بیشعوران ـ 12
غر نزن بیشعور!
16 May 2013
■ محمود فرجامی
بعید است کسی پیدا شود که در عمرش غر نزده باشد. غر زدن به ما آرامشی موقتی و راهی برای تخلیه خشم و سرخوردگیمان میدهد و از آن گریزیست. اما بیشعورها ارتباط خاصی با غر زدن دارند. غر زدن برای آنها ابزاریست برای:
ابراز وجود
قدرتنمایی
خود را برتر جلوه دادن
“من میدونستم”
منکوب کردن و ترساندن دیگران
انتقامگیری
تحمیل عقاید خود
حسادتورزیدن
فلج کردن هر نوع فعالیت
به این ترتیب هرچند که صرفِ غر زدن نشانهی بیشعوری نیست اما باید با غر زدن به عنوان یکی از نشانههای بیشعوری بیشتر آشنا شد و به ویژه دانست که یک بیشعور وقتی غر میزند چگونه و چرا این کار را انجام میدهد.
از آنجا که یک بیشعور دوست دارد خود را همهچیزدان و برتر از دیگران نشان بدهد، عاشق آن است که دیگران شکست بخورند تا او بتواند با غر زدن و تحقیر دیگران حس خودبرتربینی خود را ارضا کند. حتی اگر یک شکست در حد و اندازهی فاجعه ملی باشد و ضرر آن شامل زندگی و آیندهی شخص بیشعور و اطرافیان او شود (البته اگر هنوز کسی در اطرافش مانده باشد) یک بیشعور چنین شکستی را بیشتر از پیروزی دوست دارد چون به این وسیله میتواند غر بزند.
غر زدنهای او ناظر بر همهچیزدانی و برتری او بر دیگران است. او همیشه “از اول” میدانسته عملی که اکنون نتیجه مشخص شده با شکست مواجه خواهد شد اما کسی به حرف او گوش نکرده. مردم آزاری و سادیسم بیشعور در آزار دادن کسانی که ناکام شدهاند و به اندازه کافی از شکستشان دلگیر و تضعیف روحیه شدهاند به اوج میرسد. فرقی نمیکند که این شکست چیست، خریدن ماشینیست که چپی از کار درآمده، شکست تیم فوتبال است، بهم خوردن ازدواج است یا تقلب در انتخابات، بیشعورها همیشه از اول میدانستهاند که دوره و زمانهی بدی شده و به هیچ کس نباید اعتماد کرد و همهچیز اشتباه است و این کارها همه بیفایده است.
برای محظوظ شدن از چنین لذت پلیدی، بیشعورها مجبورند که همیشه قبل از هر عملی (از خریدن ماشین تا ازدواج و تا انتخابات) ساز مخالف بزنند. به این ترتیب بعد از کوچکترین مشکل یا ناکامی پس از یک عمل، آنها میتوانند در شمایل آدمهای آیندهنگر مظلومی که هیچوقت مورد اعتنا قرار نمیگیرند ظاهر شوند و آنقدر غر بزنند تا ارضا شوند (متاسفانه همگی در این مورد دچار دیرارضایی هم هستند)
مدعیات آنها البته ابطال ناپذیر هم هستند چرا که هر عملی در دنیای واقعی، منجر به نتیجهای خواهد شد که بینقص نیست و این میدان را همچنان برای عرض اندام ناساز ناهموار بیشعورها باز میگذارد. لازم نیست که ازدواج به طلاق کشیده شود، حتی یک زندگی زناشویی موفق هم گاهی با مشکلاتی همراه است؛ تیم فوتبالی که برده هم شکستهایی در پس و پیش دارد (و حتی اگر بدون باخت قهرمان شود هم حتما اشتباهاتی تکنیکی یا تاکتیکی میشود در کارنامه اش یافت)، نتیجهی انتخابات هر چه که باشد همهی مشکلات را که حل نخواهد کرد.
به این ترتیب آنها همیشه پیشبینیهایی از شکست، ناکامی، بدبختی، بیهودگی و امثال آن را در آستین (یا در واقع پاچه)شان دارند و مثل تیرهایی در تاریکی، به هر سو پرتاب میکنند. هیچ گاه هم کم نمیآورند (که یکی دیگر از مشخصههای بیشعوری است).
بهترین راهکار آنها برای این منظور و به ویژه در مورد کارهایی که نیازمند عمل و کنش فردی و جمعی مرتبط با شخص بیشعور است، فرو رفتن در غالب آدمی فرزانه، آگاه به اسرار مگو و البته خیرخواهِ صادق است. طبیعیست که یک بیشعور هرگز نمیپذیرد که صرفا از روی بدجنسی و حسادت با ازدواج دختر برادرش با پسری که همدیگر را دوست دارند مخالفت میکند. آنقدر هم باهوش هست که بداند مخالفت بی چون و چرایش با این ازدواج باعث بدبینی دیگران به او میشود، در نتیجه ماسک عمهی خیرخواهی را بر چهره میزند که “خوشبختی خودش رو میخواد” و با ژست آدمی که چیزهای زیادی را در این باره میداند که نمیخواهد بگوید (و فقط سربسته به آنها اشاره میکند) با آن ازدواج مخالفت میکند. اگر ازدواج سرنگرفت که خوشا به حالش ولی اگر انجام شد نوبت به غر زدن میرسد و تا سالهای سال هر مشکل کوچکی و بزرگی بین این زوج با “نگفتم؟!”های آن بیشعور مواجه میشود.
یک راه زیرکانه دیگر در همین زمینه، بالا بردن سطح انتظار است. همان عمه معمولا میتواند با تعریف و تمجید بی جا از خواهرزادهاش چنان سطح توقع خانوادهاش و حتی خود او را بالا ببرد که به خودبرتربینی احمقانهای برسند و ازدواج را بر هم بزنند. اگر هم چنین نشود باز میدان عمل برای غر زدن و “نگفتم؟!” باز است. به هر حال بیشعور در هیچ کاری کم نمیآورد چه در غر زدن به خاطر نقصها و چه در غر زدن به خاطر قوتها!
در بُعد اجتماعی زمینه برای رشد بیشعورهای غرغرو بیشتر مهیاست. غرهای “پیش از عمل”شان، آنها را در چشم آدمهای سادهدل در موقعیت برتر قرار میدهد. در چشم چنین آدمهایی کافیست کسی با لبخند عاقل اندر سفیه حرفهایی کلی بزند درباره اینکه همیشه همین طور بود، سر رشته اینها جای دیگریست، فایده ندارد، این کارها عاقبتی ندارد، شما چقدر سادهاید، هنوز مانده تا بعضی چیزها را بدانید … تا گمان کنند که چیزی بار طرف است یا دست کم خیرخواه است. غرهای “پس از عملشان” هم باعث ترس و عقبنشینی آدمهای ضعیف میشود. نیش زبان و زهر غرولندهای آنها خب البته آزارنده و وحشتناک هم هست.
انتخابات یکی از بهترین موقعیتها برای تشخیص این نوع مشخصهی بیشعوران است. هر آدمی حق دارد به هر نامزدی که دوست دارد رای بدهد یا اصلا رای ندهد. این حق اوست و هر دلیلی داشته باشد محترم است. مسالهی بیشعور اما این نیست. معمولا چنان شان و حرمت رای و انتخابات و توقع رایدهندگان احتمالی را بالا میبرد که با چنین تلقینهایی نه فقط در یک کشور جهان سومی استبداد زده، بلکه در پیشرفتهترین دموکراسی چند صدساله هم کسی رغبتی به رای دادن نخواهد داشت. در عین حال همان ژست همهچیز دانِ آگاه به اسرار نهانش را هم از دست نمیدهد و با تمسخر و تحقیر کسانی که میخواهند کاری ولو کوچک بکنند و قبول ندارند که “همهچیز از پیش تعیین شده و بازی خودشون است”، سعی میکند هم روحیه آنها را برای انجام هر عملی ضعیف کند و هم جایگاه خود را برای غرهای بعدی محفوظ نگاه دارد.
اگر نتیجه آن طوری شد که او پیشبینی کرده بود (کاری که پرندههای فال فروش و جای دوست و جای دشمن نما هم همیشه قادرند با تقریب 50 درصد انجام دهند!) که فبهاالمراد و آنها “دیدید گفتم”گویان غر خواهند زد که کسی گوش به حرف آنها نکرد و این مردم سادهلوح پس کی میخواهند بفهمند که همه اینها بازی است. اما اگر نتیجه بر خلاف پیشبینی آنها شد بار هم کم نمیآورند، همچنان دم از “بازی خودشون” میزنند منتها بازیای که این بار پیچیدهتر شده و منتظر اشکالات بعدی مینشینند. به این ترتیب بازی را طوری میچینند که همیشه دیگران باطل و برخطایند و آنها برحق، والبته چیزی که در این میان برایشان اهمیتی ندارد زندگی و سرنوشت دیگران و حتی جامعهای که خود نیز در آن زندگی میکنند است.
چنین موجوداتی هستند بیشعوران!
————————-
بخش پیشین:

کلیدواژه ها: طنز, محمود فرجامی |

دستور حمله از طرفِ ستاد انتخاباتی رفسنجانی صادر شد، راستی شما تهدید کرده بودید نیک آهنگ را از نهادها و سازمانهای روزنامه نگاری اخراج میکنید ( بخاطر پسر رفسنجانی – عجب اتفاق عجیبی)، اون کار شما به کجا کشید؟ مهدی جان پول وکیل نداد یا شما را آدم حساب نکردند؟
اگر می شه مطلبی هم در مورد بی شرفان و انتخابات بنویسید تا معلوم بشه که این حکومتی که عمر 25 ساله ی من و امثال من رو به تمامی تباه کرده چه کار چاق کن های مستعدی داره برای توجیه جنایات مبارکش!!!!