بازگشت به قرطبه
13 Feb 2013
■ رامین جهانبگلو
کارل مارکس، در سال ۱۸۴۸، مانیفیست کمونیست را با این عبارات آغاز کرد: «شبحی در اروپا در گشت و گذار است-شبح کمونیسم.»
امروزه، شبح دیگری در اروپا و سراسر جهان در گشت و گذاراست – شبح نارواداری. یکی از مسائل اصلی در اروپای کنونی و جهان امروز تلاش پیوسته برای پرورش روح همزیستی در درون جوامع است. شهر قرطبه برای بسیاری و به ویژه برای افرادی که تحت تعلمیات اسلامی و یهودی هستند، مترادف با این روح همزیستی و گفت و گو میان متفکران دینی متفاوت است.
در صحنهای به یادماندنی از مشهورترین فیلم دیوید لین به نام لارنس عربستان، شاهزاده فیصل، که نقش او را آلک گینس بازی می کند ، در برابر مشاور نظامی بریتانیایی خود، تی. ایی.لارنس ، از عظمتی سخن میگوید که زمانی در شهر قرطبه وجود داشت. او به لارنس میگوید «در شهر عربی قرطبه زمانی که لندن دهکدهای بیش نبود، چراغهای خیابانها روشن بودند.» لارنس میگوید«درست است شما عظمت داشتید.» فیصل با اندوه میگوید «نُه قرن پیش.»
از زمانی که اسلام آندلسی به طور کلی، و قرطبه به طور خاص، عرصهای بود برای گفتگوی میان فلاسفه و ادیان بزرگ، مدت زمان زیادی گذشته است. بر همگان آشکار است که قرطبه قرون وسطی، سه دین ابراهیمی را در صلح و توازنی نسبی گرد هم آورد. مسلمانان، یهودیان و مسیحیان را به عنوان «اهل کتاب» به رسمیت میشناختند و عموما میگذاشتند که به رسوم دینی خود بپردازند.
رواداری و مدارا، اصل اساسی فرهنگ آندلسی بود و محققان مسلمان، یهود و مسیحی، امکان این را داشتند که معرفتی عالمگیر از الهیات، ستارهشناسی، ریاضیات، فلسفه، نظریه اجتماعی و قانون را توسعه دهند. به خودی خود، متفکران اروپایی غیرمسلمان که از اسپانیا دیدار میکردند، میتوانستند آثار فیلسوفان مسلمان و روایات عربی از آثار یونان را مطالعه کنند و آنها را به لاتین ترجمه کنند.
توماس آکویناس از آثار ابنرشد نقل قول میآورد و از تفاسیر او به عنوان الگوی فلسفی بهره میبرد. آکویناس، شبیه ابنرشد، باور داشت که فلسفه در مالکیت انحصاری یک سنت، یک ملت و یک دین قرار ندارد و گفتمان عقلانی میتواند بر منطق جنگهای صلیبی پیروز شود.
و اما موسی بن میمون که او نیز متولد قرطبه بود، در شراکت فلسفی و فرهنگیش با ابن رشد بر نارواداری، تنفر و جهل پیروز شد. ابن میمون در شاهکار خود به نام «راهنمای گمگشتگان »، که به عنوان بنیاد فلسفه عقلانی قرون وسطیِ یهودی تصور میشود، به اهمیت و نفوذ فلسفه اسلامی بر نظام فکریش اشاره میکند و نقطه نظر متالهینی را که باور داشتند رویدادها در عالم در نتیجه مداخله مستقیم خدا رخ میدهند، رد میکند. در کلام ابن میمون، «حقیقت را باید از منشایی که از آن نشات میگیرد، جستجو کرد.»
ابن رشد و ابن میمون، پروا نداشتند که عقیده حاکم درون جوامع دینی خود را به چالش کشند و آرزو داشتند جامعهای بسازند که به آزادیهای دینی و مباحث باز فلسفی ارج گذارد. در اینجا، اهمیت آنچه میتوان «پارادایم قرطبه » نامید، به عنوان یک سرمشق اجتماعی مقبول و تجربه میان – فرهنگی و میان دینی و به عنوان قلمرویی عمومی که یهودیان، مسیحیان و مسلمان در آن با هم میزییند، کار میکنند و از هم یاد بگیرند و فرهنگ پایدار رواداری را ترویج میدهند، نهفته است. این پاردایم اغلب به مباحثهای بین سه گروه و عرصه مدنی مشترک اشاره دارد، جایی که ارزشهای متفاوت بدون توجه به خاستگاه دینی یا قومیشان میتوانند با هم همزیستی داشته باشند.
این فرایندِ فهم متقابل همزمان فرایند شنیدنِ یکدیگر و یادگیری از هم بود. نگرش یادگیری متقابل عمیقا با زندگی افراد و جوامع فرهنگی در قرطبه قرون وسطی درهم تنیده بود. لحظههای سیلان آفرینشهای هنری و فلسفی و اشتراک میان – فرهنگی، به مددِ این فضای اعتماد و همبستگی اراده اخلاقی خود را برابر تعصب دینی زمانه قرار میداد.
بدین گونه پارادایم قرطبه به عنوان الگویی موفق از سازگاری و مشارکت بین فرهنگها پا برجا ماند. درسهای آن برای اروپا و جهان کنونی روشن است. اگر جهان امروز متعهد به مبارزه با همه اشکال بیگانه هراسی، تبعیض وفناتیسم است، پاردایم قرطبه که میتوان آن را به عنوان ستایش و ترغیب تنوع دینی و فرهنگی فهم کرد، هنوز باید چراغ راهنمای الهام و نمونهای برای دوران کنونی به حساب آید.
چیزی که میتوان در این مقطع از بحرانهای کنونی اروپا و جهان از این پارادایم حفظ کرد، فهمی است که یک گفتگوی راستین بین جوامع متفاوت قومی و دینی حاکی از فرایند درونی کردنِ «دیگری» است، یعنی سازو کاری که با آن ویژگیهای فرهنگ ناآشنا و بیگانه را از آن خود سازیم.
برای صورت بندی کردن این مسئله، ما باید ببینیم تا چه اندازه و چگونه پویایی اجتماعی و سیاسی در جهان امروز میتواند به ذات مراوده و گفتگوی میان – فرهنگی شکل دهد. اگر پارادیم قرطبه هنوز امروزی است ، به این خاطر است که کماکان به ما راهکارهای سودمندی برای پیشبرد فرایند پذیرش دیگری را نشان میدهد. امروزه، مسئله محوری که در مقابل جهان است، این است که چگونه بر ترس خود از دیگری فائق آید و پارادایم قرطبه را درمقابل منطق « یکپارچگی فرهنگی جهان » ترویج کند.
گفتن ندارد که این مسئله در پی این سوال میآید: چگونه جهانیان میتوانند به درکی از خاستگاه آندلسی برسند و آن را بپذیرند، در عین حال که مسلمانان باید از اسلام آندلسی به عنوان پارادیمی خشونت پرهیز درک جدیدی به دست بیاورند. بخشی از گفتگوی کنونی درباره درباره نقش صلح آمیز و خشونت پرهیز مسلمانان در آینده اخلاقی و سیاسی غرب باید به آگاهترشدن آنان از تجربههای گفت و گویی و پلورالیستی قرطبه باز گردد. کثرت گرایی به عنوان ارزشی سیاسی و فرهنگی در شهر قرطبه تجربه شد . ولی امروزه بسیاری از جهانیان خاطره فرهنگی زیادی از همزیستی کوتاه ولی صلحآمیز اسلام و غرب در قرطبه ندارند.
مباحث کهنه درباره بحران هویت دراروپا را بار دیگر گشوده است.
جهان قرن بیست و یکم بدون تردید متنوع است، اما بی توجهی به تجربه خشونت پرهیز قرطبه به عنوان تجربه معنادار پلورالیسم فرهنگی مباحث کهنه درباره ناسیونالیزم کور را بار دیگر گشوده است.
این کوتاه اندیشی های بدون پرسش تنها به نارواداری و دیدگاههای انحصاری مجال میدهد تا هریک از فرهنگها دیگری را دشمن خود بداند.
بنابراین پرسش این است: آیا جهان امروز میتواند بر گرایش ناروادار خود به دیگری فائق آید؟ این پرسش، سوال مهمتری را در پی دارد: آیا فرهنگها و ادیان امروز جهان میتوانند ورای اتهامزنیها به دیگری عملا انرژیهای مثبت سنتهای فکری خود را به سمت روح نوینی از گفتگوهای میان -فرهنگی و همکاری میان ادیان هدایت کنند؟
از این جهت چنان که پارادیم قرطبه به ما می آموزد روابط میان فرهنگها و میان ادیان ، بیش از اینکه سهیم شدن در تاریخ خشونت باشد ، روابط منحصر به فردِ همزیستی اجتماعی و همدلی فرهنگی است. زمان آن است که بار دیگر به قرطبه بازگردیم و دوباره آن را تجربه کنیم.
منبع: بیبیسی فارسی

کلیدواژه ها: رامین جهانبگلو, قرطبه |
