصطفی تاجزاده در گفتگو با پایگاه اطلاع رسانی نوروز می گوید: «دليل شعار «همه ايرانيان براي ايران» میتواند مورد سوء استفاده ملی گرایان افراطی و پان ایرانیست ها در داخل و مليگرايان غير ستيز در کشورهای همسایه قرار گيرد. ناسيوناليست هاي افراطي با تأكيد بر اینکه ايران آن قدر مهم است که همه چيز و همه كس بايد در پاي آن قرباني شود، علاوه بر نقص حقوق مدني هم وطنان خود، حقوق فرهنگي اقوام را نيز مورد هجوم قرار مي دهند. در حقیقت این شعار می تواند مورد سوء استفاده اقتدارگراهاي طرفدار يكسان سازي همه جانبه قرار گیرد و با نقض حقوق اقوام حساسيت آنان را برانگیزد. منظور، این نیست که پيشنهاد دهندگان خواهان “استبداد و یکسان سازی” هستند بلكه استعداد این شعار براي دموكراسي و ديكتاتوري و صلح و جنگ يكسان است. به بيان روشن با شعار «همه ايرانيان براي ايران» امكان نقض حقوق شهروندان و اعمال استبداد به نام حفظ يكپارچگي ایران وجود دارد».
همین گفتمان مثبت تاجزاده و تاکید بر ناسیونالیسم مدنی هابزی، حکایت از این دارد که برخی افراد طیف اصلاح طلب به نوعی به درک این موضوع و محوریت ان رسیده اند که استفاده ابزاری از ملیتها و یا اقوام علاوه بر تاثیر منفی منجر به بازخورد اجتماعی و یا حتی تراکنشهای فرهنگی شدید میشود. استفاده سوپاپی از عدم تمرکز و تاکید بر محوریت سیستم بسیط و تک بافت حکومتی به عینه در دوران اصلاحات هم قابل ملاحظه بود هر چند اجرای انتخابات شوراهای اسلامی و تثبیت محوریت بومی گری به نوعی حرکتی مثبت تلغی میشد ولی با عدم توان اجرایی شوراهای مذکوره به نوعی شکست این طرح با وجود سیستم نامنعطف حکومتی واضح و مبرهن بود. عین المساله در جریان اصولگرایی هم به وضوح دیده میشود؛ بلکه بر خلاف سیستم مشابه سکولار ـ لیبرال رفرمیست ها، سیستم فوندامنتال اسلامی جریان اصولگرایی باید مبتنی بر نوعی سوسیالیسم دینی باشد ولیکن این استراتژی در جریان محافظه کار به سیستم شعوبی ـ تهران محور همراه با پوپولیسم منطقه ای تبدیل شد. در آنچه به فرایند پوپولیسم باز می گردد، باید بر پتانسیل بسیار بالایی سرایت در باورها و رفتارهای فرهنگی اشاره کرد که صرفا بحثی روان شناسانه است؛ به گونه ای که برای مثال مارکس گرایان فرویدیست، درباره فاشیسم مطرح کرده اند (رایش) یا روانشناسان بر آن تاکید داشته اند (فروم)، بلکه از نگاه انسان شناسی، بیشتر به پدیده تقلید فرهنگی و الزام و کنترل اجتماعی و نیاز و ضرورت جماعت گرایی در برابر فرد گرایی در بسیاری جوامع و موقعیت ها مربوط می شود. به هر حال در آنچه به نتایج مربوط می شود، باید متأسفانه بر این نکته تاکید کرد که تجربه پوپولیسم را نمی توان بر خلاف آنچه بسیار تصور شده است، نوعی واکسیناسیون در برابر خطرات بعدی ظهور این پدیده در آن جامعه یا جوامع دیگر به حساب آورد.
آنچه تاریخ به ما می آموزد، آن است که پیش داوری های پوپولیستی، عموما به تخریب های گسترده فرهنگ و حتی جنگ ها، تنش ها و قوم کشی های هراسناک منجر می شوند. ذکر این مساله بدین معنی نیست که اصولگرایان را بیشتر مورد نقد و یا تعنید قرار میدهم و لیکن بروز چینین مطلبی است که پوپولیسم موجود در جریان اصلاح طلبی به نوعی عصیان بطن جامعه از پوپولیسم مستبد و دینی حاکم جریان اقتدار بود. لذا رویکرد چنین پوپولیسمی به یک نهاد لیبرال و اسلامگرای نوین، شاید به علت عدم جامع گرایی و استفاده اپورتونیتی از مساله تمام شهروندان، سبب تمرکز اندیشه در محوریت تهران شد و به نوعی بسیاری از شهرهای اندیشه مرکز همانند تبریز و قزوین و زنجان و همدان و کرمانشاه از صحنه دور ماندند؛ زیرا جریان اصلاح طلبی فقط و فقط مساله اصلاحات را منوط به چند نکته اساسی نمود و تمامی خواستهای ملی را مد نظر قرار نداد. شاید بسط این خواستها و نیازهای تک تک مردم به نوعی سبب پوست اندازی جریان اطلاح طلب میشد. عدم استفاده این جریان از موقعیت ملیتها سبب سبقت گرفتن جریان غیر منعطف وابسته به علی خامنه ای شد، به نوعی که در مناظره تلویزیونی دوم کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری؛ عارف، روحانی، ولایتی و قالیباف بیشترین افرادی بودند که روی مساله اقوام تاکید نمودند؛ ولی صلابت و برنامه ریزی قالیباف و رضایی نشان از عدم برنامه ریزی دو کاندیدای اصلاح طلب بود. شاید بسنده کردن عارف به یک عروسی اورمیه ای در مقابل تحکم رضایی در جمع بختیاری ها مغلوبیت کوچکی باشد، ولی هشداری به سردمداران از زمینه عدم استفاده از استعداد تمامی مناطق کشور است. لذا در بحث انتخاب و یا عدم انتخاب، علاوه بر تجربه تلخ انتصابات گذشته، عدم پوشش تمامی خواستهای ملت بروز میکند. کرد و ترک و لر و عرب و بلوچ و بهایی و زرتشتی و عیسوی و کلیمی را بدون قبول داشتن آنچه که هست، سبب دور شدن این واریانت ها از مساله گذر به دموکراسی و یا حتی سرنگونی رژیم است.
شاید توصیه به دوستان اصلاح طلبی که با تحکم فریاد شرکت در انتخابات را مانیتور میکنند این باشد که تجدید نظر در خواستها و عدم قرار دادن هژمونی مرکز محور و یا تهران محور ـ به طوری که خرم آباد و زاهدان و تبریز و سنندج را حذف کند ـ تاکید بر عدم سیاسی کردن دین و نه حذف ظواهر قانونی اعلامی از دین و هم چنین احترام متقابل به سایر عقاید، نه حذف تدریجی جریانات غیر اصلاح طلب که به مرور سبب تضعیف پروسه تغییر خود شما نیز میشود.
شاید برخی از دوستان را به مالزرب عودت دهم. مالزرب در آخرین دقایق خود به چه می اندیشید؟ او در تمام تلاشهای خود در زندگی شکست خورده بود. اصلاحات او به نتیجه نرسید و زندگی سیاسیش با تبعیدش پایان یافت او از انقلاب و شعار برابری، برادری و آزادی حمایت کرد با وجود آن که می دانست لازمه این حمایت، پذیرش از دست دادن تمام مزیتهای طبقه اشراف خواهد بود. او در دفاع از شاه نیز شکست خورد و در پایان یکی از نیک اندیش ترین مردان عصر روشنگری قتل عزیزانش را پیش از مرگ خود در پیش چشم دید. می توان از منظری زندگی او را به تمامی، شکست آرمانهایش دانست که با انجامی تلخ پایان پذیرفت ولی آن چه در حقیقت رخ داد این بود که او زندگی خود را به شعری به یادماندنی بدل ساخت که برای همیشه در حافظه تاریخ ماند. او نشانه ای روشن از ایمان به نیکی و ظرفیتهای روح بشری است. او در تمامیت خود زندگی کرد و با شهامتی ستودنی از آنچه باور داشت شجاعانه دفاع کرد.
شاید نظر نگارنده اشتباه باشد، ولی سوق جریان اصلاح طلبی به مدارا خواهی و مرکزیت گرایی، به مرور سبب ایجاد و تمرین آلترناتیوی برای رژیم میشود که در صورت خطر سقوط، خود را با این جریان تلفیق نموده و یا جایگزین میکند و این بدین معناست که اگر جریان اصلاح طلبی به صورت عقلمندانه به مساله اقلیت ها و اکثریت ها ننگرد، به نوعی در تغییر و تحول مسند قدرت غرق شده و ثتبیت ولایت مطلقه را فراهم میکند؛ زیرا رژیم همواره به صورت پایین به بالا عمل کرده و اگر ظرفیت و استعداد جامعه را مبتنی بر منویات علی خامنه ای و چارچوب بندی های مذهبی رادیکال نداند، از علی خامنه ای نیز فراتر رفته و با استقرار یک مرجع منعطف تر دیگر به حفظ نظام میپردازد. همیشه عادت داریم پایان قصه هایمان شیرین باشد. شاید من هم باید به این عرف و سنت پایبند باشم و این هزاره سیاست زده کلمات را با شعری زیبا از ماریا وینیه، شاعره جوان سوئدی به پایان برم. شاید جبرانی برای حسرت صداو سیمای من باشد که دیکتاتور نشدم:
از یک سوراخ کلید بزرگتر نیست
اما تاریکیِ پشتِ سر
و تاریکیِ روبرویش
بی انتهاست
بعد از هر حرف تهدیدبار
دستهایش را با خشنودی
در هوایِ خالی میشوید:
و هر ده قاتل در سکوت میخندند.
دیکتاتور
نه وقت آن دارد
نه میل به این که
زنی را دوست داشته باشد
اما آنها را به ضیافت های از پیش اعلام نشده میخواند
ضیافتی که تنها مائدهاش
بشقابی است
پر از صدف توخالی
و گلهایِ کاغذیِ قرمز
دیکتاتور ترجیحاً
در یک تونل یا در معبدی پرانعکاس صدا
مسکن میگزیند
مار و صاعقه همراهان وفادارش هستند
دیکتاتور از غروب هراس دارد
همۀ ترانههای عاشقانه را
برای تنهائی و غروب آفتاب
قدغن کرده است
کسی اگر تنهائی خود را آشکار کند
زندانی میشود و مجازات
باید در میان مورچهها زندگی کند
تا بلعیده شود
یا این که دانههای شن، در تپه های شنی را
بشمارد
وقتی که صدها تن
دستهجمعی میمیرند
دیکتاتور خندهای موهن سر میدهد
اما از این که آدمی تنها
تنهائی خود را بکشد
رنگش میپرد.

کلیدواژه ها: الکسی دو توکویل, انتخابات 92, رضا طالبی, ریاست جمهوری |

به نظرمن تحلیل زیباییست که نویسنده،باظرافت تمام وبااستنادبه وقایع تاریخی نه چندان دور،اززوایای مختلف به بیان دیدگاه خودوارائه برداشتهایش ،به خوانندگان این مطلب،بدون آنکه فشاری برای تحمیل دیدگاه و عقیده اش واردکندپرداخته است.
تحلیل بسیار عالی و شیرینیست. قلمتان بی نظیر است قربان
حقایق موجود جامعه امروز ایران را نمی شود کتمان کرد و نویسنده با اشراف کامل بر این حقایق به زیبایی به این مهم پرداخته است. نظام حاکم بر فرانسه و ایالات متحده و مقایسه آنها به خوبی نشانگر موضوع و مسیر ما در آینده است.
در مناظره های اخیر متاسفانه از حقوق اقوام به عنوان یک ابزار کاربردی استفاده میشد که خود نشانگر این مهم و نوع تفکر مسئولین امر می باشد.