Home

Titleبه بهانه مقاله "حزب‌الله فرمانبردار است یا فرمانروا"

حزب‌الله و ایران: كدام رویكرد انتقادی

19 Mar 2010

■ محمد عطایی
Font Size + | - Reset

فضای سیاسی و رسانه‌ای ایران مدتیست شاهد بحث‌های تازه درباره حزب‌الله لبنان و مواضع آن در قبال تحولات داخلی ایران است.

این مباحث تا حدود زیادی متاثر از تحولات پس از انتخابات ریاست جمهوری و سركوب گسترده مخالفان حكومت ایران است.

منتقدان حكومت ایران نقطه نظراتی در این باره منتشر كرده‌اند و به موازات آن رسانه‌های دولتی و رسمی در ایران با ادبیاتی عمدتا احساسی و از موضعی «ارزشی» به موضوع حزب‌الله پرداخته‌اند.

در این میان نوشته‌هایی نیز در گوشه و كنار منتشر شده است كه سعی كرده با نگاهی جدی‌تر به واكاوی روابط ایران و حزب‌الله بپردازد.

با این حال هنوز تحلیل‌هایی واقعی درباره این گروه لبنانی، زمینه‌های شكل‌گیری آن و ماهیت مثلث روابط حزب‌الله با ایران و سوریه كمیاب هستند.

شاید یك دلیل وجود این خلاء، به این نكته باز گردد كه برخی نقدها درباره رویكرد حزب‌الله به جمهوری اسلامی، از دریچه ادبیات سیاست‌زده خاصی صورت می‌گیرد كه اساسا رسانه‌ای عربی و غیر عربی ضد حزب‌الله از آن استفاده می‌كنند.

این ادبیات كه كلید واژه‌های آن چون «دولت در دولت» یا «حزب ایرانی» بسیار شنیده می‌شود، از سوی رسانه‌هایی چون تلویزیون العربیه، الشرق الاوسط یا فاكس نیوز همواره درباره حزب‌الله لبنان به كار می‌رود.

برخی نقدهایی كه اخیرا درباره حزب‌الله نوشته شده از همین ادبیات و كلید واژه‌ها استفاده كرده و نویسندگان آن برای نیل به مقصود از روشی بهره جسته‌اند كه گروه‌های مخالف حزب‌الله در لبنان كه به «14 مارس» شهرت دارند، در بیان سیاسی روزمره خود از آن بهره می‌برند.

این درحالیست كه این رویكرد به دلیل مصرف سیاسی آن در جهان عرب، چندان در انتقال واقعیت‌ها به مخاطبان ایرانی موفق عمل نكرده و نتوانسته آنگونه كه باید نواقص رویكرد احساسی به موضوع لبنان و فلسطین را پوشش دهد.

برای این که از اصل بحث منحرف نشویم، تنها به مثالی در این زمینه بسنده می‌كنم.

چندی قبل گفتگویی با سید علی الامین، مفتی شهر صور لبنان در برخی تارنماها منتشر شد. با آنكه قرار بود این گفتگو بازتاب دهنده دیدگاه یك روحانی شیعه درباره حوادث پس از انتخابات ایران باشد، گفتگو به وادی دعواهای سیاسی روزمره در لبنان بین جریان المستقبل به رهبری حریری و حزب‌الله كشیده شده بود و از جمله وی حزب‌الله را متهم به «اشغال بیروت» در جریان درگیری‌های می سال 2008 نموده بود.

به این ترتیب به جای ارائه تحلیل و نقدی جدی، مطلبی پر از شعارهای كلیشه‌ای «14 مارسی» به مخاطب ایرانی ارائه شده بود.

هركسی اندكی در بیروت زندگی كرده باشد، می‌داند كه جدا از حاشیه‌های شهر بیروت، جمعیت بزرگی از شیعیان طرفدار حزب‌الله و گروه امل در مناطق مركزی بیروت زندگی می‌كنند و اصلا اعطای لفظ اشغال بیروت به حوادث آن روزهای پرتنش توسط رسانه‌های عربستان سعودی و المستقبل، یك مانور رسانه‌ای برای تصفیه حساب‌های داخلی لبنان بود.
به هر صورت، این نوع مطالب درباره حزب‌الله، ادبیات سطحی و سیاسی جاری در لبنان را كه به طور مثال از سوی المستقبل یا سایت «لبنان الان» به كار می‌رود، چارچوب ورود به بحث نقد حزب‌الله و رویكرد آن به تحولات سیاسی در ایران قرار داده است.

یادداشتی كه با عنوان «حزب‌الله فرمانبردار است یا فرمانروا» منتشر شده نیز از این اشكالات بی‌بهره نبوده و چه بسا می‌توانست با یك تحلیل تاریخی و اجتماعی از شكل‌گیری حزب‌الله و نقش آن در جامعه متكثر لبنان، نقد موثرتر و دقیقی را درباره حزب‌الله در این كشور و روابط آن با جمهوری اسلامی بنویسد.

از جمله این یادداشت به موضوع دولت در دولت بودن حزب‌الله اشاره می‌كند بدون آنكه در صدد روشن كردن مفاهیم و ریشه‌های بحث بر آید.

پرسش این است که دولت در دولت بودن حزب‌الله یعنی چه و اصلا از كدام دولت سخن گفته می‌شود؟

پدیده دولت در بی دولتی

حكومت فعلی در لبنان، بر اساس میثاق ملی سال 1943 شكل گرفته است. میثاق ملی توسط دو چهره استقلال لبنان یعنی بشاره خوری به عنوان سمبل مسیحیان مارونی و ریاض الصلح به عنون نماد اهل سنت و بدون مشاركت رهبران شیعیان این كشور نوشته شد.

این میثاق مبتنی بر یك آمارگیری جمعیتی است كه در سال 1932 انجام شده و بر اساس آن مارونی‌ها بزرگ‌ترین طایفه در لبنان به شمار رفته و بعد از آن اهل سنت و در مرتبه سوم شیعیان قرار می‌گیرند.

به این ترتیب میثاق ملی لبنان، مناصب سیاسی و پست‌های مهم حكومتی را بر اساس یك محاسبه آماری توزیع كرده و ریاست جمهوری را به مارونی‌ها، نخست وزیری را به اهل سنت و ریاست مجلس را كه نسبتا تشریفاتی بوده به شیعیان داده است.

این تركیب از توزیع مناصب حكومتی، در بحران‌های عمیق منطقه‌ای و داخلی سال‌های بعد كه گریبانگیر لبنان شد سهم داشت.

این در حالی بود كه تنها تا سه دهه بعد، تغییرات اجتماعی و جمعیتی در لبنان و رشد شهرنشینی و مهاجرت‌های وسیع داخلی و خارجی، شیعیان را تبدیل به بزرگ‌ترین طایفه این كشور كرد.

صدای درخواست برای تغییرات اساسی در میثاق ملی كشور به مرور زمان بلندتر شد كه نهایتا به جنگ طولانی داخلی لبنان انجامید.

پس از پایان جنگ داخلی، پیمان طائف با كاستن از اختیارات رئیس جمهوری مارونی و تقسیم برابر كرسی‌های پارلمان میان مسلمانان و مسیحیان، سعی در تعدیل اشكالات میثاق ملی كرد.

با این حال، هنوز شكاف میان واقعیت‌های جمعیتی لبنان و قدرت اقتصادی و سیاسی جاری در این كشور بسیار است.

حكومت فعلی لبنان بر اساس چنین معیارهایی شكل گرفته است و طبیعتا اكثریت شیعیان به عنوان بزرگ‌ترین طایفه این كشور، به نحوه توزیع پست‌های سیاسی و موقعیت‌های اقتصادی در كشور معترض باقی مانده‌اند.

در عین حال، حكومت شكل گرفته پس از پیمان طائف، در ارائه خدمات و توزیع عادلانه امكانات در مناطق مختلف كشور ناتوان بوده است.

تمركز حجم عظیمی از امكانات در بخش خدماتی به قیمت بی‌توجهی به بخش كشاورزی و صنعتی، در وضعیت فقر زده بسیاری از مناطق خارج از مركز بیروت از جمله مناطق شیعه‌نشین در حاشیه جنوبی بیروت یا در جنوب كشور قابل مشاهده است.

بنابراین تا این لحظه بطور تاریخی حكومت و خدمات حكومتی برای شیعیان معنای خاصی نداشته است و مناطق شیعه عمدتا از لحاظ امنیت، تامین آب، برق و بهداشت و خدمات شهری به حال خود رها شده‌اند.

حزب‌الله از هنگام تاسیس، فعالیت‌های گسترده‌ای در ارائه خدمات شهری، بهداشتی و خیریه داشته است و در مجموع با تلاش برای پركردن جای خالی دولت در مناطق فقر زده شیعه، توانسته ریشه‌های اجتماعی خود را عمیق سازد.

«جهاد البنا» وابسته به حزب‌الله، از همان آغاز فعالیت خود، در صدد سامان دادن به وضعیت آب آشامیدنی و برق مناطق محروم برآمد و بطور مثال به حفر حلقه‌های چاه آب، ایجاد فاضلاب، كابل‌كشی برق و راه‌اندازی تعداد زیادی ایستگاه تولید برق دست زد. از این رو باید گفت حزب‌الله نه دولت در دولت، كه اتفاقا دولت در بی دولتی بوده است.

طبیعتا مفهوم دولت تنها در بازوی سركوب آن و حضور نیروهای نظامی و امنیتی خلاصه نمی‌شود. از این رو، هنگامی كه صحبت از دولت در دولت بودن حزب‌الله مطرح می‌شود، این پرسش به میان می‌آید كه چرا فقط از شبكه‌های تلفن سیمی حزب‌الله و سلاح‌ آن سخن به میان آمده و هیچ اشاره‌ای به غیبت تاریخی دولت لبنان در ارائه خدمات به مناطق شیعه لبنان و مسئولیت‌های آن دربرابر شهروندانش نمی‌شود؟

زمینه‌های شكل‌گیری حزب‌الله

برای فهم زمینه‌های ظهور حزب‌الله، باید به سال‌های پرتلاطم دهه‌های پیش از شكل‌گیری آن در لبنان نگاه كرد.

تشكیل اسرائیل در 1948 و سرازیر شدن تعداد زیادی از آوارگان فلسطینی به لبنان، تاثیر فوری و لكن طولانی مدتی بر ساختارهای سیاسی و اجتماعی لبنان برجای گذاشت و به ویژه شیعیان را كه در جنوب و در كنار مرز فلسطین زندگی می‌كردند، بیش از سایر طوایف متاثر کرد.

مناطق جنوبی كه شاهد ورود هزاران آواره فلسطینی بود با حملات روزمره اسرائیل وضعیتی جنگ‌زده به خود گرفت.

بی‌توجهی دولت در رسیدگی به مسائل آنها در جنگ‌های متوالی جنوب و ناتوانی آن در حمایت شهروندان در مقابل حملات اسرائیل و عملیات‌های بی‌برنامه سازمان‌های فلسطینی، باعث مهاجرت وسیع شیعیان جنوب به مناطق اطراف بیروت شد تا به مرور مناطقی موسوم به كمربند فلاكت در اطراف بیروت شكل بگیرد.

در عین حال رهبران شیعیان لبنان كه تا پیش از قدرت‌گیری امام موسی صدر، زمین‌دارانی متمول در جنوب و بقاع بودند هیچ اقدامی برای اصلاح این وضعیت نمی‌كردند.
به این ترتیب هنگامی كه امام موسی صدر تصمیم به ایجاد تحول در وضعیت شیعیان گرفت، از حمایت وسیعی از جمعیت شیعیان مهاجر به آفریقا و شیعیان ساكن در بیروت برخوردار بود كه به شدت از سیستم رهبران فئودال خود و ناتوانی آنها در گرفتن حقوقشان ناراضی بودند.

سید موسی صدر نخستین كسی بود كه توانست بین شیعیان مناطق جنوب، بقاع و بیروت وحدت ایجاد كرده و سازمانی مستقل در عرصه مذهبی و سیاسی برای آنها به وجود آورد.
با این حال به نظر نمی‌رسید پس از ناپدید شدن او در لیبی، سنت وی در قالب مجلس اعلی شیعیان لبنان و جنبش امل ادامه پیدا كرده باشد.

با غیبت سید موسی صدر از عرصه سیاسی لبنان، این دو تشكل سیاسی و مذهبی كه از دستاوردهای مهم وی به شمار می‌رفتند، دچار تنش‌های داخلی شده و نتوانستند همپای امواج تحولات منطقه‌ای و داخلی به پیش بروند.

انقلاب در ایران و كمی بعد اشغال بخش‌های وسیعی از لبنان توسط اسرائیل، چالش‌های مهمی رویاروی رهبری مجلس اعلی شیعیان و جنبش امل به وجود آورد.

در حالی كه امواج انقلاب ایران همه خاورمیانه را تحت‌الشعاع قرار داده بود، لبنان به دلیل وجود شیعیان تاثیر دوچندانی را شاهد بود.

جنبش امل و مجلس اعلی با نگرانی به نفوذ روز افزون جمهوری اسلامی در لبنان می‌نگریستند. این نفود، به ویژه پس از اشغال اسرائیل در 1361 و ارسال نیروهای سپاه به این كشور سریعا رو به گسترش گذارده بود.

جمهوری اسلامی خواهان آن بود كه تشكل‌های شیعه لبنان تابع نظرات سیاسی و مذهبی آن باشد؛ اما امل و مجلس اعلی خود را تابع دمشق می‌دانستند و نمی‌خواستند ذره‌ای از خطوط قرمز سوریه عدول كنند.

شكل‌گیری حزب‌الله نشان می‌دهد كه زمینه‌های ظهور و رشد این گروه را بدون فهم بستر تاریخی و اجتماعی لبنان و منطقه نمی‌توان درک كرد. پدیده حزب‌الله در لبنان، نماینده یک وضعیت اجتماعی و انعكاسی از قدرت رو به رشد شیعیان این كشور است

در عین حال، شعار مهم انقلاب ایران حمایت از انقلاب فلسطین بود، اما مجلس اعلی و جنبش امل در تضاد شدیدی با فلسطینی‌های مستقر در لبنان بوده و وارد درگیری‌های خونینی با فلسطینی‌ها شده بودند.

این دو نكته به اضافه محافظه‌كاری عمیق مجلس اعلی و دیدگاه نبیه بری رهبر جنبش امل، مبنی بر تعریف روابط با جمهوری اسلامی در چهارچوب مصالح سوريه و ملاحظات سیاسی داخلی وی، به فاصله‌گیری نقطه نظرات جمهوری اسلامی و موسسات شیعه لبنانی دامن می‌زد.

شیخ شمس‌الدین كه پس از امام موسی صدر مسوولیت مجلس اعلی شیعیان لبنان را بر عهده گرفته بود، آنچنان محافظه‌كار بود كه حتی در هنگام اشغال بیروت توسط اسرائیل، حاضر به پذیرش مقاومت مسلحانه علیه آن نشد و پس از افزایش فشارها، فتوای به مقاومت مدنی داد.

از سوی دیگر، سیاست‌های نبیه بری پیرامون مذاكره با اسرائیل و ورود وی به كمیته نجات ملی، ادامه سیاست مقابله با سازمان آزادیبخش فلسطین و محاصره طولانی اردوگاه‌های آوارگان فلسطینی در لبنان كه به جنگ خونین اردوگاه‌ها انجامید، به اختلافات ایران و جنبش امل افزود.

به این ترتیب،‌ انقلاب 1357 و اشغال لبنان توسط اسرائیل در 1361، موجی از رادیكالیزه شدن را به جامعه شیعیان لبنان تزریق كرده بود كه امل و مجلس اعلی ناتوان از همراهی با آن بودند.

در چنین وضعیتی، حزب‌الله در لبنان شكل گرفت و به آرامی ریشه‌های آن از منطقه بقاع به عمق مناطق جنوبی و بیروت گسترش یافت.

كوتاه آنكه از این منظر، منطق شكل‌گیری حزب‌الله واكنشی بود به سیاست‌های جنبش امل. اگر مرجعیت سیاسی و فكری حزب‌الله ایران بود، جنبش امل سوریه را قبله خود می‌پنداشت.

هراندازه امل به عنوان یك جریان شیعه در چارچوب‌های طایفه‌ای ـ لبنانی تعریف می‌شد، حزب‌الله نگاهی منطقه‌ای را بر اساس اتحاد با جمهوری اسلامی، جریان‌های مقاومت غیر شیعه و فلسطینی علیه اسرائیل پیگیری می‌كرد.

هراندازه معادلات سیاسی داخلی در لبنان و روابط با گروه‌های لبنانی و سوریه برای جنبش امل اولویت داشت، حزب‌الله مقاومت در برابر اسرائیل را تنها ملاحظه اصلی و محوری می‌دانست.

حزب‌الله پس از یك دوره تنش شدید با سوریه و متحدان لبنانی آن به ویژه جنبش امل توانست موقعیت خود را به عنوان یك جریان لبنانی وفادار به جمهوری اسلامی تثبیت كند و سرانجام با تعدیل برخی از دیدگاه‌های خود درباره نظام سیاسی لبنان با سیاست‌های دمشق به همگرایی برسد.

این توصیف بسیار فشرده از شكل‌گیری حزب‌الله نشان می‌دهد كه زمینه‌های ظهور و رشد این گروه را بدون فهم بستر تاریخی و اجتماعی لبنان و منطقه نمی‌توان درک كرد.
پدیده حزب‌الله در لبنان، نماینده یک وضعیت اجتماعی و انعكاسی از قدرت رو به رشد شیعیان این كشور است.

این واقعیتی است كه بسیاری از جریان‌های سیاسی و نویسندگان با تقلیل دادن این گروه به دنباله ایران در لبنان نادیده می‌گیرند.

مرتبط:

حزب‌الله فرمانبردار است یا فرمانروا

آیت‌الله سید علی امین: انحصار ولایت فقیه به یک نفر، باعث خودکامگی شده است

 
Tehran Review
کلیدواژه ها: , | Print | نشر مطلب Print | نشر مطلب


What do you think | نظر شما چیست؟

عضویت در خبرنامه تهران ریویو

نشانی ایمیل

Search
Most Viewed
Last articles
Tags
  • RSS iran – Google News

    • Iran Presidential Candidate Vows to Resist West - ABC News
    • Iran arrests MKO agents on mission to sabotage election - Press TV
    • REFILE-Glencore says Iran metals swap deals did not violate sanctions - Reuters
    • Discord Over Iran Role Shows Hurdles to Peace Talks on Syria (1) - Businessweek
    • UN Nuke Agency's Iran Probe Driven by US-Led Intel - ABC News
  • video
    کوچ بنفشه‌ها