بیشعوران ـ 2
نشانههای مشترک بیشعوران
7 Feb 2013
■ محمود فرجامی
تکاندهندهترین چیزی که بعد از انتشار آنلاین کتاب «بیشعوری» گرفتم، نامههای خوانندگان بود. این تکاندهندگی همزمان خوب و بد بود. خوب از این جهت که کتاب مورد استقبال مردم قرار گرفته بود و صدها نفر آنقدر آن را پسندیده بودند و با آن ارتباط برقرار کرده بودند که به او نامه بنویسند و از بیشعوری و بیشعوران بنالند. جنبهی بد ماجرا هم با جنبهی خوبش مرتبط بود: شیوع فاجعهبار بیشعوری در ایران!
با خواندن این کتاب بسیاری متوجه شده بودند که دوستشان، همکارشان، همسایهشان، هممسلکشان، مرادشان، مریدشان، اعضای خانوادهشان … و از همه مهمتر: خودشان، بیشعورند. یعنی از قدرتی که دارند آگاهانه و خودخواهانه در جهت بهرهکشی از دیگران استفاده میکنند و معمولا در این مسیر آن را با حماقت و پلشتی و رذالت مخلوط میکنند. کشف بیشعوری یک معتاد که انگل خانوادهاش شده یا رئیس یک اداره که همیشه به زیردستانش توهین میکند چیز غریبی نیست که برای آن نیاز به خواندن یک کتاب باشد (هرچند برای درمان یا مقابله با آن حتما نیاز هست)، کشف بیشعوری همسایهی دلسوز، دوست چربزبان و حتی مادر عزیزتر از جان است که دشوار است و نیاز به مهارت دارد. و این تازه قسمت آسان ماجراست، مرحلهی «پذیرفتن» که پس از «کشف» بیماری خود یا عزیزان قرار دارد، گاهی آدم را نابود میکند. چه کسی حاضر است بپذیرد مادرش بیشعور است؟ آنهم مادری مهربان که روزی ده بار چایی دم میکند، چهار بار میوه پوست میکند و همیشه نگران و گریان سلامت فرزند عزیزتر از جانش است. فرزند عزیزتر از جانی که ـ برایم نوشته بود ـ سی و نه سال سن دارد و جرات اینکه یک روز مادرش را ترک کند، ندارد. مادر بیچارهای که فقط هر بار با گردن کج و لبان لرزان و چشم نمناک، فقط حس گناه را به فرزندش تزریق میکند اما با همین تکنیک، خودخواهانه او را به موجودی افلیج و وابسته به خود تبدیل میکند و هر خوشیای را بر او حرام. بله، حتی عاطفه مادری هم میتواند به قدرتی تبدیل شود که یک بیشعور ماهرانه از آن سواستفاده کند، چه رسد به قدرت سیاسی، علمی، مالی، بدنی و از همه مهمتر قدرتی که بیشرمی و خودخواهی به خودی خود برای آدمها مهیا میکنند. در آینده به تفصیل انواع بیشعوران، نشانههای هر کدام و روشهای اختصاصی مقابله و برخورد یا هریک را توضیح خواهم داد.
همچون هر بیماری روانی و رفتاری دیگری، تشخیص بیماری نخستین گام برای درمان (یا مقابله، یا در واقع ریختن یک خاکی به سر در رابطه با) این بیماری است. علائم عمومی بیماری بیشعوری عبارتند از:
1ـ خودخواهی شدید
در واقع خودخواهی عصارهی بیشعوری است.
2ـ قدرت
در بحث بیشعوری، قدرت عبارت از هر چیزی است که به یک نفر امکاناتی برای خاص بودن و حق مخصوص داشتن را میدهد. از جنبهی مفهومی، این تعریف به قدری پیچیده است که نگارنده هم در آن مانده است. از جنبه مصداقی هم به حدی گل و گشاد است که همهی آدمها را شامل میشود.
3ـ سلطهجویی
اغلب بیشعوران عاشق سلطهجویی هستند و فرقی نمیکند که این سلطهجویی را در عالم سیاست به دست آوردند یا در هنگام سکس، فاعل باشند یا مفعول. آنها به هرحال باید از قدرتی که دارند برای سلطه بر دیگران و به زانو درآوردن آنها استفاده کنند، حتی اگر این سلطه هیچ نفعی به حال آنها نداشته باشد یا حتی به ضررشان باشد.
4ـ تجاوز به حقوق دیگران
بیشعوران در واقع حقی برای دیگران قائل نیستند تا بابت تجاوز به حقوق دیگران دچار عذاب وجدان شوند (خود اگر وجدانی برایشان مانده باشد). اما این به آن معنا نیست که آنها «نمیدانند» دیگران هم حق و حقوقی دارند. اتفاقا اغلب خیلی هم خوب «میدانند». میدانند که بیمارشان حق دارد در ازای حق ویزیتی که میپردازد دست کم پنج دقیقه حرف بزند، میدانند که کسانی که به آنها رای دادهاند حق دارند از آنها بپرسند چه کاری برایشان کردهاند، میدانند ارباب رجوع حق دارد بداند کارش چرا انجام نمیشود، میدانند خیابان ورود ممنوع را نباید با سرعت در جهت خلاف رد شد… اتفاقا فرق بیشعوران با احمقها هم همینجاست. بیشعوران «میدانند» که دیگران هم حقی دارند اما در واقع هیچ حقی برای دیگران «قائل نیستند» (یا اگر قائل هستند در این حد است که معتقدند تنها فایدهی حق دیگران، خورده یا نادیده گرفته شدنش توسط آنهاست!)
5ـ خودبرتربینی
بیشتر بیشعوران خود را بالاتر از همنوعان و هم صنفان خود میدانند. اگر وکیلند گمان میکنند تمام همکارانشان یا نادان هستند یا کلاهبردار. اگر دیندار هستند فقط خودشان را رستگار و باقی را گمراه و دوزخی میبینند. اگر اهل سیاست هستند همه را دزد و خائن و وطنفروش و نوکر اجنبی و غرب زده و شرقزده میخوانند و خودشان و اطرافیانشان را پاکترین و خدمتگزارترینها در طول تاریخ.
6ـ احساس مظلومیت/طلبکاری
بیشعوران ، چه سردار باشند و چه سرباز، چه رئیس دولت و چه کارمند جزء، چه پزشک و چه کمکبهیار، چه دانشمند و چه سوادآموز اکابر، در احساس مظلومیت و اینکه قدر آنها شناخته نشده و مورد ظلم و جور و جفای چرخ گردون و مردم زبون قرار گرفتهاند اشتراک دارند. آزمایشهای پزشکی هنوز نتوانستهاند ثابت کنند این موجودات واقعا و قلبا چنین اعتقادی دارند و یا آن را از روی ریا و در جهت استثمار بیشتر دیگران ابراز میکنند، اما واقعیت هرچه که باشد نتیجه آن است که بیشعوران با این احساس مظلومیت و قَدرنادیدگیشان، به نوعی «طلبکاری» از دیگران میرسند. به خصوص هرچه بیشعوریشان سنگینتر و خطرناکتر باشد، این حس را بیشتر نمایش میدهند. مثلا اگر دزدیشان میلیاردی باشد، همزمان که به دیگران چپ و راست تهمت دزدی و اختلاس میزنند، مدعیاند که کسی قدر آنها، بخصوص پاکی و درستکاریشان، را نمیداند و افسوس میخورند که در زمانهای که فرق بین دوغ و دوشاب و خادم و مخدوم را نمیفهمند زندگی میکنند.
××××
اینها علائم عمومی بیشعوری هستند. هر کس که سه علامت را داشته باشد بیشعور است و کسی که تمام آنها را داشته باشد بیشعور تمام عیار است. البته هر دسته از بیشعوران علائم مخصوص به خودی هم دارند که در آینده به آنها خواهیم پرداخت. فعلا تا همینجا نگاه شما به آدمهای دور و برتان تا حدودی تغییر کرده است و توانایی اولیه در تشخیص بیشعوران را بدست آوردهاید.
برای پرهیز از گیجی فعلا از تماشای تلویزیون خودداری نمایید.
———————-
بخش پیشین:

کلیدواژه ها: بیشعوری, طنز, محمود فرجامی |

عنوان گذاری ۲و۳ مشکل دار است و اساسا هر دو به یک مقوله میپردازند. ۲ را یکجوری نوشته ای که هرکس که قدرت دارد بیشعور است! همون سلطه جویی بهتره
بازنگری اعمال خویش و دیگران و هم چنین بت واره های ایمانی و آرمانی که تا کنون داشته ایم همه حاکی از وقوع یک زلزله قریب الوقوع در بخش “شعر و شعور” ما میباشد!