نگاهی به جهان داستانی «ابوتراب خسروی» به بهانه انتشار «ملکان عذاب»
کاتب عذاب و هراس جمهوری اسلامی
1 Feb 2013
■ امید کشتکار
جهان داستانی ابوتراب خسروی جهانی است بکر با خصوصیاتی منحصر به فرد که مرزهای زبانی و زمانی را میشکند و خواننده را با خود به فضایی میبرد که همه چیزش تازه و دست نیافتنی است. در این جهان داستانی، رمانهای سه گانه او نقشی مهم دارند که سرانجام با انتشار «ملکان عذاب» توسط نشر ناکجا در پاریس پس از شش سال تکمیل شدهاند. ملکان عذاب گرچه مانند دو کتاب قبلی اثری مستقل است اما خوانش این سه رمان در کنار هم میتواند دریچهای تازه باشد به آثار این نویسنده شیرازی که کتابهایش سال هاست در محاق توقیف وزارت ارشاد گیر افتادهاند و دستیابی به این پاسخ که چرا اصولگرایان حاکم بر قوه مجریه از داستانهای او هراس دارند.
از ابوتراب خسروی
ابوتراب خسروی متولد اولین روز سال ۱۳۳۵ شهر فسا است و اکنون سالهاست که در شیراز زندگی میکند. او نیز مانند بسیاری دیگر از نویسندگان و شاعران ایرانی همچون هوشنگ گلشیری و منوچهر آتشی، معلم بوده است. جرقه داستان نویسی در او وقتی زده میشود که در سالهای پایانی دهه چهل بنا به شغل پدر راهی اصفهان میشوند و در دبیرستان سر کلاس گلشیری مینشیند. این کلاس درس آنچنان بر او تاثیر میگذارد که در تقدیم نامه رمان اسفار کاتبان مینویسد: «برای هوشنگ گلشیری که نهال نازک دستان کودکیام را با قلم پیوند زد». هنوز هم پس از گذشت چند دهه میتوان سبک و روش گلشیری را در لابه لای نوشتههای او دید، هرچند خسروی سال هاست که سبک مختص به خود را یافته است.
خسروی در این دو دهه سه مجموعه داستان با نامهای هاویه (۱۳۷۰)، دیوان سومنات (۱۳۷۷) و کتاب ویران (۱۳۸۸) و همینطور سه رمان اسفار کاتبان (۱۳۷۹)، رود راوی (۱۳۸۲) و ملکان عذاب (۱۳۹۱) را منتشر کرده است. همچنین مجموعهای از مقالات وی درباره تئوری داستان نویسی در سال ۸۸ به نام «حاشیهای بر مبانی داستان» منتشر شده است. در این سالها و در پی انتشار این آثار خسروی برنده چندین جایزه ادبی نیز شده است. از جمله جایزه مهرگان ادب و همینطور چند دوره از جوایز بنیاد گلشیری. کم و بیش میتوان گفت از آغاز دهه هفتاد انتشار هرکدام از کتابهای ابوتراب خسروی اتفاقی مهم در ادبیات داستانی ایران بوده و موجب جدلهای فراوانی در محافل ادبی و هنری شده است. در میان آنچه جالب توجه است توقیف کتابهای ابوتراب پس از چندین بار چاپ در دولت اصلاحات است. از سالهایی که تیم احمدینژاد اداره امور ارشاد را به دست گرفتند نوشتههای ابوتراب یا توقیف شدند و یا اینکه مدتها در انتظار کسب مجوز چاپ بودند.
جهان رمانهای ابوتراب
آنچه بیش از همه در سه گانه ابوتراب چشمگیر است، ترکیب ادبیات تاریخی در متن مدرن است. گزارهای که آثار خسروی را به ادبیات پست مدرن نزدیک میکند. بازگشت به گذشته و استفاده از زبان و دادههای سنتی که از جمله اصول فلسفه پست مدرن هستند در آثار خسروی به شکل استفاده از متون سنتی و رسوخ به زمانها و فرهنگهای پیشین جلوه گر شده است. هر سه کتاب اسفار کاتبان، رود راوی و ملکان عذاب بر اساس این ایده رفت و برگشتی میان متون کهن صوفیان و زمان معاصر شکل گرفتهاند. به خصوص اسفار کاتبان که ارجاعات و تصاویر شگفت انگیزی از این همآمیزی تاریخی و فرهنگی دارد.
در اسفار کاتبان داستان میان یک سه وجهی روایت میشود که در زمان شناور است. از یکسو احمد بشیری را داریم که در زمان میانه سیر میکند. او راوی شرح احوال شیخ یحیی کندری در دوران آل مظفر است که لایه قدیمیتر داستان از نظر زمانی است. احمد بشیری اما در میان روایتهای شیخ کندری روایت کابوسهای خود و سرگذشت کشته شدن دختر جوانش و خاکسپاری او را نیز روایت میکند. در جا به جای روایت زمانها و فضاها در هم آمیخته میشوند و شخصیتهای داستان در توهمات احمد بشیری در هم ترکیب میشوند. همه اینها را فردی روایت میکند که در زمان معاصر زندگی میکند. سومین راوی سعید بشیری است که علاوه بر روایت دو داستان پیشین روایتگر زندگی روزمره و عشق خود به دختری یهودی به نام اقلیما نیز هست. این در هم تنیدگی روایات اگر چه در ظاهر پیچیده و ناهمگون است اما در بستر داستانی خسروی چنان ظریف در کنار هم چیده شدهاند که به خواننده امکان میدهد به راحتی در میان فضاها و زمانها حرکت کند. خسروی هوشمندانه خواننده خود را در لابیرنت مفاهیم گرفتار نمیکند و به او اجازه میدهد که با تمامی روایتها همخوان و همداستان شود.
رود راوی که بخش میانه این سه گانه است، بیشک به جذابیت اسفار کاتبان از بعد داستانی و تصویری نیست. در این کتاب ابوتراب زبانی را برگزیده که بسیار ثقیلتر و دست نیافتنیتر از اسفار کاتبان است. رود راوی از نظر ساختاری و زمانی سادهتر از اسفار کاتبان نوشته شده اما پیچیدگیهایی دارد که آن را کتابی سختتر از اسفار کاتبان میکند. حکایت عجیب و غریب یک فرقه صوفی در شهر رونیز که با شیوههای درک ناشدنی حکومت میکنند یکی از عجیبترین نمونههای ساخت شهرهای خیالی در ادبیات فارسی است. رهبران این فرقه مذهبی با چنان شیوه عجیب و غیرقابل باوری دست به شقه کردن بیماران میزنند و حکومت میکنند که خواننده تا انتهای کتاب در گیرودار این روشهای ناممکن غوطه میخورد. حکایت عجیب سلب اعضای عفونت کرده و جایگزینی آنها با اعضای مصنوعی در فضای مالیخولیایی و درک ناشدنی دارالشفا، بن مایه روایت داستانی این کتاب است. ضمن اینکه در رود راوی مانند اسفار کاتبان شخصیت اصلی داستان درگیر متون صوفیانه و اندیشههای مذهبی این رسته از مذهبیون نیز هست.
و اما ملکان عذاب بیشک بهترین کتاب این سه گانه و مفصلترین آن هاست. ملکان عذاب ساختاری بسیار شبیه اسفار کاتبان دارد و مانند آن کتاب در سه زمان روایت میشود. زکریا شرف که وکیل است روایتهایی را بازگو میکند از اوایل دهه سی تا دوران کودتا. او فرزند ناخواسته یک افسر ژاندارم است که سالها بعد به رهبری یک گروه بزرگ سوفی میرسد و نام شیخ احمد سفلی را میگیرد. این پیرمرد که افکاری عجیب درباره فرقه خود دارد اصرار دارد که نوشتههایش برای پسرش باقی بماند و او برآنها بیافزاید. زکریا شرف علاوه بر روایت اصول اعتقادی این دسته از صوفیان سرگذشت خود را نیز متن احمد سفلی اضافه میکند. راوی دیگر داستان شمس شرف فرزند زکریا است که سرانجام کار پدر و پدربزرگ را به انجام میرساند و حکایت عجیب این خاندان سرگشته را به پایان میرساند.
ابوتراب به زیبایی توانسته از پس فرم روایی کتاب برآید و با انتخاب آگاهانه زبانهای مجزا برای روایتهای مختلف این فضاهای داستانی را تصویر کند. او این بار بر خلاف رود راوی که داستان مرکزی و پیرنگ اصلی در آن چندان جذاب نیست، با افزودن دو داستان عشقی و همینطور یک روایت جالب از یک خاتون «بالاگداری» که سرخور تمامی خانهای آن منطقه از فارس است، به رمان شکلی داستانیتر و پر کششتر داده است. همچنین شرح روایت داستان ازدواج «مجد» و «اشرف تکش» که دلیل اصلی تمامی روایتهای پس از آن است، همراه شده با تصاویر و روایتی از کودتای بیست و هشت مرداد و سرگذشت افسران حزب توده که تقابل اندیشهشان با یک پیرمرد عرفانگرای سنتی جالب توجه است.
ملکان عذاب برخلاف رود راوی آنقدر جذاب از کار درآمده که بیشک مخاطبش را حتی به چند بار خواندن نیز ترغیب میکند. یکی از نکات اصلی بافت زبانی در ملکان عذاب این است که خسروی در بیشتر اوقات دست از «فاصلهگذاری» زبانی که در اسفار کاتبان و رود راوی از آن استفاده کرده بود برداشته است. در دو قسمت اول این سه گانه خسروی با چنان زبان قلم خورده و تراشیدهای با مخاطبش طرف میشود که خواننده همواره فاصله خود را با متن حفظ کند. به همان روشی که «برشت» در تئاتر به آن اعتقاد داشت، ابوتراب میکوشد که مخاطب بفهمد آگاهانه از جریان داستان جدا فرض شده و به جای آنکه نقش یک خواننده همراه را بیابد، تبدیل به یک ناظر از بالا شده است. اما در ملکان عذاب خواننده در روایتهای زکریا و شمس شرف میتواند وارد فضای داستان شود و از تصویرسازیها و شخصیتپردازیهای بیعیب و نقص کتاب لذت ببرد.
جمهوری اسلامی و چرایی توقیف؟
ملکان عذاب شش سال در وزارت ارشاد منتظر مجوز ماند و سرانجام غیرقابل انتشار تشخیص داده شد. همینطور رود راوی و اسفار کاتبان مجوز تجدید چاپ را نیافتند. اما چرا؟
به نظر من فارغ از تمام ایراداتی که احتمالا وزارت ارشاد به ارجاعات جنسی این سه کتاب از جمله حکایت ازدواجهای ژاندارمها با دختران دهات و یا تصاویر جنسی از گایتری رقاصه هندی در رود راوی خواهد گرفت، دلیل اصلی مخالفت با کتابهای ابوتراب جهانبینی و جهان داستانی این سه رمان است. جهانی که از یکسو مضحکه دنیای پرفریب مذهبی است و از سوی دیگر نقد آنچیزی است که میتوان نام دنیای آرمانی جمهوری اسلامی بر آن نهاد.
در یکی از جلسات نقد رود راوی «بلقیس سلیمانی» نویسنده و منتقد این کتاب را با داستان «مزرعه حیوانات» مقایسه میکند و میگوید: «این اثر به نحو شگفتانگیزی یادآور مزرعهٔ حیوانات است. در آنجا هم یک جامعهٔ آرمانی وجود داشت که دشمنان آن در یک طرف قرار داشتند و دوستانش مطیع آن بودند و اجازه تفکر به هیچ کس داده نمیشد. در این جامعه نظارت شدیدی بر اعمال و رفتار آدمها صورت میگیرد.» این تشبیه بسیار بجاست نه تنها درباره رود راوی که درباره هر سه این رمانها. اما تفاوت عمده آنجاست که در مزرعه حیوانات آنچه ابزار سرکوب تودههاست مادیات است اما در سه گانه خسروی آشکارا مذهب و دین و خرافات به مثابه ابزار تحمیق و سرکوب توده به کار رفته است.
تئوریهایی که رهبران این فرقهها در داستانهای ابوتراب برای حکومت بر توده استفاده میکنند بسیار نزدیک به آن چیزی است که حکومت اسلامی ایران امروز از آن سود میجوید. برای یافتن شباهتها کافی است نگاهی به همین ماجرای اخیر ساخت ضریح برای امام حسین بیاندازیم که به بهانه نمایشش روزها و هفتهها مردم را شهر به شهر در گروههای هزاران نفری به پای جعبهای طلااندود و کاملا پوچ میکشیدند. در ملکان عذاب این پوچی آنقدر آشکار و درخشان تفسیر شده که خواننده تا انتهای داستان در احوال چگونگی پوست اندازی یک ژاندارم خشن و پرگناه به یک رهبرعالیرتبه مذهبی درمیماند. اتفاقی که صرفا براساس یک خواب به وقوع میپیوندد.
در رود راوی علاوه بر تحمیق تودهها، استفاده از عمل قطع کردن عضو نیز با وجود آنکه ظاهرا دلیلی پزشکی دارد، آشکارا تبدیل به ابزاری شده است برای ترساندن و سرکوب رعایا. اینکه هرکس سرکشی کند ممکن است دچار همان زخم کبود کذایی شود و دستی یا پایی را از دست بدهد، تصویری داستانی است از آنچه بر جامعه امروز ایران میگذرد. منتها اینجا جای تسلیب را اعدام و زندان گرفته است. در ملکان عذاب نیز اشارههایی پی در پی به فرشتگان درد است. فرشتههایی که مثل سایه، مخالفان را در هر گوشهای از این کره خاکی دنبال میکنند و آنقدر قدرت دارند که هرکسی برخلاف این دسته صوفیان سخنی بگوید یا بنویسد، از سر راه بردارند. کار به جایی میرسد که زکریا شمس کشته شدن سرهنگ تودهای را نیز نتیجه بدگوییهایی او از حکمت عرفانی شیخ احمد سفلی میداند. اینجا هم اشارات آشکاری است به آنچه حکومتهای ایدئولوژیک به سر مخالفان خود میآورند. حکومتهایی که در داستانهای خسروی برخلاف جورج اورول، ریشه در مذهب و الگوهای مذهبی دارند و کاملا شبیه دستگاه سرکوب چند وجهی جمهوری اسلامی عمل میکنند.
هر سه کتاب این سه گانه در انتها با روایت سرکوب دگم مذهبی به پایان میرسد. در اسفار کاتبان یهودیان تندرو دست به جنایت میزنند و در رود راوی و ملکان عذاب کتاب سرشار است از بلاهایی است که به نام مذهب میتوان بر سر جامعه آورد. آنچه جمهوری اسلامی را از چاپ کتابهای خسروی منصرف میکند این تصویر حقیقی از جوامع دیکتاتوری مذهبی است که به شکلی ظریف در قالب تخیل و داستان فرقههای مذهبی تصویر شده است. جامعه تصویر شده در رود راوی و یا خانقاه ملکان عذاب تصویری بیهمتا از نظام به ظاهر مقدسی است که برای حکومت و تحمیق توده از هیچ ابزاری دست برنمی دارد.
در پایان، این بخش از ملکان عذاب را بخوانیم که به زبانی زنده تصویرگر ایدئولوژی حکومتهای مذهبی است و تصویری آشکار از چرایی هراس دستگاه سانسور جمهوری اسلامی از کتابهای ابوتراب خسروی: «چنانکه در منشآت حضرت حب حمید مذکور است، حضرت حق، ماران این موجودات پربرکت را از برای یاری صوفیان خلق فرموده، چنانکه گوشت آنان را از برای قوت روزهای تنگ قرار داده است و نیز زهرابه ماران را وسیلهای برای دفاع از خانقاه تجندی. چنانکه در سنت خانقاه تجندی هست که میبایستی صوفیان تجندی زهرابه ماران، این ودیعهٔ الهی را در مخازن چینی ذخیره سازند تا در پاسخ خصم صوفیان در غذای آنان بریزیم، یا چلنگران ما تیغهٔ خنجرها را با زهر اندود کنند یا هنگامی که خصم از ما دور است، نامههای عتابآلود صوفیان برای خصمان نوشته شوند با زهرابه و دوده تا همچنانکه خصمان نامهها را میخوانند، نفسهاشان با زهر کلمات ما آشنا شوند و ببینند که به وقت مقتضی حتی آن کلمات قتالهٔ ما ملکالموت آنان میگردد… همهٔ این چیزها را مینویسیم تا همگی بدانند که در عین آنکه صوفیان تجندیه به همهٔ مخلوقات حضرت حق عشق میورزند، دافعهای سخت مهلک دارند و با روشی قهرآلود از خود دفاع مینمایند. »

کلیدواژه ها: ابوتراب خسروی, ارشاد, امید کشتکار, کتاب, مجوز, ملکان عذاب, نشر |
