گفتگو با ویدا حاجبی
بدون دموکراسی، استقلال به دست نمیآید
13 Feb 2013
■ آیدا قجر
در دهه ۴۰ و ۵۰ به هنگام شکلگیری مبارزات مردمی علیه حکومت شاه، اعتراضها مختص به طبقهای خاص از مردم نبود؛ بازار، مدارس، دانشگاه همصدا شده و خواستههایشان را فراگیر کردند. مذهبی و غیرمذهبی در حمایت از آیتالله خمینی به خیابانها آمده و تا رفتن شاه مقاومت کردند. ویدا حاجبی، یکی از زنان پیشکسوت جامعه ایران است که فعالیتهای سیاسی خود را با جنبش چریکی آمریکای لاتین در ونزوئلا آغاز کرده و به سازمان چریکهای فدایی خلق پیوست. حاجبی که از طبق مرفه جامعه بود از سال ۱۳۵۱ تا ۱۳۵۷ در زندان بود. حاجبی در کتاب خود “داد بی داد”، به خاطرات ۳۷ زن زندانی سیاسی و تعدادی از خانوادههایشان پرداخته که در طول ۶ سال زندان خود، در حبس بودهاند. با او در مورد چگونگی در هم آمیختگی طبقات اجتماعی از مرفه تا پائینترین مردم از لحاظ مالی و فرهنگی در انقلاب ۵۷ به گفتگو نشستیم.
فعالان سیاسی و برخی از جامعه شناسان معتقدند برابری و آزادیخواهی از قشر متوسط و متوسط رو به پائین جامعه شروع شده و گسترش می یابد. با توجه به این که شما و بسیاری دیگر از مبارزان برابری و آزادی خواه در دهه ۴۰ و 50 از قشر تحصیلکرده و مرفه جامعه بودید، این خواستهها چطور در شما راه پیدا کرد؟
مبارزات دهه ۴۰ و به ویژه دهه ۵۰ که به انقلاب جمهوری اسلامی انجامید بیش از همه جریانی ضد دیکتاتوری وابسته به آمریکا و استقلالطلب بود. مهمترین و معتبرترین گرایشات سیاسی که در سال ۴۲ وارد اعتراضات اجتماعی شد، به رهبری خمینی و ضد اصلاحات ارضی بود؛ پس از آن سرکوب و فشار، خفقان اجتماعی و سیاسی باعث شد که در اواخر دهه ۴۰ جریانهای مجاهدین و فدائیان خلق شکل گرفته و مبارزات چریکی مخفی را آغاز کردند.
من هم به دلیل گرایش به این دو جریان در زندان بودم. این دو گرایش به علت صمیمیت و صداقت فراوانشان مورد حمایت بسیاری از روشنفکران دوره خود قرار گرفتند اما هر دو جریان به آزادی و دموکراسی باور نداشته و شعار اصلی آنها استقلال و عدالت اجتماعی بود. در دوران انقلاب هم طرفداران خمینی شعار اصلیشان استقلال، آزادی و جمهوری اسلامی بود در حالیکه ما میدانیم “آزادی” که اینجا بیان می شود به معنای حقوق برابر انسانها و دموکراسی نیست.
ضدیت با شاه به قدری بالا بود که بسیاری از روشنفکران و حتی جریانهای سیاسی به پیروی از شعار طرفداران روحانیون و خمینی کشانده شدند. البته خود من نیز وقتی از زندان آزاد شدم به نوعی از خمینی حمایت میکردم؛ زیرا در آن زمان خمینی به پشتوانه مردم طبقه متوسط، پائین و خصوصا لایههای حاشیهنشین اجتماعی و برخی از روشنفکران آمد.
البته نباید فراموش کرد برخی از روشنفکران از ماههای آغازین قدرتگیری مذهبیها خواهان آزادی و دموکراسی بودند مانند مصطفی رحیمی و شاهرخ مسکوب. این دو نفر خطرات حکومت مذهبی را نوشتند اما جامعه توجهی نکرد.
یعنی شما معتقدید به دلیل حمایت روشنفکران بود که طبقه مرفهتر نیز به میدان مبارزه آمد؟
به خاطر خمینی یا دیگران نبود؛ بلکه اهمیتی که افراد برای استقلال قائل بودند باعث شد که پشت خمینی بروند. در آن زمان تمام مشکلات و فشارهای اجتماعی ناشی از وابستگی شاه به آمریکا دانسته میشد و به دلایل مختلف از جمله الگوی شوروی و چین و امیدواری به سوسیالیزم، استقلال اهمیت ویژهای پیدا کرده بود و دموکراسی را امری بورژوازی و لیبرالی دانسته و قبولش نداشتند. البته در فضاهای سیاسی حتما کسانی بودند که آزادی را فهمیده و خواستار دموکراسی بودند اما صدایشان به گوش کسی نمیرسید.
من از طبقه فئودالی و بورژوازی جامعه بودم اما تا جائی که میدانم لایه متوسط جامعه که در زندان و خارج از زندان دیدم؛ یا دنبال مجاهدین یا فدائیان یا جمهوری اسلامی بودند به همین دلیل فضای سیاسی آن زمان به دنبال خمینی رفت. زمانیکه جنبش فراگیر شد، جریانهای مذهبی حرکتهای قوی داشتند.
در زمان انقلاب، مردم خواستار استقلال بودند نه دموکراسی. آزادی مفهومی جز استقلال نداشت در حالیکه بدون رسیدن به دموکراسی استقلال بیمفهوم است
بازار و حتی کارمندان عالیرتبه یا روشنفکران دانشگاهی از آن جنبش و رهبری خمینی حمایت کردند. حمایت از خمینی به این مفهوم است که دموکراسی در اولویت نیست.
به بازاریان، کارمندان عالیرتبه یا روشنفکران دانشگاهی اشاره کردید که همه یکصدا شدند؛ آیا با توجه به طبقه اجتماعی خودتان و نکاتی که ذکر کردید میتوانید بگویید چه عاملی باعث برانگیخته شدن این طبقات شد؟ در جنبش اعتراضی مردم ایران پس از انتخابات میتوان گفت بازار نقش موثری نداشت.
فضای سیاسی تنگ و مبارزات مخفی بود به همین دلیل مبارزات چریکی شده و اعتبار مجاهدین و فدائیان از همین جنبه مورد اهمیت واقع شده بود و خمینی هم با حمایت غرب و آمریا از تبعید به ایران بازگشت.
اگر امروز جنبش اعتراضی مردم به آن نقطه نرسیده امر طبیعی است؛ سرکوب بالا باعث شد که جریانهایی که باید رهبری مردم را برعهده گرفته و خواهان دموکراسی باشند تشکیل نشوند در حالیکه جنبش خودانگیخته مردم خواستار دموکراسی و آزادی بود زیرا میگفت “رای من کجاست” یعنی من به انتخابات آزاد باور دارم. زمانیکه حق عزل و انتخاب دولتمداران وجود داشته باشد اولین گام دموکراسی برداشته شده و فردیت در آن اهمیت پیدا خواهد کرد.
این مساله که چرا جنبش همهگیر نشد امری مربوط به فشار اجتماعی است و البته جریانی وجود نداشت که بتواند اعتماد همگانی را به دنبال خود داشته باشد. البته باید گفت جنبش سبز گرایشات بسیاری را به همراه داشت هم از مذهبی و غیرمذهبی و هم لایههای اجتماعی مختلف.
با توجه به نکاتی که مطرح کردید در دوره مبارزات شما فردیت نقش کمتری داشت، مسائل اجتماعی دغدغه بزرگتری بود تا منافع شخصی آدمها. در دوره مبارزات شما اهمیت کمتری که اشخاص برای فردیت خود قائل بودند یک خط مشی بود؟
اگر امروز شعار رای من کجاست مطرح است یعنی “حق من”. حقوق شهروندی جز حقوق فردی افراد نیست؛ ما اگر حقوق بشر را قبول داشته باشیم یعنی حقوق فردی انسانها. اما همهگیر شدن شعارها در پروسههای حرکتهای اجتماعی افراد بنا به خواستههای قشر خود همراه خواهد شد.
در دهههای 40 و 50 آرمانگرایی بسیار بود و ما فکر میکردیم با به دست آوردن استقلال، باقی مشکلات حق خواهد شد و توجه نداشتیم که واقعیتهای اجتماعی به سمت و سویی که ما میخواهیم پیش نمیرود. مهم واقعیتهای جامعه است.
اما برای یافتن چرایی اینکه عدهای نپیوستند، باید به دنبال مسائل دیگر رفت. شاید آلترناتیوی که وجود داشت کفایت نمیکرد. درصد بالایی از جامعه همچنان رژیم ایران و قوانینش را قبول دارند؛ اما مخالفان سازمانیافته نیستند. جریان سیاسی که خواست همگانی را تامین کند در ایران وجود ندارد.
امروز رسانه کمک بسیاری به اطلاعرسانی کرده است. رسانه و دسترسی مردم به اطلاعات میتواند به آگاهی و حساسیت آنها در قبال جامعه بیانجامد. در دهه مبارزات شما رسانه و اینترنت در این حد از گستردگی وجود نداشت. انتشار اخبار به چه شکل بود و چطور میتوانست اعتراض عموم را به دنبال خود داشته باشد؟
در آن زمان طرفداران خمینی و جریان مذهبی فعال بوده و اخبار و اطلاعات از طرق مختلف مثل اطلاعیهها، دست به دست یا نوارهای ضبط صوت در سطح جامعه منتشر میشد، برخی از اخبار مانند سرکوب چریکها و فدائیان در رسانههای خود دولت منتشر میشد که به تدریج اعتراض عمومی را به وجود آورد.
مادران و خانوادههای زندانیان اخبار و شرایط زندانیان را در جامعه پخش میکردند. رادیوی بیبیسی اخبار را منتشر میکرد در نتیجه خمینی هم که در خارج از کشور بود پس راحتتر میتوانست حرف خود را به گوش مردم برساند.
به نظر من جنبش سبز به طور نسبی جنبشی فراگیر بود و به همین علت نارضایتی جامعه بالاست در نتیجه سرکوب امروز بسیار شدیدتر از دوره حکومت شاه است. اما همچنان اخبار منتشر میشود.
در پایان میخواهم دوباره تاکید کنم بدون دستیابی به دموکراسی مشکلات دیگر قابل حل نیست؛ بدون دموکراسی استقلال هم به دست نمیآید. امروز ما میتوانیم با استفاده از تجربه چندین دهه یا بهتر بگویم قرنی که دو انقلاب را در خود داشت به این بیاندیشیم که چرا به اینجا رسیدیم. تا خود و تاریخ خود را نشناسیم، نمیتوانیم از فضای سرکوب خارج شویم.

کلیدواژه ها: آیدا قجر, استقلال, دموکراسی, ویدا حاجبی |

چیزی که نویسنده محترم به ان توجه ندارد، ناگفته میگذارد و با نهایت تاسف سبب سو استفاده طرفداران استبداد پهلوی و طرفداران کودتاچیان خائن ٢٨ مردادی شده است، آنست که اگر چه خمینی ناشناخته بود و بسیاری از جریانات به ان اعتماد داشتند، آنچه سبب قدرت گیری خمینی شد، اعتماد مردم نبود، چه اگر چنین بود، خمینی باید در سال ٦٠ با نزول اعتماد مردمی از قدرت میفتاد. آنچه به خمینی قدرت داد تا مردم را سرکوب کند، تسلیم ارتش آریامهری به خمینی توسط سران رژیم آریامهری و به فرمان آمریکا بود.
از ان گذشته در هر کشوری که تحت سلطه و یا اشغال استعمار خارجی و یا نوکرانش قرار میگیرد، خیلی طبیعی است که اولین الویت مردم استقلال یا بیرون راندن نیروی اشغالگر و نوکران و مزدورانش میباشد. دموکراسی کار مرحله بعد میباشد. هر چه باشد، بدون آزادی از نفوذ سلطه خارجی، نمیتوان به آزادی رسید.
استقلال و عدالت اجتماعی از دموکراسی مهمتر هست . این چه فایده دارد که ما در جامه زندگی کنیم که دمکراسی به مدل غرب وجود دارد که پول بالاترین رتبه را دارد. این جامه را روز به روز به سمت فقر میکشاند . اگر عدالت اجتماعی وجود داشته باشد یعنی اینکه در مملکت قانون وجود دارد و این قانون قدرت پگیری مساوی برای هر شهروند را فراهم میکند. شماها که از خانوادهای مرفه هستید مشکلتان نان شب نیست در نتیجه با رشوه و پارتی بازی کار خودتان راه میاندازد و صحبت از دموکراسی که در واقع مءنیعش برای شما یعنی اینکه از هر راهی خواستم پول در بیاورم و کسی هم با من کاری نداشته باشد. برای یک کارگر این مهم است که وقتی کارفرما پولش را نداد قانون پیگیری کند. وقتی زیره ماشین رفت قانون پیگیری کند.و میخواهد از همان مزایای قانونی بهرمند باشد که شما طبقه مرفه هستید.