بیشعوران ـ 11
بیشعوران و منطق
6 May 2013
■ محمود فرجامی
تصور عمومی از ارتباط بیشعوران و منطق این است: بیشعوران منطق ندارند.
این تصور کاملا غلط است و یکی از دلایلی است که نشان میدهد چرا نباید به تصورات عمومی درباره بیشعوری و بیشعوران اعتماد کرد. (البته اصولا بهتر است در هیچ موردی به تصورات عمومی اعتماد نشود، این هم روش)
بیشعورها نه فقط منطق دارند بلکه از سطح متوسط مردم عادی هم بیشتر با تکنیکهای علم منطق آشنا هستند. آنها منطق دارند اما منطق خودشان را. منطقی که اصول مهمش اینهاست:
منطقی باش، تا زمانیکه منطق به نفع توست
حق با من است
در واقع منفعت و خودخواهی در منطق آنها، جای حقیقت و واقعیت در منطق شعورمندانه را گرفته است. تازه به طرز عجیبی اصرار دارند همین منطق را هم به نحو منزجرکنندهای بکار گیرند.
آنها به انواع تکنیکهایی که ذیل علم منطق دسته بندی میشوند به طور ناخودآگاه آشنایی دارند. خدایان سفسطه هستند که در واقع مادر فلسفه و منطق یونانی… است(1) و روال آن این است: بر پایه مفروضات ظاهرا درستی، استدلالهای نادرستی انجام میدهند و نتایج احمقانهای که به نفع خودشان است را استخراج میکنند اما تمام این کارها را در لفافهای از سخنوری و لفاظی چنان میپیچند که مخاطب سادهدل را گیج، مقهور و بلکه مجذوب میکند. در کتابهای تاریخی آمده است که نخستین مخترعان این فن بیشعورانه در یونان باستان، وکیلان بودند و چنان در این فن ارتقا یافتند که میتوانستند از هر مقدماتی به هر نتایجی که دلخواهشان است برسند. بر پایه همین کتابها، فلسفه توسط کسانی چون سقراط برای مقابله با بیشعوری رو به گسترشی که سفسطه به راه انداخته بود به وجود آمد. ارسطو هم بعدا در تدوین علم منطق به شناخت و مبارزه با سفسطه نظر داشت.
با این حال در طول تاریخ، بیشعوری همچون ویروسی به هر دوی این علوم هم سرایت کرد و همچنان که الان به وضوح مشاهده میشود بیشعوران علاقه ی وافری به فنون و مشاغل و علومی دارند که ذیل فلسفه، منطق و حقوق (وکالت) قرار میگیرند ونقطه مشترک هر سه، “جدل” است: بحثی ظاهرا منطقی که همه چیز در آن لحاظ میشود به جز حقیقت. به کارگرفتن تمام استدلالهای عقلی و تکنیکهای منطقی برای اثبات چیزی که غیرعقلی و غیرمنطقی بودن آن حتی برای مرغهای پخته در ظروف غیرتفلون هم واضح است.
به این ترتیب بخش عظیمی از مردم، اعم از سیاستمداران، مبلغان دینی، وطنپرستها و… که با مجادله کارشان را پیش میبرند (یا این طور گمان میکنند) به بیشعوران میپیوندند.
از این جهت تشخیص دادن بیشعوران مقداری سخت میشود چرا که آنها هم مثل با شعوران با متانت از شما میخواهند به یک بحث عقلی بپیوندید. اگر به اندازه کافی در تشخیص بیشعوران تبحر نداشته باشید از این پیشنهاد “منطقی” استقبال میکنید اما یک ساعت بعد به این نتیجه میرسید که گاهی غیر عقلیترین کار ممکن آن است که به بیشعوری که از شما برای یک بحث عقلی دعوت کرده پاسخ مثبت بدهید. استثنا هم البته وجود دارد اما به نتیجه دردناکی ختم میشود: کسی که از مجادله با یک بیشعور عذاب نمیکشد قطعا خودش هم بیشعور است!
بیشعورها بحث، گفتگو، مناظره، مصاحبه یا هر چیزی از این دست را تبدیل به کارزاری میکنند که فقط یک بازنده باید داشته باشد و آن هم طرف مقابل است. مهم نیست بحث بر سر چیست، حق چیست و نفعش به چه کسی میرسد؛ فقط مهم آن است که آنها پیروز مجادله باشند حتی اگر به ضرر خودشان تمام شود!
بزرگترین قربانیان منطق بیشعوری خود بیشعورها هستند. با همین منطق، در دفاع از دینی مجادله میکنند که کمترین حق و حقوق انسانی را برای آنها تامین نمیکند. طوری از وطنشان دفاع میکنند که حتی هموطنانشان (البته آن عدهای که باشعورند) را هم منزجر میکند. سهل است در دفاع از حقوق بشر هم طوری جدل میکنند که آدمیزاد را از بشر بیزار میکنند.
بیشعورها در بحث معمولا تهاجمی هستند و از توهین و برچسب زدن هیچ ابایی ندارند. در واقع این هم جزو منطق آنهاست. منطقی که پیشاپیش مخالفان را محکوم کرده است که یا مغرضند و یا نادان و فریبخورده. به این ترتیب شما ظاهرا در حال بحث “منطقی” با یک آدم مذهبی بیشعور هستید (یا لامذهب بیشعور ـ فرقی ندارد چون بیشعوری کاملا مسری است و متاسفانه حتی لامذهبها را هم در امان نمیگذارد) و خودتان را برای آوردن شواهد واقعی و استدلالهای عقلی به هشت قسمت مساوی تقسیم کردهاید در حالی که در واقع طرف مقابل اصلا به شما گوش نمی دهد و این بحثها صرفا در این حد در او اثر میگذارد که نتیجه بگیرد آیا شما احمقید یا مغرض یا هر دو!
تازه این وقتیست که آنقدر خوشبخت باشید که گیر بیشعوری افتاده باشید که اجازهی حرف زدن به شما بدهد. بسیاری از آنها اصولا برداشتشان از گفتگو و بحث، یافتن گوش مفتی است که اراجیفشان را (تحت نامهایی چون: استدلال عقلانی در اثبات وجود فلان، وعظ، خطبه، سخنرانی، رهنمود، درسگفتار “من خیرت رو میخوام”،…) در آن فرو کنند.
این نکته را هم باید توجه داشت که بیشعورها صرفا مجادله را به داد و فریاد و فحشکاری نمیکشانند، (هرچند که اغلب چنیند) گاهی اوقات با حرفهای ظاهرا مودبانه و کم حرفی و اظهار تواضع ظاهر میشوند اما در واقع با پنبه سر میبرند و منطق و نتیجه همان است: استدلالهای تو ـ هر چه که باشند ـ پیشاپیش نادرستند و حق صرفا با من است و هرکه جز این فکر میکند یا سادهلوح است و مستحق ترحم یا مغرض و مستوجب مجازات.
به این ترتیب یک راه آسان و فوری برای تشخیص بیشعوری در یک فرد ـ فارغ از نوع برخورد، سطح تحصیلات و هدفهای دهنپرکنش ـ کشف منطق اوست که معمولا بعد از چند دقیقه گفتگوی “منطقی” مشخص میشود: آیا اصول منطقیاش بسته به منافعش تغییر میکند؟ و آیا گمان میکند همیشه حق با اوست؟
پاسخ مثبت به هر دوی این سوالها حکایت از بیشعوری فرد دارد. سوالهایی که در جلوی آینه هم میتوانند مطرح شوند. و البته آیینه شکستن خطاست!
(1) چه دلیلی داشت به جای سه نقطه کلمات بیادبانه بگذارید؟!
————————–
بخش پیشین:

کلیدواژه ها: بیشعوری, طنز, محمود فرجامی |

عالیست