در نقد دلایل چهلگانه جلاییپور برای حضور خاتمی در انتخابات
خدا کند که نیایی، آقای خاتمی!
14 Mar 2013
■ آرش بهمنی
محمدرضا جلاییپور، از فعالان سیاسی اصلاحطلب، با نگارش متنی بلند، چهل دلیل برای حضور خاتمی در انتخابات برشمرده است. این متن بلند که در روزهای گذشته مورد توجه بسیاری از حامیان حضور خاتمی در انتخابات قرار گرفته، با نقدهایی هم مواجه شده است. در زیر قصد دارم این نوشتهی بلند را جزء به جزء نقد کنم.
پیش از ورود به متن، مایلام به نکتهای اشاره کنم. از نظر من متن جلاییپور، متنی برای اقناع منتقدان حضور خاتمی نیست. این متن قرار است منبعی باشد برای آنانی که مایل به حضور خاتمی در انتخابات بودند، اما به دلیل اتفاقات چهار سال گذشته، نمیتوانستند این مساله را به صورت علنی بیان کنند. همچنین مانیفستی است برای نسل جدیدی از اصلاحطلبان معتقد به نظام و خاتمیمحور که خود قدرت بیان این مسایل را ندارند. متنی که به نظر میرسد به عمد با طول و تفصیل و با عنوان پرطمطراق “چهل دلیل” نگاشته شده تا مخالف و منتقد را در وهله اول منکوب کند.
از این جهت این نقد، تنها متکی بر نوشتههای متن اصلی است و نه بیشتر. در موارد متعددی میتوان نقد خاتمی و اصلاحطلبان را بسیار فراتر از این موارد برد و آن را تعمیم داد؛ اما این اتفاق در متن حاضر نیفتاده و تنها به جملات گزارههای متن اصلی کفایت شده است.
1ـ نخستین دلیلی که جلاییپور برای لازم شمردن حضور خاتمی در انتخابات برشمرده، بیش از آنکه دلیلی سیاسی باشد، اخلاقی است. تلاش برای آزادی میرحسین موسوی، مهدی کروبی و زهرا رهنورد و زندانیان سیاسی و عقیدتی از نظر اخلاقی لازم است؛ اما مشخص نیست که با حضور خاتمی در مقام رییسجمهور چگونه قرار است که این اتفاق رخ دهد. قاعدتا در این زمینه باید به تجربه حضور خاتمی در قدرت رجوع کرد. هشت سال حضور خاتمی در مقام رییسجمهوری اسلامی، اما موید نکاتی نیست که جلاییپور به آن اشاره کرده است. بیاشاره به بازداشت روزنامهنگاران، فعالان دانشجویی، زنان و حقوقبشر، میتوان دو نمونه را به طور مشخص مورد اشاره قرار داد: بازداشت غلامحسین کرباسچی و بازداشت عبدالله نوری. خاتمی هرگز قادر نشد برای جلوگیری از بازداشت آنان کار موثری انجام دهد. از این مساله در میگذریم که او خود امضاکننده حکم حصر آیتالله منتظری بوده است.
از طرفی نباید فراموش کنیم که تجربه هشت سال حضور خاتمی در قدرت نشان میدهد که اقتدارگرایان به دنبال این هستند که با زدن اطرافیان او، از قدرتش بکاهند. تلاش برای انفصال از خدمت، استیضاح، ردصلاحیت و بازداشت از جمله مواردی بوده که آنها در پیش گرفتند تا بر دایره تاثیر خاتمی اثر بگذارند.
2ـ تقریبا قاطعانه میتوان گفت که در جمهوری اسلامی انتخاباتی با استاندارهای بینالمللی هرگز برگزار نشده است. آخرین انتخاباتی که سلامت نسبی آن مورد توافق حاکمیت و منتقدان است، انتخابات خرداد 76 بود. پس این گزاره که “چگونه سلامت نهاد انتخابات را افزایش دهیم” از اساس و بنیان اشتباه است. توجه کنیم که سلامت دو انتخابات برگزار شده در دولت سیدمحمد خاتمی [مجلس هفتم، اسفند 82 و ریاستجمهوری نهم، خرداد 84] با تردیدهای جدی روبهرو است. دورههایی که مجربان و ناظران انتخابات از یک جناح سیاسی نبودند و قاعدتا قادر به برنامهریزی برای مهندسی انتخابات نیز. تردیدهایی که سالها از سوی اصلاحطلبان پیرامون سلامت انتخابات ابراز و راه حل آن نیز حضور گسترده مردم در فرایند رایگیری بود، پس از خرداد 88 رنگ باخته است.
نکته دوم توجه به روانشناسی خاتمی است. تجربه فعالیتهای خاتمی نشان میدهد که او مرد استعفا در شرایط بحرانی نیست. [از استعفای او در مقام وزیر ارشاد میگذریم که در نخستین سالهای به قدرت رسیدن سیدعلی خامنهای و حذف جناح چپ از قدرت به وقوع پیوست و تقریبا دیگر هیچگاه درباره هیچ مسوول بلندپایهای رخ نداد] سیدمحمد خاتمی پیش از این نشان داده ـ و در سالهای اخیر نشانهای از این تغییر رویه در او به وجود نیامده ـ که نمیتواند تصمیمهای بزرگ و چالشبرانگیز بگیرد. پس امید به استعفای او در روز انتخابات در صورت عدم حضور ناظران بر صندوق، امیدی واهی است که نمیتوان براساس آن، تصمیم سیاسی اخذ کرد.
نکته دیگر آن است که به اعتراف خود جلاییپور “سبزهای اصلاحطلب نه قدرت اقتصادی قابل توجهی دارند، نه رسانۀ با مخاطب میلیونی دارند و نه امکان تشکلیابی و سازماندهیِ گسترده”؛ در چنین شرایطی آنها چگونه قادر خواهند تیمی گسترده از ناظران برای صندوقهای رای در نظر بگیرند؟ فراموش نکنیم در سال 88 و برای میرحسین موسوی ـ که در آن زمان حساسیت حاکمیت نسبت به وی بسیار کمتر از خاتمی بود ـ با استفاده از امکانات مالی، افراد مجرب و سازماندهی وسیع، این امکان میسر نشد. چه اتفاقی در چهار سال اخیر رخ داده که جلاییپور تصور میکند میتوان چنین کار تشکیلاتی عمدهای را سازماندهی کرد؟ در حالی که اکثریتی از نیروهای سیاسی در زندان هستند، از فعالیت سیاسی و اجتماعی محروم شدهاند، امکانات مالیشان به شدت کاهش یافته و برخی نیز کشور را ترک کردهاند؟
3ـ در شرایط فعلی امکان حضور خاتمی در انتخابات، بسیار اندک است. از سویی نه خود وی تمایل آنچنانی برای حضور دارد و نه حاکمیت ـ رهبر جمهوریاسلامی و حلقه نظامی امنیتی اطراف وی ـ اجازه این کار را میدهند. توجه کنیم که از دوره دوم حضور خاتمی در مقام ریاستجمهوری، برنامه حذف اصلاحطلبان از حاکمیت آغاز شد و اقتدارگرایان به تاسی از تئوری سعید حجاریان، اقدام به “فتح سنگر به سنگر” قدرت کردند. آنها البته در این راه تنها مستظهر به قواعد بازی دموکراتیک نبودند و با ابزارهایی چون ردصلاحیت، بازداشت، مهندسی انتخابات، جابهجا خواندن آرا و … هم زمینه حضور طرف مقابل در قدرت را از میان بردند و هم مناصب خود را حفظ کردند.
در این شرایط باید توجه کرد که مهمترین چالش برای اصلاحطلبان حامی حضور خاتمی در انتخابات، تایید یا ردصلاحیت وی نیست، بلکه امکان حضورش در انتخابات است. حاکمیت پیش از این نیز از روشهایی استفاده کرده تا مانع حضور برخی افراد در انتخابات شود [مانند پیغامهایی که در سالهای 76 و 84 به میرحسین موسوی داده و او از حضوردر انتخابات منصرف شد] این مساله از آن جهت اهمیت دارد که فراموش نکنیم بعید است خاتمی در صورت عدم موافقت رهبر جمهوری اسلامی، حاضر به حضور در انتخابات شود.
فرض میکنیم که خاتمی به هر دلیل وارد بازی انتخابت شد. هزینه ردصلاحیت خاتمی نیز بسیار بالاست و بعید است که حاکمیت حاضر به پذیرش چنین هزینه سنگینی باشد. در نتیحه وارد بحث مهندسی انتخابات خواهد شد. اتفاقی که در سال 84 به طورمحدودتر و در سال 88 به طور گسترده مورد استفاده قرار گرفت و نتیجه داد ـ گرچه تبعات اتفاقی که در سال 88 رخ داد، دامن حکومت را گرفت. نباید فراموش کرد که خاتمی هرگز مانند میرحسین موسوی و مهدی کروبی مایل به تقابل علنی با حکومت نیست. اعتراض به اتفاقی که در سال 88 رخ داد، گرچه توسط مردم آغاز شد، اما پایمردی و استقامت میرحسین موسوی و مهدی کروبی، نقشی اساسی در ادامه آن داشت. این همان خصیصهای است که خاتمی فاقد آن است.
تبعات چنین مسالهای بعدها دامن دموکراسیخواهان و تحولطلبان را خواهد گرفت. سیدمحمد خاتمی از جمله سرمایههای اجتماعی این مملکت است که نباید و نمیتوان چوب حراج به وی زد. فراموش نکنیم که به عقیده بسیاری در سال 88 یکی از دلایل اعلام رای 24 میلیونی برای احمدینژاد، این بود که افتخار خاتمی در این زمینه [افزایش آرا در دور دوم انتخابات نسبت به دور اول از سویی و رکورد نزدیک به 22 میلیون رای از سوی دیگر] شکسته شود. شکست سیدمحمد خاتمی در انتخابات، باعث سوخت شدن سرمایهای خواهد شد که تحولخواهان ایرانی به او تکیه کردهاند. اتفاقی که نباید اجازه داد به همین سادگی رخ دهد.
4ـ شکی نیست که یکی از مهمترین مسایل موجود درباره کشور، در حال حاضر بحث اقتصادی است. در این میان اما باید به چند نکته توجه کرد. نخست آنکه سیطره سپاه پاسداران بر اقتصاد کشور ـ که از زمان ریاستجمهوری هاشمیرفسنجانی آغاز شد ـ تقریبا کامل شده است. برای هرگونه تحول اقتصادی، باید در نظر داشته باشیم که قرار است با گروهی مواجه شویم که علاوه بر قدرت اقتصادی بیحد و حصر، نهادی نظامی و امنیتی هم هست. پشتیبانی رهبر جمهوری اسلامی نیز از آنها وجود دارد. بسیاری از مدیران دولتی در ردههای بالا و میانی، نمایندگان مجلس و مدیران بخش خصوصی نیز از سرداران سابق سپاه هستند که با رانتهای مختلف به این مقام رسیدهاند. پس برای توسعه اقتصادی، نباید فراموش کنیم که با چنین گروهی مواجه هستیم.
نکته دوم آن است که مشکلاتی که در وضعیت اقتصادی کشور وجود دارد تنها ناشی از مدیریت ضعیف نیست. مدیریت اقتصادی هشت سال گذشته احمدینژاد، به شدت به اقتصاد کشور لطمه زد. [در سال 87 محمد ستاریفر، رییس سازمان مدیریت دولت خاتمی، میگفت که برای جبران اتفاقاتی که در سه سال اخیر در اقتصاد کشور رخ داده،نیاز به 20 سال زمان است تا وضعیت به سال 84 برگردد]. نکته مهمی که در حال حضور وجود دارد، بحث تحریمهای اقتصادی غرب است که اقتصاد ناکارآمد ایران را فلج کرده است. این تحریمها ناشی از نحوه برخورد ایران با پرونده هستهای است که مستقیما زیر نظر رهبر جمهوری اسلامی قرار دارد. تا زمانی که جمهوری اسلامی بر سر برنامه هستهای خود با غرب به توافقی دست پیدا نکند، این تحریمها از میان نخواهند رفت. آیتالله خامنهای در سالهای گذشته بارها به انتقاد از نحوه مقابله اصلاحطلبان با غرب بر سر برنامه هستهای پرداخته و آن را تقیبح کرده است. وی اخیرا نیز گفته که چالش بر سر برنامه هستهای به ضرر جمهوری اسلامی نیست. این بدان معناست که حداقل در کوتاه مدت شاهد چرخش اساسی در سیاستهای هستهای جمهوری اسلامی نخواهیم بود. مسالهای که اگر تحریمها را تشدید نکند ـ که میکند ـ حداقل آنها را در میزان فعلی ثابت نگاه میدارد.
اقتصادی که امکان مبادله با جهان را نداشته باشد و از امکان خرید و فروش کالاها نیز محروم باشد، امکان توسعه یافتن یا بهبود وضعیت خود را نخواهد داشت. با توجه به آنکه نه سیدمحمد خاتمی قادر است تغییری اساسی در سیاستهای هستهای به وجود آورد و نه آیتالله خامنهای چنین اجازهای را خواهد داد، بحث توسعه اقتصادی اساسا منتفی است.
نکته دیگر افسانه عدم مخالفت اصولگرایان با برنامههای اقتصادی خاتمی و اصلاحطلبان است. قابل ذکرترین نمونهها در این زمینه را میتوان به بحث برنامه چهارم توسعه ـ که توسط دولت خاتمی نوشته شد، اما توسط مجلس هفتم تغییرات اساسی در آن رخ داد ـ و همچنین بحث فرودگاه امام ـ که منجر به دخالت نظامی سپاه پاسداران و اشغال فرودگاه شد ـ اشاره کرد.
5ـ پیش فرض جلاییپور در مورد “حمایت موسوی، رهنورد و کروبی و اکثر زندانیان سیاسی از نامزدی خاتمی” اساسا قابل مناقشه است. البته که در صورت حضور خاتمی جمع نه چندان کوچکی از زندانیان به احتمال زیاد از وی حمایت خواهند کرد. اما نکته نخست آن است که چطور و با کدام امکانات رسانهای ـ که جلاییپور اذعان دارد در دسترس نیست ـ میتوان این حمایت را به درون جامعه برد؟
نکته دوم آن است که میرحسین موسوی زمانی که سیدمحمد خاتمی در انتخابات مجلس نهم شرکت کرد، به انتقاد از وی پرداخت. انتقادی که در رسانههای اصلاحطلب هم منعکس نشد. از این مساله نیز در میگذریم که اساسا میرحسین با سیاستهای اقتصادی خاتمی موافقتی ندارد ـ این هم در سخنان میرحسین پیش از حضورش در انتخابات قابل مشاهده است، هم در برنامههای اقتصادی وی و هم در تیمی اقتصادی او . از سوی دیگر هستند زندانیان اصلاحطلبی که موافق رویکرد خاتمی به عرصه سیاست نیستند نظیر ابوالفضل قدیانی، عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی. فعالان دانشجویی و حقوق بشری زندانی نیز آنقدر از خاتمی انتقاد دارند که حاضر به حمایت از وی نشوند.
برخلاف نظر جلاییپور، هستند کاندیداهای اصلاحطلب دیگری که در شرایط فعلی امکان اجماع زندانیان سیاسی و عقیدتی بر روی آنان بسیار بیشتر از خاتمی است.
6ـ برای دموکراسیخواهان، امکان تاثیر مثبت بر انتخابات در جهت حرکت آن به سمت دموکراسی، مهم است و خود انتخابات برای آنها اصالت ندارد. در شرایط فعلی که آخرین انتخابات برگزار شده ریاستجمهوری در ایران، انتخابات خرداد 88 بوده، در واقع باید گفت که “انتخابات” دیگر معنایی ندارد و میخهای آخر بر تابوت آن کوبیده شده است. اگر قرار بر تغییر قانون اساسی به سود اقتدارگرایان باشد، باید گفت که این تغییر حتی در صورت حضور خاتمی نیز رخ خواهد داد. فراموش نکنیم براساس اصل 177 قانون اساسی، هرگونه تغییر در قانون اساسی با نظر رهبر جمهوری اسلامی صورت خواهد گرفت: “بازنگری در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، در موارد ضروری به ترتیب زیر انجام میگیرد. مقام رهبری پس از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت نظام طی حکمی خطاب به رییس جمهور موارد اصلاح یا تتمیم قانون اساسی را به شورای بازنگری قانون اساسی با ترکیب زیر پیشنهاد مینماید: اعضای شورای نگهبان. روسای قوای سه گانه. اعضای ثابت مجمع تشخیص مصلحت نظام. پنج نفر از اعضای مجلس خبرگان رهبری. ده نفر به انتخاب مقام رهبری. سه نفر از هیأت وزیران. سه نفر از قوه قضاییه. ده نفر از نمایندگان مجلس شورای اسلامی. سه نفر از دانشگاهیان”. ترکیب این هیات و نحوه انتخاب آن نشان میدهد که در چنین تغییری، منویات رهبری مهمترین نقش را بازی میکند و نه چیز دیگری. پس این گمان که در صورت حضور خاتمی در قدرت میتوان مانع از برنامه رهبرجمهوری اسلامی یا اطرافیان وی برای تغییر در قانون اساسی و تقویت وجه غیردموکراتیک آن شد، از اساس اشتباه است.
7ـ اینکه نامزدی خاتمی باعث “ایجاد بستری بی بدیل برای متصل و فعال شدن شبکه اصلاحطلبان کشور” میشود، از جمله مواردی است که حدیث مکرر اصلاحطلبان در سالهای گذشته است. از سال 76 به این سو هربار اصلاحطلبان با اشاره به اینکه نه موفق به تشکلیابی شدهاند و نه شبکههای اجتماعی خود را فعال کردهاند، خواستار حضور “فرد” در انتخابات میشوند و نه “برنامه”. سوراخ عدم تشکل یابی، عدم کار حزبی و … سوراخی است که هزاران بار اصلاحطلبان از آن گزیده شدهاند و گویا قرار است باز هم همین اتفاق بیافتد.
نکتهی مهم اما آن است که آیا شرایط فعلی کشور پس از انتخابات سال 88، چه تشابهی با سالهای گذشته دارد؟ برای سیاستورزی در ایران امروز، یک نکته را نباید فراموش کرد: امروز دیگر بحث اصلاحطلبی ـ براندازی، تندروی ـ کندروی، اصلاحطلب پیشرو ـ اصلاحطلب سنتی در وهله دوم اهمیت قرار دارد. نکتهی مهم در تحلیل شرایط امروز، نوع نگاه به انتخابات سال 88 است. آیا آنچه در انتخابات سال 88 رخ داد و سپس تبعات آن، بر عرصه سیاسی کشور اثرگذار بوده یا خیر؟ و آیا باعث تغییر در معادلات سیاسی شده؟ نوع پاسخ به این سوال، نقطه افتراق تحلیلهاست.فراموش نکنیم که بازداشت و سرکوب گسترده پس از انتخابات سال 88 امکان “تشکلیابی” حتی در زمان انتخابات را بسیار سخت کرده است. این مساله زمانی بیشتر باید مورد توجه قرار بگیرد که به یاد آوریم در انتخابات پیشرو بسیاری از نیروهای کیفی اصلاحطلبان که در انتخابات گذشته حضور داشتند و براساس تواناییهای خود در کار تشکلاتی، اقناع مخاطبان، جذب منابع مالی و … در ستادها حضور پیدا میکردند، در انتخابات آتی به دلایل مختلف ـ محرومیت از فعالیت سیاسی و اجتماعی، زندانی بودن، خروج از کشور، تهدید نهادهای امنیتی و … ـ غایب خواهند بود.
8ـ تحریم انتخابات به مثابه یک کنش سیاسی، نه نامطلوب است و نه غیرممکن. در صورت برنامهریزی درست هم تحریم انتخابات ممکن است و هم جلوگیری از حضور بخشهایی از بدنه رایدهنده. نکته آن است که اصلاحطلبان هیچگاه تمایل ندارند که این مسیر را نیز انتخاب و امتحان کنند. نکتهی نخست در درک ناصحیح آنها از “تحریم انتخابات” نهفته است که تحریم را به مثابه قهر و عدم حضور در پای صندوق رای در روز انتخابات معنا میکنند. در حالی که تحریم انتخابات، معنایی فراتر از این دارد. نکته دوم آن است که اصلاحطلبان تصور میکنند هنوز روزنههایی برای چسبندگی آنها به نظام وجود دارد که در صورت تحریم انتخابات از میان خواهد رفت. به همین دلیل تمایل ندارند که این چسبندگی را از میان ببرند.
مسالهی دیگری که نباید فراموش کرد آن است که به صرف آنکه فرد یا گروهی خود را “اصلاحطلب” بخواند، با ورد جادویی در میان افواه عمومی به “اصلاحطلب” تبدیل نمیشود. امثال مصطفی کواکبیان در انتخابات مجلس نهم نیز با برند اصلاحطلبی وارد عرصه شدند، اما موفق به گرفتن رای از مردم نشدند. امثال محمدرضا عارف نیز با استناد به “معاون اول خاتمی بودن” قرار است خود را اصلاحطلب بنامند. فارغ از اینکه چنین مسالهای مورد استقبال قرار نخواهد گرفت، کوچکترین اشارهای از سوی خاتمی یا دیگر گروههای اصلاحطلب، میتواند این مساله را خنثی کند.
9ـ شکاف میان احمدینژاد با اصولگرایان، شکافی عمیق و جدی است. این شکاف در ماههای گذشته نیز بیشتر شده و قاعدتا در صورت ادامه شرایط فعلی، در انتخابات نیز وجود خواهد داشت. اما نکتهای را نباید فراموش کرد. تجربه گذشته نشان میدهد در صورت حضور جدی اصلاحطلبان در انتخابات، این شکافها حداقل به طور موقتی ترمیم خواهد شد. در انتخابات سال 88 نیز بسیاری از اصولگرایان تمایلی به حمایت از احمدینژاد و ادامه ریاستجمهوری وی نداشتند. اما حضور خاتمی و سپس اجماع بر سر موسوی، باعث شد که حتی منتقدان او نیز یا مجبور به سکوت شوند یا آنکه با استناد به قاعده “دفع افسد به فاسد” راه حمایت از احمدینژاد را در پیش بگیرند.
فارغ از وارد شدن در بحث امکان حضور رحیممشایی در انتخابات، نباید فراموش کنیم که باز هم حاکمیت میان یک اصلاحطلب منتقد که مشخص نیست با چه نیروهایی وارد دولت خواهد شد با یک اصولگرای منحرف، جانب اصولگرای منحرف را خواهد گرفت. ضمن آنکه در صورت حضور خاتمی، امکان اجماع در میان اصولگرایان بسیار بیشتر از حالتی است که وی در انتخابات حاضر نباشد.
10ـ هنوز مشخص نیست که در صورت مرگ آیتالله خامنهای، چه سرنوشتی در انتظار ایران و جمهوری اسلامی خواهد بود. اما نکته مهم آن است که اصلاحطلبان نه در پروسه تعیین رهبر جدید نقشی خواهند داشت ـ به دلیل عدم حضور در مجلس خبرگان ـ و نه قادر خواهند بود بر تصمیمهای نهادهای امنیتی و نظامی بالادست تاثیری بگذارند ـ باز هم به دلیل عدم حضور. اگر قرار بر این باشد که حرکتی نظامی ـ کودتا به طور مثال ـ در کشور رخ دهد، اتفاقا نخست دامن اصلاحطلبان حاضر در حکومت را خواهد گرفت تا زمینه برای حضور نظامیان هموارتر شود. ضمن آنکه فراموش نکنیم حضور افرادی از طیف مصباحیزدی در قدرت، برخورد شدیدی با اصلاحطلبان را نوید خواهد داد. تجربه گذشته هم نشان میدهد خاتمی حتی در مقام رییسجمهور، دومین مقام رسمی کشور و رییس قوه مجربه و مسوول اجرای قانون اساسی، قادر به ایستادگی در مقابل نقض قانون اساسی، بازداشتهای غیرقانونی و … نخواهد بود.
11ـ بند یازدهم نوشتهی جلاییپور، به نظرم یکی از مهمترین قمستهای نوشتهی او ـ اگر نگوییم مهمترین آن ـ است. این بند ترکیبی است از آرزوهایی که اصلاحطلبان برای نظام جمهوری اسلامی دارند و نوع نگاه و تحلیل آنها به اتفاقات رخ داده در سالهای ریاستجمهوری خاتمی و نحوه عملکرد وی.
شکی نیست که حضور خاتمی در قدرت و اجازه دادن به وی برای سر و سامان دادن به وضعیت کشور، چه برای حکومت و چه برای کشور مفید است. ازآن مفیدتر، اجازه حضور میرحسین موسوی برای حضور در مقام رییسجمهور بود که نه تنها باعث حل بسیاری از مشکلات کشور میشد، بلکه باعث تضمین ادامه حکومت از سویی و محبوبیت بیش از پیش آیتالله خامنهای در میان اقشار مختلف میشد ـ با توجه به این نکته که اجازه داده مردم در انتخاباتی، رییسجمهور محبوب وی را کنار زده و فردی را به این کرسی بنشانند که در دوران هشت ساله نخستوزیری، بارها با رهبر جمهوری اسلامی درگیر شده است. فراموش نکنیم که حضور میرحسین موسوی در قدرت، تضمین کننده ادامه برخی از مسیرهایی بود که رهبر جمهوری اسلامی نیز در پی طی آنها بود. آنچه اتفاق افتاد اما، به طور مشخص دیگرگون بود.
نحوه تحلیل رهبر جمهوری اسلامی از وضعیت کشور ـ و همچنین حلقه اطراف وی ـ بسیار متفاوت با آنچه است که دیگران میاندیشند. از آیتالله خامنهای نقل شده که وی معتقد به ادامه مسیر فعلی تا انتهاست: “اگر در این راه پیروز شویم، تبدیل به حاکم جهان اسلام خواهیم شد و اگر شکست بخوریم و شهید شویم، تبدیل به امام حسین میشویم”. [نقل به مضمون]. رفتارشناسی آیتالله خامنهای طی دوران زمامداری هم نشان میدهد که وی مرد پذیرش اشتباه سیاسی و بازگشت از راهی که در پیش گرفته، نیست. حتی امروز که برای بسیاری از اصولگرایان سابقا حامی احمدینژاد، مشخص شده که نحوه حکومتداری وی از سویی و حضور باندهای نظامی ـ امنیتی در همه عرصههای حکومت از سوی دیگر، باعث این وضع ناگوار شده، رهبر جمهوری اسلامی یک تنه در مقابل آنها ایستاده است. او مانع سوال از رییسجمهور در مجلس میشود، استیضاح وزار را تقبیح میکند و عملا با سخنان خود مانع از شکلگیری استیضاح دیگری میشود، اجازه به تحقق پیوستن رویای برخی اصولگرایان برای برکناری احمدینژاد را نمیدهد، مسیر طی شده در مذاکرات هستهای را تهدید میکند، شرایط امروز کشور را نه شعب ابیطالب که خیبر و بدر توصیف میکند و … در چشمانداز کوتاه مدت، هیچ امکانی برای عقبنشینی رهبر جمهوری اسلامی از سیاستهایش دیده نمیشود ـ مگر در صورت شدت یافتن تهدیدهای خارجی و حمله نظامی که موضوع بحث نیست. او با برنامهریزی چند ساله اقدام به حذف اصلاحطلبان از قدرت کرده و در این راه هزینههای زیادی را هم متحمل شده است. از جدا شدن بخشی از بدنه حامی اصلاحطلبان از جرگه موافقان حکومت تا تقلیل نقش خود به عنوان یک بازیگر سیاسی. در آخرین مورد هم اقدام به سرکوب، بازداشت گسترده و رنجاندن بخش نه چندان کوچکی از حامیان نظام کرد تا احمدینژاد را در مقام خود حفظ کند و پروژه حذف اصلاحطلبان را به اتمام برساند. در چنین شرایطی کدام نشانهها از رفتار آیتالله خامنهای میتواند ما را به امکان پذیرش خاتمی در مقام رییسجمهور امیدوار سازد؟
این امیدواری البته به خودی خود، مساله خاصی ندارد و میتوان آن را نیز به عنوان یکی از احتمالها ـ هرچند بسیار ضعیف ـ در نظر گرفت. نکتهی مهم اما آن است که آرزوهای خودمان را به عنوان فرض و تحلیل قطعی به شمار نیاوریم و براساس این آرزوها، تصمیمگیری نکنیم.
نکتهی بعدی بر میگردد به نحوه کنش خاتمی در دوران ریاستجمهموری مقابل اقتدارگرایان. این بحث به نوعی ادامه بحثهای قدیم پیرامون تندروی یا کندروی میان اصلاحطلبان است که پیش از این بارها و بارها مورد بحث قرار گرفته. جان کلام اینکه عدم واکنش مناسب خاتمی در مقابل اقتدارگرایان ـ همانطور که به درستی مورد اشاره حلاییپور قرار گرفته ـ باعث تحمل وی در حکومت شد. اما نکته آن است که خاتمی با این عدم واکنشها تبدیل به “تدارکاتچی” شد و انتخاباتی را برگزار کرد که حتی صدای هاشمیرفسنجانی را نیز درآورد. او بود که انتخابات مجلس هفتم را با آن وضع برگزار کرد، در مقابل کودتای سپاه پاسداران در جریان اشغال فرودگاه امام سکوت کرد، بازداشتها و توقیفها را نادیده گرفت و … هر قدمی که خاتمی به عقب برداشت باعث آن شد که اقتدارگرایان دو قدم به پیش نهند. در حالی که اگر او مسیری را که در سالهای نخست اصلاحات و در زمان افشای قتلهای زنجیرهای ادامه میداد، احتمالا اقتدارگرایان هرگز قادر به پیشروی تا این حد نمیشدند که آییننامه داخلی یک سازمان را بر مصوبه مجلس، ترجیح دهند.
12ـ بحث محبوبیت خاتمی در جامعه، از دستاویزهایی است که تاکنون بارها مورد استفاده اصلاحطلبان قرار گرفته است. استناد به دو رای خاتمی در سالهای 76 و 80 (که 16 و 12 سال از آنها میگذرد) هرکز نمیتواند استنادی باشد بر محبوبیت بیبدیل خاتمی. این مساله البته به معنای انکار محبوبیت خاتمی در جامعه نیست، اما نباید فراموش کرد که خاتمی، دارای رای منفی نه چندان کمی هم هست. (گرچه رای منفی او هنوز به اندازه شخصی چون هاشمیرفسنحانی نیست). این تصور که به صرف استقبال مردم از خاتمی در انتخابات گذشته یا رای واریز شده به حساب وی در انتخابات گذشته، هنوز میتوان او را پررایترین فرد اصللاحطلب دانست، تصوری اشتباه است.
از طرف دیگر نباید فراموش کنیم که اساسا گزارهای چون اینکه رای موسوی کمتر یا حداکثر همتراز خاتمی است، گزارهای است به شدت غیردقیق و غیرعلمی. موسوی در سال 88 علاوه بر رای بخش زیادی از گروههای اصلاحطلب، قدرت جذب گروههای مختلفی از اصولگرایان و اقشار سنتی جامعه را داشت که به هیچروی نظر مثبتی نسبت به خاتمی ندارند.
در انتخابات پیشرو، تقسیم آرا دیگر به شکل سنتی اصلاحطلب ـ اصولگرا نخواهد بود، بلکه چند بلوک رای مختلف خواهیم داشت. علاوه بر آرای سنتی اصولگرایان و اصلاحطلبان و بخشی از بدنه تحریم کننده همیشگی، باید توجه کنیم که محمود احمدینژاد با عملکرد خود در هشت سال اخیر، انتظاراتی را در بخشی از جامعه به وجود آورده که پیش از آن رای سیالی داشتند، اما بعید است که با توجه به انتظاراتی که احمدینژاد برایشان به وجود آورده، به سمت خاتمی بیایند. از سوی دیگر نباید فراموش کرد که آرای حامیان موسوی به طور کامل در سبد خاتمی قرار نخواهد گرفت. علاوه بر بخش اصولگرای سنتی که جذب موسوی شدند ـ و جذب فردی چون خاتمی نخواهند شد ـ بخش نه چندان کوچکی از جنبش سبز هم قصد حضوردر انتخابات را ندارد. آرای این بخش به طور سنتی باید متعلق به چهرههای اصلاحطلب باشد که البته به جساب آنان نخواهد رفت. اگر آرای منفی خاتمی در میان بخشی از گروههای مختلف دانشجویی، زنان و حتی سیاستمداران سابقا نزدیک به او را نیز محاسبه کنیم، متوجه خواهیم شد که آرای خاتمی پایین خواهد آمد. آرایی که به هیچ شکل وارد سبد اصولگرایان نخواهد شد و اساسا همین آرا بود که در سالهای 76 و 80 باعث تفاوت معنادار آرای خاتمی با دیگر کاندیداها خواهدشد. غیبت این بخش در انتخابات، باعث تکرار اتفاقی چون انتخابات ریاستجمهوری سال 84 خواهد شد، نه انتخابات 76 یا 80.
از طرف دیگر نباید این مساله را فراموش کنیم که در غیاب بسیاری از چهرههای اصلاحطلب و زمان محدود، اساسا امکان تشکلیابی در ستادی برای سیدمحمد خاتمی و تلاش برای جذب آرا به نفع وی بسیار دشوار خواهد بود. همچنان که امکاناتی نظیر معرفی یک معاون اول قوی، اگر نگوییم ناممکن، که بسیار سخت است. (و این همه در شرایطی است که از بحث کارشکنیهایی که در راه فعالیتهای چنین ستادی رخ خواهد داد، صرفنظر کنیم).
13ـ پیش از این نوشتم که اساسا برخی از چهرهها از سوی جامعه به عنوان اصلاحطلب یا نماینده اصلاحطلبان در انتخابات شناخته نخواهند شد. [به طور مثال محسن مهرعلیزاده در انتخابات 84 هرگز موفق نشد خود را در اذهان عمومی به عنوان یک اصلاحطلب جا بیندازد. رای او هم رای قومی بود و نه رای اصلاحطلبی]. از سوی دیگر حضور خاتمی باعث اجماع در میان اصولگرایان برای مقابله با وی نیز خواهد شد.
14ـ بحث اجماع در میان بدنه اصلاحطلبان در صورت حضور خاتمی نیز بیش از آنکه تحلیل باشد، آرزو است. البته که احتمالا حضور خاتمی از میان چهرههای دیگر اصلاحطلب باعث اجماع بیشتری خواهد شد [گرچه نمیتوان چنین حکمی را با قاطعیت درباره حضور فردی چون هاشمیرفسنحانی داد] اما به طور حتم در بدنه جنبش سبز، این اتفاق رخ نخواهد داد. بالاتر گفتم که بخش نه چندن کوچکی از بدنه جنبش سبز با شرایط فعلی حاضر به حضور در انتخابات نخواهند شد و اتفاقا درگیری آنان با اصلاحطلبان حامی خاتمی در انتخابات، بیشترین ضربه را به هر دو ـ جنبش سبز و اصلاحات ـ خواهد زد. بگذریم از اینکه کم نیستند چهرههای مختلفی در میان اصولگرایان که دارای نقش و نفوذ کافی هم هستند و به هیچ شکل از خاتمی حمایت نخواهند کرد.
15ـ از میان افرادی که در حال حاضر به عنوان کاندیدای انتحابات نامشان مطرح است، تنها چهرهای که احتمال ردصلاحیت بیشتری از خاتمی دارد، عبدالله نوری است. در مقایسه با دیگر افرادی که به عنوان کاندیدا مطرح شدهاند، اتفاقا امکان ردصلاحیت خاتمی دور از ذهن نیست. گرچه این کار هزینهای بسیار زیاد برای حاکمیت خواهد داشت، اما نمیتوان آن را منتفی دانست. سناریوهایی همچون ردصلاحیت خاتمی برای استفاده مقابل ردصلاحیت مشایی، یا ردصلاحیت خاتمی و سپس تایید وی با حکم حکومتی را نمیتوان از نظر دور داشت. در صورتی که گزینه اول رخ دهد، اصلاحطلبان ـ یا حداقل بخش بزرگی از آنان ـ باید برای همیشه چشم امید بر رسیدن به حکومت و دولت را ببندند. فراموش نکنیم که در مقابل دیگر اصلاحطلبان مطرح برای کاندیداتوری در انتخابات، تمایل برای حذف و ردصلاحیت خاتمی بسیار بیشتر از دیگران است. گرچه شاید اصلاحطلبان بتوانند با استناد به دوران ریاستجمهوری خاتمی برای تایید صلاحیت وی جانهزنی کنند، اما در مقابل نیز انگیزه و استنادات بیشتری برای ردصلاحیت وی به وجود خواهد آمد. سناریوهایی چون “اعلام برائت از فتنه” یا نظایر آن نیز تنها باعث شکسته شدن رای خاتمی خواهد شد. هزینههای چنین اقدامی برای جریان اصلاحی در ایران، بسیار بیشتر از عدم حضور خاتمی در انتخابات خواهد بود.
16ـ دو گزاره جلاییپور یعنی “جلب آراء درصد بیشتری از بیتفاوتها و تحریمیان” و “گرمای فضای انتخابات و مشارکت بیشتر مردم، به نفع دموکراسی، اصلاحطلبان و حتی نظام تمام شده است” از اساس اشتباه است. نخست آنکه حضور هر چه بیشتر مردم در انتخابات لزوما به نفع اصلاحطلبان نیست و انتخابات ریاستجمهوری سال 88 به خوبی این مساله را نشان داد. این افسانهای است که پیش از سال 88 برای ترغیب هر چه بیشتر مردم به حضور در پای صندوقهای رای سروده شده بود و اکنون دیگر کارآمدی خود را از دست داده است.
دوم آنکه اتفاقا حضور خاتمی نه تنها باعث جذب درصد بیشتری از تحریمیان نخواهد شد، بلکه اتفاقا باعث افزایش تعداد آنان خواهدشد. فراموش نکنیم که تحریم دو انتخابات شوراهای دوم در سال 81 و ریاستجمهوری در سال 84 ناشی از عملکرد خاتمی در دوران ریاستجمهوری بود. عملکردی که در این مدت نه تنها مورد نقد خاتمی قرار نگرفته، بلکه در مواردی نیز به شدت از آن دفاع شده است. بالاتر گفتم که اتفاقا رای منفی خاتمی در جامعه کم نیست و این رای منفی به خصوص با حضور بخشی از بدنه جنبش سبز بیشتر نیز خواهد شد.
17ـ “خرد جمعی اصلاحطلبان” از آن عباراتی است که بسیار استفاده میشود، اما مشخص نیست که ناظر بر کدام دسته یا گروه است. اگر منظور از خردجمعی اصلاحطلبان، حلقه مشاوران خاتمی یا چند حزب نزدیک به وی باشد، بدون اینکه دیگر گروهها مورد مشورت قرار بگیرند، قاعدتا چنین خردی نمیتواند مورد استناد قرار گیرد. نه حتی در میان احزاب منتقد خاتمی که در میان احزاب حامی وی نیز، کم نیستند افرادی که مخالف حضور خاتمی در انتخابات هستند. از سوی دیگر مسالهای که نباید و نمیتواند مورد غفلت قرار گیرد، “خرد جمعی جنبش سبز” است. استناد به سخنان افرادی که از ابتدا مخالف کاندیداتوری موسوی بودند و بعدها نیز منتقد روشهای او، اشتباهی است که باعث جدایی هر چه بیشتر اصلاحطلبان از جنبش سبز خواهد شد.
از طرفی “دیگر تحلیلگران و کنشگران سیاسی” تنها زمانی میتوانند به چنین اجماعی پایبند باشند که خود یا گروههای آنان طرف مشورت درباره انتخابات و امکان حضور در آن قرار گیرد. نمیتوان از سویی منتقدان را با چوبهای تندروی و رادیکالیسم و .. راند و از طرف دیگر انتظار حمایت آنان را داشت.
18ـ آیا تجربه خاتمی 92 از تجریه خاتمی 76 بیشتر است؟ پاسخ بدون شک مثبت است. آیا این تجربه باعث نگاه واقعبینانهتر و انتخاب کنشهای صحیحتر سیاسی از سوی خاتمی شده است؟ پاسخ به این سوال چندان ساده نیست. در سالهای گذشته خاتمی نشانهای از خود بروز نداده که بتوان با استناد به آن مهر تایید بر درسگیری او از هشت سال ریاستجمهوری زد. درستتر آن است که نحوه کنش خاتمی نسبت به سالهای گذشته کمترین تغییری را شاهد است. سخنان کلی، نصیحت، بیان آرزوها در مقام فرض و تحلیل، عدم قاطعیت، نداشتن خط قرمز و … از مشخصاتی است که همچنان در خاتمی مشاهده میشود. “حزبنوازی” خاتمی نیز از پیشفرضهای بدون منبع و ماخذ است. خاتمی اگر حزبنوازتر شده بود، میتوانست چه در مجمع روحانیون مبارز، چه در بنیاد باران و چه در مقام دبیرکل یک حزب سیاسی جدید و فراگیر، نقشی بسیار مهمتر ایفا کند. کاری که همواره از آن استنکاف ورزیده است.
19ـ نشاط خاتمی اتفاقا میتوانست و میتواند در راههای مهمتری صرف شود. در راه سامان دادن به گروههای اصلاحطلب، تشکیل حزبی فراگیر برای اصلاحطلبان، عمل به عنوان مرجع اصلاحطلبی و … مسالهای که در صورت حضور او در مقام رییسجمهور، عملا ناممکن خواهد بود.
20ـ پیشفرض “تخریبناپذیری نسبی خاتمی” از پیشفرضهای اشتباه است. اتفاقا خاتمی به شدت تخریبپذیر است: بخش سنتی جامعه نگران “از دست رفتن اسلام در دوران حکومت او” خواهند بود، بخشی از اصولگرایان نگران بازگشت “فتنه” خواهند بود و البته عدهای نیز معتقدند که خاتمی “کاری نکرده” و “ناتوان” است. اینکه چطور و با چه تحلیلی میتوان خاتمی را “کمتر تخریبپذیر” خواند نیز از عجایب است.
21ـ بزرگترین چالش اصلاحطلبان و حامیان خاتمی برای حضور در انتخابات، بحث “سلامت” آن است. مسالهای که گرچه پیش از این نیز مورد توجه بوده، اما با آنچه در خرداد 88 رخ داد، بیشتر مورد توجه قرار گرفت. گروههای مختلف اصلاحطلب و آنان که موافق حضور در انتخابات آینده هستند، هنوز هیچ پاسخی برای این سوال که در مقابل تخلف یا تقلب در انتخابات چه واکنشی باید نشان داد، ندارند. این سوال از آن جهت از این پس برای حضور در هر انتخاباتی که توسط جمهوری اسلامی برگزار میشود، اهمیت اساسی دارد که بنا به گفتهی دو کاندیدای اصلاحطلب در سال 88 “تقلب” و به عقیده محسن رضایی “تخلف” گستردهای در این انتخابات روی داد.
در اینجا بحث نوع نگاه و تحلیل به انتخابات سال 88 بار دیگر مطرح میشود: اگر آنان که مشوق حضور خاتمی در انتخابات هستند،معتقد به تخلف یا تقلب گسترده در انتخاباتاند، چگونه میخواهند از وقوع رویداد مشابهی جلوگیری کنند؟ مسالهای که در سال 88 با وجود امکانات به نسبت گسترده و حمایتهایی که پیدا و پنهان از میرحسین موسوی توسط بخشهایی از نیروهای حاضر در حاکمیت میشد، امکان وقوع پیدا نکرد. فراموش نکنیم که چهره میرحسین موسوی در سال 88 بسیار بیشتر از خاتمی برای اصولگرایان، مراجع تقلید و بخشی از بدنه سپاه و بسیج، مثبت بود.
اکنون این سوال را باید بارها و بارها مطرح کرد: در مقابل تقلب انتخاباتی چه باید کرد؟ اگر جلاییپور معتقد است که در حال حاضر ظرفیت کنشهای خیابانی وجود ندارد ـ و اساسا خود خاتمی هم نه مانند موسوی و کروبی حاضر است اعتراضها را به خیابان بکشاند و نه اساسا در مقابل چنین تخلفی، اعتراض علنی انجام میدهد ـ با چه ابزاری قرار است از بروز تخلف جلوگیری کنیم یا در صورت وقوع، به آن اعتراض کنیم؟
اما حالت دیگری نیز متصور است. کم نیستند افرادی که به هر دلیل حاضر به پذیرش بحث تخلف یا تقلب گسترده در انتخابات سال 88 نیستند. نخستین نکتهای که آنها باید بدان پاسخ دهند آن است که در این صورت چرا در 4 سال گذشته سکوت کرده و یا حتی در مواردی با جنبش سبز همراه شدهاند؟ نکتهی دیگری که مهم است، بحث حمایت آنان از سیدمحمد خاتمی است. خاتمی شاید هرگز از لفظ “تقلب” در انتخابات استفاده نکرده، اما مشخصا معتقد به “تخلف” گسترده در آن است و در ماههای نخست پس از انتخابات نیز پیشنهاد بررسی مجدد انتخابات به وسیله هیاتی بیطرف، بررسی تخلفهای انتخاباتی و حتی رفراندوم را داده بود. وی پس از آن نیز بارها بر انتخابات سالم و آزاد تاکید کرده است.
22ـ متاسفانه آنچه در اکثر نوشتههای حامیان خاتمی و اصلاحطلبان به چشم میخورد، از سویی دیدن مسایل آنگونه که خود میخواهند و همچنین نادیده گرفتن امکانات طرف مقابل برای تخلف و به زدن بازی است. فقط برای نمونه میتوان به فشارهایی اشاره کرد که در شهرستانهای مختلف بر حامیان احتمالی خواهد آمد و آنها را نه تنها از حمایت مالی و ستادی از خاتمی باز خواهد داشت، بلکه حتی ممکن است منجر به خانهنشینی آنها شود.
این مسالهای نیست که به صورت “فرض” مطرح شود یا به شرایط ویژه پس از انتخابات 88 باز گردد. در سالهای گذشته نه تنها در انتخابات ریاستجمهوری، که در انتخابات با اشل کوچکتر ـ مجلس شورای اسلامی، مجلس خبرگان، شوراها ـ نیز چنین پدیدهای وجود داشته است. فضای امنیتی 4 سال گذشته و قبضه کردن فضای اقتصادی توسط نهاهای نظامی و امنیتی و همچنین سابقه برخورد با فعالان اقتصادی که کمکها و امکانات خود را به سمت نیروهایی میبرند که با منویات حاکمیت همخوانی ندارد، از مشکلاتی است که برای حمایت اقتصادی از خاتمی وجود دارد.
23ـ شکی نیست که خاتمی برای بخش بزرگی از ایرانیان شناخته شده است. اما همین مساله، به نوعی نقطه ضعف او هم هست. اگر کاندیدای ناشناستری به امکانات مالی نیاز دارد تا خود را به مردم بشناساند، ستاد خاتمی اتفاقا برای جلب و جذب رای بیتفاوتها و تحریمیها ـ که پیش از این به بیان دستهبندی آنها پرداختم ـ کاری سختتر و پرهزینهتر پیشرو دارد. این مساله از آن جهت باید مورد توجه قرار بگیرد که بسیاری از سخنرانان زبردست اصلاحطلبان امکان حضور در تبلیغات انتخاباتی آتی را ندارند و فضای رسانهای نیز برای اصلاحطلبان چندان هموار نیست.
فراموش نکنیم که امکانات گسترده مالی رقبای خاتمی ـ چه از طیف اصولگرایان و چه از طیف حامیان احمدینژاد ـ آنقدر زیاد هست که آنها با فراغ بال بتواند علاوه بر تبلیغات برای خود، هزینهای ـ چه بسا هنگفت را ـ صرف تخریب خاتمی و اصلاحطلبان بکنند.
24ـ جلاییپور بر “بهرهگيري از آخرين سالهاي كاري مديران نسل اول اصلاحطبان و تربيت نسل جديد مديران اصلاحطلب” سخن گفته است. پیش از این درباره تجربهاندوزی سالهای اخیر نوشتهام. نکتهای که باز هم مایلم مورد تاکید قرار دهم عدم امکان استفاده از بخش بزرگی از نیروهای اصلاحطلب است که در جریان اعتراضهای جنبش سبز، زندانی شده یا از حقوق اجتماعی محروم شدهاند. ضمن آنکه مشخصا صرف حضور در مناصب مدیریتی، نمیتواند نشانی از بلوغ مدیریتی یا امکان تربیت نیروهای جدید باشد.
25ـ مانیفست سیاسی حامیان خاتمی برای حضور در انتخابات. نخست آنکه هیچ ادلهی برای اثبات این نکته که همه نیروهای موثر اصلاحات از خاتمی حمایت میکنند، وجود ندارد. به طور مثال در حال حاضر غلامحسین کرباسچی، احمد پورنجاتی و سعید حجاریان موافق حضور خاتمی در انتخابات نیستند.
دوم آنکه اتفاقا در حال حاضر اوضاع برای خاتمی از سال 80 از نظر ناهمگونی طیفهای اصلاحطلب سختتر است. امروز در میان اصلاحطلبان افرادی چون قدیانی و تاجزاده و غفاری و آیتالله دستغیب حضور دارند که به صراحت رهبر جمهوریاسلامی را مورد خطاب قرار داده و وی را مسوول مشکلات کشور میدانند. مسالهای که در دوران اصلاحات بسیار کمتر و به ندرت به وقوع پیوسته بود. مشکل بعدی طیفهای مختلف جنبش سبز در داخل کشور است که حضور در انتخابات را با وجود در حصر بودن موسوی و کروبی، بر نمیتابند.
چهارم آنکه نزدیکی خانواده زندانیان سیاسی به یکدیگر یا زندگی مسالمتآمیز زندانیان در اوین، رجاییشهر و دیگر زندانهای کشور، ارتباطی به نگرش سیاسی آنها ندارد. بدنه جنبش دانشجویی شاید امروز نمود و بروز کمتری نسبت به سالهای گذشته داشته باشد، اما به مراتب رادیکالتر شده است. پنجم آن دسته از نیروهای سیاسی اصلاحطلب هستند که با توجه به تجربیات 16 سال گذشته امکان اصلاحات به سبک خاتمی را ناممکن میبینند و تلاش برای ادامهی آن را کوبیدن سنگ بر آهن.
نکتهای که نباید فراموش کرد آن است که هنوز هستند بسیاری از افرادی که از اتفاقاتی چون نقد هاشمیرفسنجانی در سالهای گذشته، تحریم انتخابات 84، تزهایی چون خروج از حاکمیت و … دفاع میکنند. اصلاحطلبان در سالهای گذشته بدون توجه به سخنان منتقدان همواره بر اجرای تزهای خود تاکید کردند. نتیجه آن برگزاری دو انتخابات “شرمآور” مجلس هفتم و ریاستجمهوری نهم بود که لکه سیاهی در کارنامه دولت خاتمی و گروههای اصلاحطلب است. انتخابات سال 84 و تحریم آن و همهگیر شدن نسبی ایده تحریم انتخابات در بخشهایی از جامعه، نتیجه مستقیم عملکرد خاتمی و اصلاحطلبان بود. تحریم انتخابات معلول عملکرد اصلاحطلبان بود و نه علت آن. نکتهی دیگری که باید به آن توجه کرد آن است که اتفاقا حواریون خاتمی پس از سال 88 مواضع تندتری نسبت به حاکمیت دارند. مواضعی که فرسنگها از مواضع خود خاتمی فاصله دارد.
26ـ شکی نیست که حضور خاتمی حداقل امکان زندگی با دغدغه کمتری را به همکان هدیه خواهد داد. اما باید دید که نگاه ما تنها کوتاه مدت است یا اهداف میان مدت و بلندمدت را نیز دنبال میکنیم. اگر هدف نجات ایران و گام برداشتن در راه دموکراسی باشد، باید گفت که تجربه خاتمی، تجربهای است که هشت سال آزموده شده. در سستی بنیانهایی که خاتمی ایجاد کرد همیس بس که تقریبا تمامی آنها در پایان 4 سال نخست دولت احمدینژاد از میان رفتند.
27ـ علت تحریمهای غرب و تهدید به حمله نظامی، این نیست که محمود احمدینژاد در مقام ریاستجمهوری قرار دارد. شکی نیست که نوع رفتار و عمل احمدینژاد در بروز چنین بحرانی موثر بوده، اما فراموش نکنیم که وی فعال مایشای این عرصه نبوده است. حداقل تا یک سال پیش میتوان قاطعانه گفت که دولت سیاست خارجی دیکته شده از سوی رهبری را دنبال میکرده و نه بیشتر. شبح جنگ و تحریم تنها در صورتی از ایران رخ بر خواهد بست که رییسجمهوری قادر باشد بر اساس منافع ملی درباره مواردی چون بحث برنامه هستهای، روند صلح خاورمیانه، شکل و نوع مذاکره با غرب و … تصمیمگیری کند. مسالهای که نه رهبر جمهوری اسلامی اجازه آن را میدهد و نه خاتمی فردی است که با چانهزنی یا فشار اجتماعی، آن را در اختیار خود بگیرد.
ضمن آنکه تجربه سالهای گذشته حداقل به غرب نشان داده است که سکان اصلی سیاست خارجی در دستان آیتالله خامنهای است و اگر قرار بر توافق باشد، توافق بادولتی که به وی نزدیکتر بوده و نظرات او را نمایندگی کند، پایدارتر است.
28ـ در مورد گزاره ” افزایش احتمال رابطۀ شفاف و مبتنی بر منافع ملی با آمریکا و جلوگيري از روند نزولي شديد اعتبار ايران و ايراني در جهان”، میتوان به پاسخ بند قبلی رجوع کرد. توجه به تجربه تاریخی خاتمی برای “دست دادن با بیل کلینتون” نیز باید مورد توجه قرار بگیرد. خاتمی حتی جرات “دست دادن” با رییسجمهور آمریکا را نداشت، چه برسد به مذاکره. اگر قرار باشد تابوی مذاکره با آمریکا شکسته شود، قاعدتا این اتفاق در دوران حکومت اصلاحطلبان نخواهد بود، والا فرصتهای مطلوب بسیاری برای این مساله وجود داشت که هرگز از آنها استفاده نشد.
29ـ حضور خاتمی در قدرت، انرژی زیادی را آزاد کرد و بسیاری از ایرانیان را امیدوار ساخت. آنچه که در سالهای بعد رخ داد چیزی نبود جز “خیانت به امید” که ضربهای مهلک به جامعه وارد کرد و بسیاری از ایرانیان را از آینده مایوس ساخت. اتفاقهایی که مابین سالهای 81 تا 88 رخ داد، به خوبی نشان دهنده این واقعیت است. روش و منش خاتمی در برخورد با بحرانهای سیاسی و اجتماعی، شاید به مذاق حاکمیت خوش بیاید، اما قاعدتا طیف وسیعی از حامیان وی را ناامید خواهد کرد. اتفاقی که پیش از این نیز بارها رخ داده است؛ چه در دوره زمامداری وی و چه پس از آن. به عنوان یک نمونه کوچک میتوان به رای دادن وی در انتخابات مجلس نهم اشاره کرد.
30 و 31ـ پیش فرض اشتباه این دو بند یعنی “ورود صدها مدیر اصلاحطلب و میانهرو به دولت” و “جبران فقر رسانهای اصلاحطلبان” آن است که نویسنده تصور میکند خاتمی قرار است “رییسجمهور اصلاحطلبان” باشد. نکته آن است که وی حاضر به پذیرش این مساله نیست ـ و پیش از این هم آن را نشان داده است. فقر رسانهای اصلاحطلبان نیز تنها با حضور گاه به گاه در صدا و سیما جبران نخواهد شد. فراموش نکنیم که در دوره دوم ریاستجمهوری خاتمی ـ و با وجود حضور نشریات اصلاحطلب ـ صدا و سیما به تنهایی توانسته بود بخشهایی از اقشار فرودست جامعه را به مخالف خاتمی تبدیل و انتظارات آنان را از دولت به میزان زیادی افزایش دهد. مسالهای که چند سال بعد در آرایی که به حساب محموداحمدینژاد و مهدی کروبی ـ بابت شعار 50 هزار تومان به هر ایرانی ـ داده شد، خود را نشان داد.
اصلاحطلبان برای جبران فقر رسانهای نیاز به تریبونهای مختلف دارند. امکان تاسیس تلویزیونهای خصوصی در شرایط فعلی نزدیک به صفر است: چه از جهت ضعف مالی و مدیریتی اصلاحطلبان و چه از لحاظ مخالفت حاکمیت با آن. فردی چون زندهیاد احمد بورقانی نیز وجود ندارد که با حضور در معاونت مطبوعاتی وزارت ارشاد، اقدام به دادن مجوزهای پرشمار برای تاسیس نشریه به اصلاحطلبان بکند و مقابل فشارها بایستد. حتی در صورت وقوع چنین اتفاقی نیز توقیف یک شبه و فلهای آنها دور از ذهن نیست. مسالهای که یک بار نیز رخ داده و هیچ واکنش سودمندی را از سوی خاتمی به همراه نداشته است.
32 و 33ـ در مورد ” کاهش موانعِ سیاسی و اقتصادیِ زندگیِ اخلاقی و معنوی ایرانیان” و ” تقويت فعاليتهاي خارج از قدرت خاتمي” نکتهای که نباید فراموش کرد آن است که خاتمی از زمان خروج از قدرت “تقریبا هیچ فعالیتی نکرد”. البته اگر فعالیت را به برگزاری جلسات خصوصی یا حضور در مجالس سخنرانی و دیدار با رهبران سابق دیگر کشورها محدود کنیم، کارنامه خاتمی پربار است. اما نباید فراموش کرد که خاتمی در کسوت یک چهره سیاسی در هشت سال گذشته نه موفق به تشکیل حزبی سیاسی و استخواندار شد، نه قادر ـ یا مایل ـ بود که نقش محوری در جبهه اصلاحات برای ترمیم و گسترش آن ایفا کند، نه رسانهای قدرتمند ایجاد کرد و نه حتی در توسعه تشکیلات بنیاد باران توفیقی داشت. شکی نیست که سنگاندازیهای حاکمیت نیز در این میان نقش داشت، اما فراموش نکنیم که خود خاتمی نیز تمایلی به انجام بسیاری از این کارها نداشت.
34ـ پاسخ به بند “بيعملي اصلاحطلبان و تحولخواهان در خارج از حاكميت” در برخی پاسخهای دیگر نهفته است. نخست آنکه اصلاحطلبان برای حضور در حامعه در این سالها تلاشی نکردهاند. دوم آنکه در دوران زمامداری اصلاحطلبان گرچه دایره نیروهای “خودی” اندکی گسترش یافت، اما این بدان معنا نبود که نیروهای منتقد امکان فعالیت قانونی و آزادانه را پیدا کنند. بررسی اجمالی مجوزهایی که برای احزاب، نشریات، تشکلهای مدنی، انحمنهای دانشگاهی و … در دوران اصلاحات ارائه شد، به خوبی این نکته را نشان میدهد که اکثریت قاطع این مجوزها تنها برای “نیروهای خودی” صادر شد و نه نیروهای “غیرخودی”.
مساله البته تنها محدود به حوزه سیاست نیست و در دیگرحوزهها نیز وضعیت مشابهی برقرار بود. در چنین شرایطی که “سنگها را بسته و سگها رها” شدهاند، نیش و کنایه به “عدم فعالیت” در جامعه، طنز تلخی است. اگر منتقدان از اصلاحطلبان میخواهند که در عرصه جامعه کار و فعالیت کنند، بدان دلیل است که در دوران اصلاحات مرزهای خودی ـ غیرخودی همچنان ادامه داشت و آنها موفق به دریافت مجوز برای فعالیتهای مختلف نشدند.
35ـ نکته اول اینکه “نهادسازیهای” دوران اصلاحات صوری بود و نه واقعی. دوم آنکه دولت بسیار بزرگ جمهوری اسلامی، به معنای واقعی آن در دوران خاتمی کوچک نشد. بسیاری از کارهایی که به نام خصوصیسازی انجام شد، بیشتر اختصاصیسازی بود تا خصوصیسازی. در موارد نه چندان کمی نیروهای غیرخودی امکان حضور در پروسه خصوصیسازی را نیافتند و …
اینها همه اما متعلق به دورانی بود که نه خاتمی آزموده شده بود و نه اصلاحطلبان. اساسا بعید است که حاکمیت دست دولت فرضی خاتمی را باز بگذارد تا بار دیگر با اعطای مجوز به نهاهای مختلف غیردولتی، زمینه دردسرهای جدیدتری را برای او ایجاد کند.
36ـ سعید حجاریان چند سال پیش خبر از “مرگ اصلاحات” و تولد اصلاحاتی جدید داده بود. این مرگ، اکنون نیز و در شکلی دیگر رخ داده: اصلاحطلبان امروز باید نشان دهند که مایل به اصلاح چه چیزی هستند؟ برای اصلاح، باید ابتدا نقاطی را که دچار مشکل است شناسایی کرد و سپس اقدام به اصلاح آنها کرد. با تجربه سالهای گذشته خاتمی چه برنامهای برای اصلاح نظارت استصوابی شورای نگهبان، بیقانونیهای قوه قضاییه، دخالت نهادهای نظامی و امنیتی در سیاست و اقتصاد، جلوگیری از استفاده از رانت قدرت در اقتصاد، کوتاه کردن دست نهادهای پرقدرت نظامی و امنیتی از مزایدهها و مناقصههای اقتصادی، اصلاح وضعیت اقتصادی و … دارد؟
از طرفی خاتمی قرار است چه چیز را مجددا زنده کند؟ آیا اصلاحات تنها محدود به حضور در انتخابات و بروز و ظهور در ماههای منتهی به آن است؟ آیا عملکرد خاتمی در ناامید کردن بخش بزرگی از جامعه از روند اصلاحات، از صندوقهای رای و … از نشانههای جان دادن به این جنبش است؟
اصلاحطلبان خیلی ساده باید به این سوال پاسخ دهند که به دنبال حفظ جمهوری اسلامی به هر قیمت و شکل ممکن هستند یا تمایل دارند ایران در مسیر دموکراسی گام بگذارد؟ این دو البته لزوما در تقابل با یکدیگر نیستند، اما بدان معنا نیست که همواره هم جهتاند. در موارد نه چندان کمی گام نهادن در راه دموکراسی باعث تضعیف پایههای قدرت جمهوری اسلامی خواهد شد و مشخص نیست که در این میان اصلاحطلبان به کدام سو خواهند رفت؟
37ـ دردمندانه باید گفت که برای خاتمی و بخش نه چندان کوچکی از اصلاحطلبان، منافع ایران همان منافعی است که جمهوری اسلامی دارد ـ و این منافع در موادری اتفاقا در تضاد با هم هستند. کارنامه زمامداری خاتمی مشحون از تصمیمهایی است که منافع نظام را بر منافع مردم ترجیح داده است. میان منافع ایران با منافع جمهوری اسلامی و منافع مردم، تفاوت وجود دارد. آیا در جریان اتفاقات کوی دانشگاه در 18 تیر، منافع ایران آن بود که در مقابل سرکوب و بازداشت و شکنجه و زندانی شدن دانشجویان سکوت شود یا منافع جمهوری اسلامی؟ آیا منافع ایران اقتضا میکرد که جایزه صلح نوبل شیرین عبادی تحقیر شود یا منافع جمهوری اسلامی؟ منافع ایران در برگزاری انتخابات مجلس هفتم بود یا منافع جمهوری اسلامی؟ این لیست را میتوان همچنان ادامه داد و مثالهای زیادی در این زمینه آورد.
38ـ در جای جای نوشته محمدرضا جلاییپور، از “کوشش بیهوده” به کوششی بیضرر تعبیر شده است. نباید این مساله را فراموش کرد که “کوشش بیهوده” ـ به معنای کوششی که منجر به نتیحه نخواهد شد ـ اثرات منفی زیادی خواهد داشت. نخست آنکه جمع نه چندان کوچکی از حامیان را ناامید خواهد کرد. دوم آنکه مقابله با چنین کوششهایی طرف مقابل را برای تحمیل خواستههای خود، قویتر خواهد کرد. سوم آنکه سرمایه اجتماعی چمع نه چندان کوچکی را بر باد خواهد داد.
خاتمی پیش از این بارها نشان داده که مرد روزهای سخت نیست. او قادر نیست در مقابل زیاده خواهیهای نظامیان ایستادگی کند، نمیتواند جلوی اقدامات باندهای نظامی و امنیتی را بگیرد، قادر به ایجاد مانع در مقابل خواست اقتدارگرایان نیست و تنها به بزک کردن اتفاقات مشغول خواهد بود. این مساله هم باعث از میان رفتن سرمایه خاتمی خواهدشد، هم سرمایه اصلاحطلبان و هم باعث ناامیدی در طیف وسیعی از حامیان وی.
استفاده از مثال ترکیه و یا اخوانالمسلمین هم تضادی است با دیگر بندهای نوشته جلاییپور. بسیاری از تجربههای مورد اشاره جلاییپور در زمان دوری از قدرت رخ داده، با محوریت یک رهبر سیاسی که در مقابل مشکلات ایستادگی کرده و از زیر بار رهبری جریان متبوع خود، شانه خالی نکرده است.
39ـ جلاییپور در این بند گفته است: ” اکثر ـ و نه همۀ ـ تحلیلگرانی كه منتقد آمدن خاتمي هستند اساساً با مشي اصلاحي و خشونتپرهیزانه مشكل دارند؛ یا محافظهكارند و يا طرفدار تغييرِ غیراصلاحیِ نظام سياسي با حمایت نیروهای خارجی یا روشهایی که میتواند به سالها ناامنی ختم شود. اين گروه از منتقدان با خاتمي تفاوتهاي مبنايي دارند و نبايد در اتخاذ تصميم او نقش تعیینکننده داشته باشند. در مقابل، اکثر سبزهای اصلاحطلب و دموکراسیخواه (كه با خاتمي تفاوت مبنايي ندارند)، عليرغم اينكه نسبت به پارهاي از مواضع و رفتارهاي سياسي خاتمي نقد دارند، از حضور او در انتخابات دفاع ميكنند”.
این هم از اتهامزنی معمول اصلاحطلبان در سالهای گذشته است. نه نیازی به پاسخ دارد و نه شرح خاصی. تنها برای این مفید است که فراموش نکنیم دوستان اصلاحطلب، همچنان همان رویه و مشی سالهای قبل برای منکوب کردن منتقدان خود را ادامه میدهند.
40ـ البته که اگر بند چهلم نوشتهی جلاییپور نبود، این متن را نمیشد متن یک “اصلاحطلب خاتمیمحور” دانست! معنای این بند آن است که ما تصمیم خود را گرفتهایم و هر نقد و اشکال و … هر چهقدر هم درست و عالمانه، تاثیری در تصمیم ما نخواهد گذاشت. تصویرسازی آرمانی از سیدمحمد خاتمی، تاویل نقاظ ضعف به نقاط قوت، واقعیت انگاشتن آرزوها درباره نظام به جای واقعیتهای موجود و فراموش کردن خصلتهای شخصیتی خاتمی، از مشخصات این متن است که در بند آخر مشخص میشود هر نقدی بر آنها نیز “دخلی” به اصل موضوع ندارد و تصمیم برای حضور خاتمی با این دلایل “مخدوش” نخواهد شد.

کلیدواژه ها: آرش بهمنی, اصلاحطلبان, انتخابات, خاتمی, ریاست جمهوری, محمدرضا جلاییپور |

دزیغ از اندکی انصاف؟ یعنی در میان 40 دلیل جلالی پور که همه مستند به شواهد عینی قوی بود شما حتی یکی رو هم قبول نداشتی؟ اکثر ایرادات بسیار کودکانه و بنی اسرائیلی بود . جلالی پور مدعی شده بود بین گزینه های ممکن ، نامزدی خاتمی انتخابا بهتری است . برای رد این ادعا کاش آقای بهمنی راه بهتر و عملی تری بیشتر پیشنهاد می داد به جای این متن لجبازانه سست .
به نظر می رسد نقد آقای بهمنی با در نظر گرفتن شرایط فعلی حاکم بر انتخابات آینده و حتی دوران 4 ساله بعدی ریاست جمهوری بعنوان پیش فرضی که نباید دست کم گرفته شود، در رابطه با حضور “فرد” خاتمی نه “برنامه” خاتمی کاملاً منصفانه است. هر چند ایرادات مطرح شده در اکثر بندها رنگ واقعی تری نسبت به بندهای آقای جلایی پور دارد اما نباید از تنها مهره باقیمانده اصلاح طلب استفاده نکرد که آقای بهمنی هم به آن اشاره کردند. در هر 40 مورد تصویر حضور خاتمی بعنوان نامزد به اندازه کافی، بجا و واقعی خطرناک جلوه داده داده شده است که روی دیگر سکه آقای جلایی پور است.
تنها حرفی که می توان زد همین است
این بو که می رسد بر مشام دوست بوی کباب نیست
خر داغ می کنند