بیشعوران ـ 13
رنجش بیشعوران
29 May 2013
■ محمود فرجامی
بیشعوران زیاد میرنجانند و همزمان زیاد میرنجند. آنها هر رفتاری را با اعتماد به نفس فراوان انجام میدهند و رنجیدن دیگران برایشان اهمیتی ندارد. رنجش دیگران از اعمال بیشعورانهی آنها، معمولا به نازک نارنجی بودنشان، کمظرفیتیشان، نفهمیشان، فریبخوردهبودنشان، بیاعتقاد بودنشان و خودخواه بودنشان منسوب میشود و حتی باعث طلبکار شدن بیشعورها هم میشود. برای آزمایش این نظریه به نزدیکترین مکان مذهبی نزدیک منزلتان بروید و از اینکه روزی چند مرتبه با صداهای گوشخراش مزاحم خواب و استراحت شما و تمام اهل محل میشوند، مودبانه گله کنید (کمکهای اولیه پزشکی را بهتر است پیشاپیش آماده کنید)
دوست بیشعور شما میتواند با شما هر شوخیای (اعم از لفظی تا دستی، آنهم تا حد آرنج!) انجام دهد و شما به کفارهی رفاقت با همچو بیشعوری باید نه تنها تحمل کنید بلکه به لذت بردن از شوخی خنک و توهینآمیزش تظاهر کنید تا بهش برنخورد چون بالاخره دوست هستید و این حرفها را ندارید و آدم باید ظرفیت داشته باشد. اما همینکه شما بخواهید شوخی مشابهی بکنید ورق برمیگردد و رنجش شدید دوست عزیزتان را به دنبال دارد که اصلا از شما توقع نداشته هیچ حد و مرزی را در شوخی رعایت نکنید.
در واقع رنجش بیشعوران از همان قاعدهی کلیای تبعیت میکند که پیشتر یادآور شدیم و آن “داشتن معیار دوگانه” است. همه چیز باید تحمل شود اگر از طرف آنها صادر شود و هیچ چیز قابل تحمل نیست اگر به سوی آنها نشانه رود.
چند نمونه از تجربیات شخصی خودم یا خوانندگان کتاب بیشعوری که با من در میان گذاشتهاند از برخورد با بیشعوران مختلف:
بیشعور میتواند با تمام اعضای خانواده شما شوخی کند و شما اگر واکنشی منفی نشان بدهید نشان از آن دارد که هنوز در بند ناموس پرستی و عقاید متعصبانه هستید اما به مجرد آنکه شما اشارهی کوچکی به اعضای خانواده طرف میکنید ماجرای به درگیری فیزیکی ختم میشود. در یک نمونه کسی که دندانش شکسته بود از دوستی که عادت داشت او را مادرقحبه صدا کند (به شوخی دیگه!) فقط پرسیده بود “حال خواهرت خوبه؟”
بیشعور میتواند عقاید دینی و شخصی شما را تحقیر کند و حتی به خودتان و تمام آدمهای هم عقیده با شما، فقط به خاطر آنکه به معتقدات او اعتقاد ندارید توهین کند، شما را نجس بداند و حتی در صدد آزار جسمی و قتل شما برآید. با این حال چنین گوریل ساتور به دستی، همینکه دستش به شما نرسد (چه به خاطر بودن در قفس و چه به خاطر نیاز به اقامت در یک کشور اروپایی و حتی گرفتن بورس تحصیلی) تبدیل به پروانهی لطیفی میشود که با چند پرسش چالشی در مورد اعتقاداتش میرنجد، دلشکسته میشود، اشکش میرود دم مشکش و سرانجام با صدایی لرزان از شما میخواهد که “بیایید به عقاید هم احترام بگذاریم”و یادآوری میکند که چنین پرسشهایی میتواند مقدمهی تبعیض نژادی توسط لولو (راستهای افراطی اروپا و نئوکانهای آمریکایی) شود.
یک بیشعور سیاسی کاملا محق است که شما را به خاطر آنکه عقاید سیاسی متفاوتی دارید و به جای غر زدن و کلیگویی و ایدهآل گرایی، خط و ربط و خواستهتان مشخص است و برای آن فعالیت میکنید، مزدور، ساده لوح، قلم به مزد، “مامور به حمایت” و امثال آن بنامد و وظیفهی شماست که اینهمه توهین و تهمت را که پوست کرگدن میشکافد تحمل کنید، چون بالاخره فعالیت سیاسی است حلوا که پخش نمیکنند! اما اگر شما فقط یک کلمه بگویید “د آخه چرا بیشعور؟” به او برمیخورد و شرایط ناگهان طوری تغییر میکند که انگار شما مسئول ثبت نام برای کلاسهای اخلاق بودهاید. آنوقت نعرهها به آسمان خواهد رفت “که اینا الان که هیچی نشده اینقدر بیادب و فاشیست هستن وای به وقتی که به قدرت برسن!”
یک بیشعور اکتیویست، چون بالاخره اکتیویست است و دارد کار مهمی برای نجات بشریت میکند حق دارد به هرکس و هرچیز که دوست داشت حمله کند. اگر فیمینست باشد کاملا محق است که به هر چیز که خوشش نیامد برچسب ضدزن بزند و اگر در زمینه حقوق بشر فعالیت میکند مجاز است که هر کس که از شخص او خوشش نمیآید (یعنی تقریبا همه، به جز چند نفری از دوستان و همپالکیها) را ناقض حقوق بشر بنامد اما همینکه یک نفر بخواهد مچ او باز کند فورا با دلشکستگی و رنجش معصومانهی شدیدش مواجه میشود که از ناسپاسی آدمهایی که قدر جانفشانیهای او را نمیدانند چنان بغض راه گلویش را میگیرد که حتی نمیتواند حرف بزند و از خودش دفاع کند (البته خوشبختانه این بغض به حدی شدید نیست که مانع پایین رفتن کمکهای بشردوستانه و حقوق ماهانه فعالیت شود)
یک نویسندهی بیشعور حق دارد هر هفته و هر روز درباره بیشعوری حرف بزند و یکی یکی نشانههای آن را بشمارد و تاکید کند که همه در معرض ابتلا به این بیماری هستند اما همینکه به او یادآوری شود که خودش هم بعضی از این نشانهها را دارد فورا اینکه عدهای اینقدر بیظرفیت هستند که خودش را هم وارد بازی میکنند، میرنجد!

کلیدواژه ها: بیشعوری, محمود فرجامی |
