بیشعوران - 5
مستعدان ابتلا به بیشعوری
8 Mar 2013
■ محمود فرجامی
یکی از انتقادات ـ و یا شاید بهتر است بگویم گلایههای ـ معمول که پس از انتشار کتاب بیشعوری دریافت کردهام این بوده است: با این تعریف و توصیف، پس «همه» بیشعورند!
خیر، اینطور نیست. اگر همه بیشعور بودند که به جای کتابی درباره شناخت و مبارزه با بیشعوری بهتر بود کتابی درباره راههای خودکشی منتشر میشد. دنیایی که سرتاسر آن را بیشعوری و بیشعوران گرفته باشند واقعا جای زندگی نیست (یادتان باشد داریم صادقانه با هم صحبت میکنیم و نه با ادا و اطوار دپرسنمایانه). این یک خبر خوب است. و حالا خبر بد: «همه» در معرض بیشعوریاند!
بدون هیچ استثنایی همهی افراد در هر سنی و با هر جنسی در معرض بیشعوریاند. بیشعوری فقیر و غنی و باسواد و بیسواد و پیر و جوان نمیشناسد و از این نظر هم باز دقیقا بر همان تعاریف معتاد و بیمار منطبق است. یعنی همانطور که مثلا اعتیاد به مواد مخدر یا ابتلا به سرماخوردگی مخصوص طبقهی ویژهای در اجتماع نیست، بیشعوری هم میتواند عارض هر کسی بشود. روی این مساله تاکید میکنم چون هنوز نشانههای چپگرایی در جامعه وجود دارد و آدمهای آلوده به این نوع طرز فکر، گرایش عجیبی دارند که آدمهای فرودست جامعه را در وضعیت اخلاقی و روحی و ورانی بهتری نسبت به آدمهای فرادست ببینند. اما واقعیت این است که یک رفتگر میتواند بیشعور باشد همانطور که یک پزشک میتواند. (در این مورد نه فقط خواستن، بلکه نخواستن هم توانستن است!)
با این حال، به خاطر ماهیت بیماری روحی و روانی بیشعوری، که با خودپسندی و حقکُشی و سواستفاده از دیگران مرتبط است، گروههای خاصی در یک جامعه و زمان معین، بیشتر از سایرین در معرض ابتلا به بیشعوری هستند. به این گروهها گروهای high risk یا “در معرض خطر” میگویند. پنج گروه از گروههایی که بیش از بقیه در معرض خطر هستند (با توجه به زمان اکنون و در محدوده جغرافیایی ایران) در ادامه نام برده میشوند:
1ـ نظامیان
کلا نظامیان در همه جای دنیا و در هر زمانی در معرض شدید ابتلا به بیشعوری قرار دارند. چرا که قدرت زیادی دارند، توان زورگویی به زیردستان، به طور سیستماتیک، برایشان مهیاست و امکانات فراوانی برای شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت دارند. در ایران، به خاطر آنکه علاوه بر شرایط این عمومی، شرایط ویژهای مثل در اختیار داشتن “سرباز” (یعنی آدم فلکزدهای که به جرم رسیدن به سن جوانی، در یک کشور جهان سومی، مجبور به تلف کردن چند سال از عمر خود در شرایطی شبیه به بردگی است) برای نظامیان حرفهای وجود دارد، شرایط ابتلا به بیشعوری برای آنان بیشتر است. چنانچه یک نیروی نظامی با مسائل اقتصادی هم پیوند داشته باشد ضریب خطر ده برابر میشود. در صورت پیوند نیروی اقتصادی با مسائل دینی و مذهبی این ضریب نود و هشت برابر میشود. (نیازی به ماشین حساب نیست؛ پاسخ سوالی که در ذهن شماست، “980 برابر” است!)
2ـ پزشکان
هر انسانی، در بیماری به ضعف جسمی و روحی دچار میشود و امکان زور گفتن و تحقیر او ـ نسبت به شرایط عادیاش ـ بیشتر میشود. در میان تمام کسانی که امکان زور گفتن، تحقیر، سواستفاده، اخاذی و حتی تمسخر بیمار را دارند، پزشکان در صف اول هستند و متاسفانه به ندرت امکان اثبات سو استفاده یا ندانمکاری آنها وجود دارد. این امر برای بیماران کمبضاعتی که سروکارشان با بیمارستانهای دولتی میافتد بدتر است. مرد جوانی برایم تعریف میکرد که یک بار در یک بیمارستان دولتی با مشکلات زیاد موفق شده است از دکتری متخصص اورولوژی وقت بگیرد. وقتی سرانجام به اتاق او وارد میشود عدهای انترن و پرستار جوان را میبیند که همچون گرگ گرسنهای منتظر طعمه هستند، با این تفاوت که به جای خرناسه، شوخی و خنده میکنند. آقای پزشک متخصص بلافاصله پس از شنیدن مشکل دفع ادرار دوست بیمار ما، بدون هیچ کسب اجازه یا توضیحی، از او میخواهد که کاملا عریان شود و بعد شوخیکنان یکایک اعضای میانتنهی مریض بیچاره را به کارآموزان توضیح میدهد. (چند بار هم سخاوتمندانه به چند دختر خانم بفرما میزند که خجالت نکشید و خودتان دستتان بگیرید و معاینه کنید!) و در آخر هم او را به مطب خصوصی خودش حواله میدهد.
در واقع این شغل همان قدر که شریف و برای انسانها مفید است، شرایط ابتلا به بیشعوری برای پزشکان را هم مهیا میکند. در میان آنها که مجهز به دانش هستند، هیچگروهی مثل پزشکان به طور ساختاری در معرض بیشعوری نیستند.
3ـ قضات و وکلا
یافتههای باستانشناسی در غارهای فلات تبت، یا صحاری آفریقا، یا بلکه جایی بین این دو، نشان میدهند که ارتباط تاریخی عمیقی بین کارهای مربوط به قضا و امور حقوقی، و بیشعوری وجود دارد. بخشی از این ارتباط ذاتی است و به قدرتی برمیگردد که یک فرد حقوقدان، به علت آشنایی به پیچ و خمها (به خصوص خمها)ی قانون به دست میآورد. بخشی دیگر اما بستگی به سیستم قضایی یک کشور دارد: هر چقدر سیستم قضایی گل و گشادتر و ناکارآمد باشد، پاسخگویی کمتر میشود و امکان ابتلا به زورگویی، مسئولیت گریزی، رذالت، نفرتانگیزی و در یک کلام بیشعوری بیشتر میشود. در واقع، در چنین سیستمی، کل سیستم قضایی بیشعور میشود و معدود قاضیان و وکلای شریف را هم زیر چرخ دندههای خود له میکند.
4ـ روحانیون
روحانیون در صورت ابتلا به بیشعوری، به موجود خطرناکی تبدیل میشوند که هیچ بیشعوری به گرد آنها نمیرسد. اگر میشود ـ یا امید هست ـ که یک وکیل یا پزشک یا نظامی بیشعور را بر اساس اصول قانونی و اخلاقی یا آییننامههای حقوقی و پزشکی و نظامی مورد بازخواست قرار داد اما این امکان برای روحانیون در حد صفر است. چرا؟ چون آنها متخصص ابداع قوانین از موهومات و انگولک کردن اصول انسانی هستند. گذشته از این، اصلا پاسخگو نیستند چون اصولا شغل و حیطهی عمل مشخصی ندارند که بتوان در آن چارچوب، آنها را به پاسخگویی وا داشت. در ظاهر، آدمهای محترم و نجیبی هستند که زندگیشان را وقف رستگاری مردم کردهاند اما در واقعیت این “رستگاری” به صورت عمل به دستورات آنها و بسط قدرت و اختیاراتشان ظاهر میشود. اختیاراتی که از تختخواب آدمها تا گور آنها و از شکم آنها تا مغزشان و از لباسشان تا کفنشان را در بر میگیرد و میزان دخالت و تهاجمشان هم فقط به یک چیز بستگی دارد: واکنش و قدرت طرف مقابل!
اگر سمبه پر زور باشد با گردنی کج و چشمانی مرطوب تاکید میکنند که فقط خیر و صلاح شما را میخواهند و اجباری در کار نیست و عقاید هر کس برای خودش محترم است (و اگر در کشوری خارجی باشند: پس حقوق بشر چی میشه؟!). اما اگر امکان جولان داشته باشند با مردم طوری رفتار میکنند که انگار گوسپندانی هستند که شبانیشان به آنها سپرده شده و وظیفهی خود میداند ـ با همکاری سگهای درندهی گله البته! ـ ملت را به بهشت ببرند. در صورتی هم که اختیارات مطلق (شامل میلیشیا و نفت و رسانه و ارتش و سازمانهای جاسوسی و دادگستری و چه و چه) داشته باشند هم که اوضاع همینی میشود که میبینید!
5ـ سیاستمداران
سیاست، به معنای مدرنش، میتواند مخلوطی باشد از زورگوییای که نظامیان بیشعور و سو استفاده از اختیاراتی که پزشکان بیشعور و موذیگریای که وکیلان بیشعور و رذالتی که روحانیان بیشعور میتوانند از خود نشان بدهند. و باز مثل آنها شدت و ضعف بیشعوریای که عارض یک سیاستمدار میشود هم بستگی به محیط جغرافیایی و سیستمی که در آن رشد میکند دارد. به این ترتیب، در کشوری با نظام سیاسی غیرپاسخگو که قدرت مطلقه در دست یک شخص یا گروه یا حزب است، امکان ابتلای سیاستمداران به بیشعوری تا 124 درصد امکان رشد دارد. حالا ممکن است بپرسید چطور 124 درصد ممکن است! پاسخ این است که ایشان اراده کنند دو خط موازی هم یکدیگر را قطع میکنند چه رسد به بالا و پایین رفتن درصدها!
———————–
بخش پیشین:

کلیدواژه ها: بیشعوری, طنز, محمود فرجامی |

کلا مزخزف بود جناب فرجامی. بیشعوری که فقط همان چیزی نیست که نویسنده محترم در ان کتاب یادآور شده و شما هم به عنوان مترجم طوری کتاب را به خودت چسبانده ای که انگار خودت نوشته ای. بیشعوری البته که ان چیزها که در آن کتاب هست و در این دسته هایی که اینجا نوشته ای هست اما از ان بدتر و در معرض بی شعوری بیشتری بودن اینست که یک کتاب یا نظریه را مثل وحی منزل بگیری و رها نکنی. برادر من برو بچسب به چیزی دیگر زیاده از حد لوث کرده ای قضیه را. ببخشید قرار بر این گذاشتم که طبق گفته ابتدای متنتان رک و صریح بنویسم و راستی دپرس نمایانه دیگر چه واژه ای است؟
با سلام
لذت بردم
پیشتر کتاب بی شعوری را خوانده بودم و اکنون دیدگاهم نسبت به این روشن شد
و در مورد دوستی که با جدا مزخرف شود جمله خود را آغاز نموده اند نشان از درک و ادب و فهم خود دارند که بسی از بی شعوری ادمها نشات می گیرد
ضمن اینکه همهیش بادمجان دور قاب چینهایی هستند که خود را سوای از چیزی که درونشان نهادینه شده می اندیشند و تازهخ به این اندیشه هم پافشاری دارند
می گویند هر چجه به ان چیزی که به تو می گویند اصرار بورزی بیشتر ان موضوع درون تو وجود دارد
مثل دیوانه ای که منکر دیوانگی خویش است و یا معتادی که یه کل قبلو ندارد که اعتیاد دارد
خوب است که کمی در مورد واژگانی که سوال کرده اید کمی کلاه خود را قاضی نمایید
روی سخنم با آقای همایون بختیاری است این تکه آخر
آری بی شعوری چیزی نیست که همه به ان مبتلا شده باشند
اما می تواند به نوعی همه را در معرض ان بپنداریم
لابد توی خانه هم به جای سلام با جمله ناهار چی داریم ضعیفه شروع می کنی و بعدش می گویی زنیکه بخواب می خواهم کارم را بکنم
بی شعوری در امثال شما و افکار شما عیان است لازم به توضیح بیشتری ندارم
در آخر از نگارنده بلیغ و فهیم هم کمال تشکر را دارم که تلنگر های لازم را به اجتماع می زنند خواه این گواه خوشایند کسی نباشد
خواه باشد
که اکثرا از تماشای درد خویش و بیماری خویش نگران شده و شروع به انکار آن خواهند کرد
درود فراوا به همتتان