دوستتان دارم، نترسید!
25 Dec 2012
■ علیرضا رضایی

من به میل خودم شماها را دوست دارم ولی شماها مجبورید که من را دوست داشته باشید چون در غیر اینصورت من بدتر لج میکنم و بدبختیهای بیشتری از شما بهتان یادآوری میکنم و چون شما هرگز دوست ندارید که کسی چیزی غیر از خوبی شما بگوید، اصلاً به نفعتان است که من را دوست داشته باشید. من با همه و از جمله خدا فرق دارم و شما باید هر روز به این فکر بکنید. حالا اگر خداوند رفته در جای دیگری ادعا کرده که من همان او هستم من دیگر مسئول حرفهای خداوند نمیباشم.
در واقع یک تفاوت اصلی من با خدا این است که او علاوه بر اینکه بدبختیهای شما را بهتان یادآوری میکند، شماها را از عواقب آن هم میترساند. او برای هر کار بدی که شما کردهاید و میکنید یک عالمه بدبختی و بیچارگی پیشبینی و تعبیه کرده است. من در کجای حرفهایم شماها را به خاطر کارهای بدی که کردهاید به آتش سوزان وعده دادهام؟ حالا اگر شما با دانستن کارهای بدتان دچار سوزش میشوید آیا مسئولش من هستم؟ آیا تا به حال شده که من کارهای بد شما را فوراً تلافی بکنم و تازه به شما بگویم که بعداً در یک جهان دیگر هم پدرتان را درمیآورم؟ من هرگز این را نگفتهام چون اصلاً کسی کارهای شما را تلافی نمیکند که حالا من کرده باشم یا خدا. شماها خودتان به محض اینکه هر اتفاق بدی برایتان میافتد یاد کارهای بدتان میافتید و خیال میکنید که این به تلافی آن است. چرا میاندازید گردن خدا؟
خداوند خیلی تلاش میکند که شبیه من باشد ولی من این اجازه را به او نمیدهم. او هم مثل من ادعا میکند که فقط به خاطر اینکه دوستتان دارد این همه شما را در کتابهای آسمانیاش یاد بدبختی و بیچارگی خود و اجدادتان میاندازد و تازه این را هم اضافه میکند که شما و اجدادتان بعد از این همه بدبختی باید در یک دنیای دیگر هم دوباره حساب پس بدهید. حالا اگر شما به جای خواندن کتابهای آسمانی نمیروید یک کمی تاریخ بخوانید که تمام اینها را بدانید خب به خداوند چه ربطی دارد؟ یا اگر پیش از اینکه کار خوبی انجام بدهید مینشینید تعداد فرشتگان بهشت را که مسئول سرویس دادن به شما هستند میشمرید به من و خدا چه ارتباطی دارد؟ شما حتی وقتی که خدا را عبادت میکنید هم به این فکر میکنید که در ازای این عبادت چی گیرتان میآید. من دوستتان دارم و باید این بدبختیها را بهتان یادآوری کنم.
اصلاً تقصیر خداوند است که برای راحتی کار شماها نشسته تمام این حرفها را یکجا آورده و نقل کرده که وقت شما گرفته نشود. ولی تفاوت بزرگ من با خداوند این است که شما وقتی کتاب او را میخوانید مجبورتان میکند که خیال کنید دارید کار خوبی انجام میدهید در حالی که اگر من کتاب تاریخ بدهم دستتان و قسمت زیادی از همان حرفها را بخوانید هیچ دلم نمیخواهد شما حس خوبی داشته باشید. یک بدبختی دیگر شما هم که باید حتماً آن را یادآوری کنم این است که شما کتاب خداوند را در مسجد و کنیسه و کلیسا میخوانید ولی کتاب تاریخ منرا توی تخت خواب. من واقعاً هیچ احساس خوبی نسبت به شما ندارم.
من بر خلاف خداوند شما را مجبور به انجام هیچ کار خوبی نمیکنم چون شما خودتان بدون نیاز به هیچ فشاری مجبورید که کارهای خوب بکنید. او فکر میکند که اگر شما را به انجام کاری که به نفعتان است مجبور بکند، شما بیشتر حس میکنید که او شما را دوست دارد و از این احساس خوشش میآید، در حالی که خدا واقعاً شما را دوست ندارد. شما خودتان بگوئید، تا به حال چه کسی به کسی که دوستش دارد گفته میاندازمت در آتش؟ در هر صورت شما میتوانید بین من و خدا یکی را انتخاب بکنید. من خودم بین خودم و خدا، خودم را انتخاب کردهام و هر وقت هم که میبینم خداوند گفته من همان تو هستم خیلی لجم میگیرد. من مسئول هیچ کدام از حرفهای خداوند نیستم.

کلیدواژه ها: طنز, علیرضا رضایی |

با شما موافقم متن جالبی بود
بریتانیا و روسیه این دوکشوراستعمارگر کمر ایران را شکاندند. ای فرزند ایران، این حقیقت تلخ غیر قابل انکارروزگار ماست.این عمل آنها از صده گذشته تا کنون از نوع استعماری درجه اول بوده. همه چیز در این رژیم استبدادی دستنشانده به گونه ای متحول شده که هر نوع آزادی خواهی را ادرنطفه خفه کند.بنابراین هر تصمیمی که امروز میگیریم به معنای مرگ و زندگی برای آیندگانمان هست. اما اگر ما میخواهیم راه نجاتی از این معضل پیدا کنیم، بایستی متوجه باشیم که ترس از این رژیم منفعل یک چیز واقعی نیست. ترس محصول افکاری است که ما آن را خلق می کنیم. اما اشتباه نکنیم که خطر یک چیز کاملاً واقعی است. اما، ترس یک انتخاب است. آیا میدانید ما در کجا هستیم؟ اینجا ایران استعمارزده است.