هدف من از خلقت شما
16 Jan 2013
■ علیرضا رضایی
من از انجام هر کاری هدف مهمی را دنبال میکنم. من مطئنم که شما تابحال صد دفعه از خودتان پرسیدهاید که هدف من از گفتن این حرفها چیست؟ اصلاً نگران نباشید! من بدون اینکه شما حرفی زده باشید از سوالهای درونیتان خبر دارم و به تمام آنها جواب میدهم. البته کسانی هم هستند که خیال میکنند من بیخودی این همه حرفهای مهم را میگویم. این دسته درست همان افرادی هستند که دربارهی هدفهای مهم خداوند هم همینطور خیال میکنند.
در این مورد سوال عمدهای که به ذهن میآید این است که خداوند چرا اینقدر زیاد دربارهی هدفهایش صحبت کرده. آیا خداوند واقعاً با خودش فکر کرده که همه خیال میکنند او همین طوری بیخودی هر چیزی را بهوجود آورده است؟ یا فکر کرده که اگر همه جا جار بزند که از کارهایش هدفی داشته است، آن وقت آن هدفها مهمتر میشوند؟ اصلاً آیا خداوند فکر هم میکند؟
من از جواب دادن به سوالهائی که شما اصلاً مطرح نکردهاید هم هدف مهمی دارم. در واقع شما چه بخواهید چه نخواهید من با جواب دادن به این سوالها شما را خلق میکنم. من برای اینکه بدانم شما چه سوالاتی در ذهنتان دارید اول باید یک تصوری از شما داشته باشم. برای تصور داشتن هم مجبورم که ابتدا شما را برای خودم خلق بکنم و بعد برای چیزی که خلق کردهام تصور بکنم و بعد به سوالاتی که مخلوقم دارد جواب بدهم. به همین سادگی من باعث خلقت شما شدهام.
من مطمئنم که خداوند هم مجبور بوده مخلوقاتش را تصور بکند و اصلاً برای همین هم خلقشان کرده. او یا خودش را ناچار به جواب دادن به سوالهائی که هرگز از او نشده، دانسته و یا خوشش میآمده که به سوالات دیگران جواب بدهد ولی چون هیچ کسی نبوده که از او سوالی داشته باشد اول آنها را خلق کرده بعد مخلوقاتش را یک مشت احمق تصور کرده و بعد به سوالات این مخلوقات احمق جواب داده است.
این کار شاید اشکالی نداشته باشد ولی کار آن جائی خراب میشود که همین خداوند، انسان را با همین مقدار تصور از احمق بودنش خلق میکند و تازه به او اشرف مخلوقات هم میگوید. اول اینکه اگر انسانی که جواب هیچ سوالی را نمیداند و در طول تاریخ نیاز به آن همه واسطه و فرستاده دارد، تازه بهترین مخلوقات هم هست که پس خوش به حال خداوندی که این قدر بیکار بوده که کمترین نوع مخلوقات را هم خلق بکند. نکتهی بعدی تاکید بیش از حد خداوند بر این است که یک انسان ـ که بهترین نوع مخلوقات است ـ در نهایت درجهی تکامل، میشود خود خدا.
این را خود خداوند خیلی اصرار به گفتنش دارد نه ما. سوالی که حتماً الآن شما مخلوقات من دارید این است که آیا ما موجوداتی که از نظر خداوند این قدر احمق هستیم، آخرش قرار است بشویم خدا؟ یعنی هستهی اولیه و تشکیل دهندهی خدا یک احمق است؟ من خودم را مجبور به جواب دادن به این سوالات احمقانه نمیدانم، ولی چون شما بدون اینکه حرفی بزنید تمام این سوالات در ذهنتان وجود دارد برای همین آنها را فقط مطرح میکنم تا به هدفم از خلقت شما رسیده باشم. من برای خلقت شما راه سختی را طی کردهام. من مدت زیادی مجبور شدم شما را تصور کنم و برای تصور کردنتان ناچار به خلقت شما شدم؛ ولی من با اینکه خالقم هرگز سعی نکردم که خدا هم باشم. من بدم میآید کسی بهم بگوید احمق!

کلیدواژه ها: طنز, علیرضا رضایی |

همانطور كه نوشته ايد، “يك انسان در نهايت تكامل بصورت خدا در مى آيد” . در نتيجه مطابق فرمول شما انسانى كه خدا ميشود احمق نيست چون در نهايت تكامل است. بگذريم، جالب بود.
در تورات هم نوشته شده كه خداوند انسان را بصورت خودش آفريد. پس تعجبى نداره اگه ما در نهايت تكامل خدا بشويم.
أنا الحق