بیشعوران ـ 15
بیشعورانِ همهچیزدان
17 Jun 2013
■ محمود فرجامی
یکی از راههای تشخیص بیشعوری در افراد، خصوصا آنهایی که زیاد اهل اظهار نظر و تئوری دادن هستند، تست ابطالپذیری است. یعنی باید دید ادعاهایی که آنها مطرح میکنند اصولا قابل ابطال هستند یا نه. آدمهایی که عامدانه و به وفور از گزارههای ابطال ناپذیر استفاده میکنند بیشعور هستند.
به این مثال توجه کنید:
«هر کس همان موقعی میمیرد که اجلش سر رسیده»
چنین جملهای ابطال ناپذیر است چون اصولا طوری طراحی شده که یافتن مثال نقض برای آن محال است. دلیل این امر نه علمی بودن این گزاره که بیمعنایی و چرند بودن آن است. این جمله را میتوان در مرگ هر کسی و در هر شرایطی و در هر سنی و به هر دلیلی گفت چون هیچگاه نمیتوان ثابت کرد کسی در زمانی مرده است که اجلش سرنرسیده!
با این حال به کار بردن این جمله توسط یک شخص الزاما نشانهی بیشعوری او نیست. ممکن است نشانه ناآگاهی او یا سهلانگاریاش و یا خرافاتی بودنش باشد. بسیاری از ما گزارههای مشابهی را ـ معمولا از روی عادت و سنت ـ به کار میبریم غافل از اینکه آنها اصولا غیرقابل ابطال و پوچ هستند.
اما یک بیشعور با آگاهی از این امر چنین گزارههایی را تولید میکند و بکار میبرد و معمولا قصدش از این کار، بخشیدن ژستی همهچیزدان و عقل کل به خود است تا به این ترتیب بتواند دیگران را مرعوبِ استدلالهای هستهای خود کند. (1)
با این ترفند بیشعور میتواند خود را آگاه به اسرار نهان، مسائل پشت پرده و وقایع آتی نشان بدهد و ادعاهای عجیب و غریبی را مطرح کند که هیچکس هیچگاه نمیتواند آنها را نقض کند. چنین بیشعوریاتی میتواند از قضاوت درباره شخصیت افراد تا پیشبینی آینده سیاسی مملکت باشد و از درون یک مجلس عروسی تا سرمقاله یک روزنامه مطرح شوند. چیزهایی از این قبیل:
– هر آدمی بالاخره یک جنبههای خوبی داره و یک جنبههای بدی
– اینا دستشون توی یک کاسهاس
– همیشه همینجور بوده و آینده هم همینجوره
– در زندگیشون با مشکلاتی مواجه میشه
– خیلی سادهاید … سیاست خیلی بیپدر و مادره
– “هنوز به من حوالت تاریخی نشده است”
– بالاخره این تیم میبازه حالا ببین کی گفتم
– هیچی عوض نمیشه … خودتون میبینید
– به خواستههایشان نمیرسند …
– دشمن همیشه در کمین ماست
این چنین گزارههایی بیش از آنکه منطقا ابطالناپذیر و بیمعنی باشند، در رفتار غیر اخلاقی و بدخواهانهی بیشعوران تبدیل به گزارههایی ابطالناپذیر و پوچ میشوند. کاملا محتمل است که “اینا دستشون توی یک کاسه باشه” و شکست در انتظار باشد و چیزی عوض نشود و خوشبینی زیاد باشد، اما بیشعورها هیچ معیاری برای سنجیدن قضاوتهایشان را نمیپذیرند. مثلا اگر اعتراضی شده و وعدههایی داده شده، اصلا برای بیشعور مطرح نیست که تا چه حد معترضان به خواستههایشان میرسند و به وعدهها عمل خواهد شد یا نه. او صرفا پیشبینی میکند که این کارها نهایتا بیفایده است و چیزی عوض نخواهد شد و اگر هم عوض بشود ربطی به آن اعتراضات ندارد. او هیچگاه شکست و اشتباهش را نمیپذیرد و دائما سطح آنها را بالاتر میبرد. حتی اگر شده باشد آنقدر سطح خواستهها را بالاتر میبرد تا اصولا رسیدن به آنها محال باشد. اینکه این پیشبینی او و واکنشهای بعدیاش تا چه حد ناامیدی و بیعملی و منفینگری و خشونت را ترویج میکند البته برای او مهم است: هرچه بیشتر بهتر! اما مهمترین چیز برای او حفظ موقعیت برتر و تقویت نگاه از بالا پایین خودش است. نگاه عاقل اندر سفیه، ارگاسم بیشعور است که متاسفانه محدودیت هم ندارد.
همچنین است بدخواهیها و کینه و حسادتهایی که در قالب پیشبینی زندگی مشترک زوج جوانی انجام میشود. هر مشکلی که در آینده با آن مواجه شوند، حتی مشکلات عادی و موقتی، مهر تاییدی است بر عقل کل بودن آن بیشعور. اگر نشانهای از مشکل بین آنها یافت نشود این نشانهی تو داریشان است و حتی اگر ثابت شود هیچ مشکلی ندارند، بالاخره هنوز که آینده از راه نرسیده! حتما وقتش که برسد خواهند داشت (و وقتش کی است؟ هر وقت که برسد!).
بماند که بیشتر این قبیل اظهار فضلها چیزی بیشتر از تکرار بدیهیات نیست و اصلا نیازی نیست کسی آنها را یادآوری کند چه رسد که با غرور و تمسخر و خودبرتربینی … (و در یک کلام: بیشعورانه) آنها را گوشزد کند. مثلا چه کسی فکر میکند که با یک رایگیری مشکلات یک شبه حل خواهد شد که یک بیشعور وظیفهی خودش میداند درست وسط جشن پیروزی انتخاباتی یک عده، هی آن را تکرار کند؟
البته باید توجه داشت که هرکس اظهار نظر ناخوشایند و پیشبینی منفی کند الزاما بیشعور نیست. بسیاری از آدمهای خیرخواه و واقعنگر هم ممکن است اظهارات مشابهی داشته باشند اما آنها در صورت محقق نشدن پیش بینی یا غلط درآمدن نظر و تحلیلشان به اشتباهشان اعتراف میکنند و اگر لازم باشد عذرخواهی میکنند. در مقابل، بیشعور نه فقط نمیپذیرد و پوزش نمیخواهد بلکه طلبکارتر میشود و بر سادگی و سطحی بودن کسانی که گمان میکنند اشتباه کرده پوزخند میزند:
-واقعا که سادهاید!
-از کجا معلوم؟
-بذار وقتش برسه
-حالا خواهیم دید
-خواستههای ما همین بود؟!
-حالا مگه چی شده؟
در عرصه مسائل کلانتر سیاستی و اجتماعی که تحلیل آنها پیچیدهتر و جا برای قلنبهگویی و عقلکلنمایی بیشتر است، بیشعوران همهچیزدان غوغا میکنند. آنها از همهی مسائل پشت پرده آگاهند و همه را یکسان میبینند و آینده را مثل گذشته میدانند. بحث و تحلیلهایشان ظاهرا منطقی و خیرخواهانه اما در واقع مشتی حرفهای غیرقابل ابطال است که یا طرف مقابل (به ادعای آنها) اصولا سادهتر و کماطلاعتر و جوانتر و کمتجربهتر از آنست که آنها را بفهمد و بداند یا قرار است در آینده به آنها برسد. آیندهای که نامعلوم است و آن وقتی میرسد که حرفها آقا یا خانم بیشعور همهچیز دان به کرسی نشسته باشد. بازهی زمانیاش هم البته مشخص است: از یک ساعت بعد تا لحظهی انفجار خورشید! (من مرده شما زنده؛ اگر غیر از این بود)
در کنار اینها از تغییر سطح خواستهها و شرایط هم به خوبی استفاده میکنند (اصولا بیشعورها در استفاده از هر ابزاری که به تحقیر دیگران و بالا بردن ناحق جایگاه خودشان کمک کند به خوبی استفاده میکنند). مثلا اگر پیشبینی کردهاند دو نفر بعد از ازدواج خوشبخت نخواهند شد و اتفاقا زندگی خوبی تشکیل دهند، آنها همیشه در مقابل انتقاد از پیشبینیشان با تمسخر و تحقیر خواهند گفت “خوشبختی یعنی این؟” و همین تکنیک را در مقیاسی وسیعتر در مورد کنشهای اجتماعی و سیاسی به کار میگیرند.
اگر قرار است انتخاباتی برگزار شود آنها حاضر نمیشوند مثل یک آدم محترم در انتخابات شرکت نکنند یا شرکت کنند و به نامزد خاصی رای بدهند و البته از حق مدنیشان برای تبلیغ نظر خود و نقد کردن نظر دیگران استفاده کنند.
آنها همه چیز را میدانند و مطمئن هستند که چیزی عوض نمیشود و چیزهای زیادی پشت پرده جریان دارد و همه سروته یک کرباسند و همهی اینها بازی است و خواستهها برآورده نخواهند شد و آینده نشان خواهد داد که حق با چه کسی خواهد بود.
هرگز هم معیاری را قبول نمیکنند و مشخص نمیشود در چه حالتی ممکن است ادعاهای آنها باطل شود. مثلا چه شرایطی باید پیش آید که محقق شود دو گروهی که آنها مدعی سروته یک کرباسی آنها هستند، واقعا با هم اختلاف دارند و نتیجه کارهایشان متفاوت است؛ فرق یک جنگ واقعی با جنگ زرگری چیست؛ یک خواسته چطور محقق میشود …
حتی گاهی یک گام هم جلوتر میآیند و زمانی را مشخص میکنند. مثلا یک سال دیگر. اما شرایط را مغشوش میکنند. مثلا “سال آینده همین موقع خواهید دید که چیز زیادی تغییر نکرده است”. اما واقعا ملاک کم یا زیاد بودن تغییرات چیست و چطور میتوان بیشعوری که حتی غلط درآمدن واضح پیشبینی خودش در مورد نتیجه یک مسابقه فوتبال را هم نمیپذیرد و توجیه میکند، در مورد کیفیاتی مثل کم و زیاد بودن قانع کرد؟
و تازه چه چیز برای چنین بیشعوری بهتر از آنکه میتواند یک سال بعد سطح خواستهها و تغییرات را بالاتر ببرد و کسانی را که تا حدودی راضی و امیدوارند را به خاطر قناعت و واقعبینیشان، عاقل اندر سفیهانه تحقیر کند؟
بهترین کاری که میتوان با بیشعوران همهچیزدان کرد نه ترک دادن آنها از همهچیزدانی، که ترک کردن خود آنهاست. همهچیز دانی هم مُسری است، حالا ببینید کِی گفتم!
———————————-
پانویس:
1- هسته (بر وزن بسته): تخم (بر وزن لخم)

کلیدواژه ها: بیشعوری, محمود فرجامی |
