آیا دولتهای آمریکا رویه مشخصی در قبال ایران دارند؟
نفی کلیشهگرایی در رابطه دو حزب اصلی آمریکا و ایران
26 Nov 2012
■ علی افشاری
در عرصه سیاسی ایران چه حکومت و چه اپوزیسیون گرایشی مشاهده می گردد که تلاش دارد بین منافع ملی ایران و حداکثرسازی مزایا و حداقل سازی آسیب ها با یکی از دو حزب اصلی آمریکا به صورت مطلق پیوند برقرار نماید.
در این یادداشت کوشش می شود تا این کلیشه رد شود که دموکرات ها و یا جمهوری خواه ها رویه ثابت و رفتار مشخصی درباره ایران داشته اند. دولت های ایرانی چه در زمان شاه و چه در دوره جمهوری اسلامی نیز معمولا به گرایش و دیدگاه های دو حزب سمپاتی نشان نداده و ارتباط ویژه نیز برقرار نکرده اند.
رویکرد دولت های ایران، دریافت امتیازات و یا کم کردن تنش بوده است و بیشتر بر اساس تصور خود از فضای سیاسی آمریکا که عمدتا نیز درست نبوده است، موضع گیری کرده اند. برای آنها تفاوت در مرام و بینش دو حزب مهم نبوده است. این سخن اردشیر زاهدی قدرتمندترین سفیر ایران در آمریکا در زمان حکومت پهلوی دوم به خوبی واقعیت پیش گفته را روشن می سازد: «در زمان ترومن و بعد آیزنهاور، سپس جانسون، کندی، نیکسون و فورد، ما با احزاب آمریکا سر و کار نداشتیم و برایمان فرقی نمیکرد که رئیسجمهوری برگزیده دموکرات است یا جمهوریخواه. با دولتی به نام ایالات متحده آمریکا سر و کار داشتیم.» (1)
اگر چه شاه بیشتر جمهوری خواهان را می پسندید، اما این اعتقاد به خاطر مرام این حزب نبود بلکه در بین آنان متحدین و دوستانی برای خود یافته بود.
سی و پنج سال بعد رامین میهمانپرست سخنگوی وزارت خارجه جمهوری اسلامی نیز در سخنانی مشابه می گوید: «جمهوری اسلامی ایران در 33 سال گذشته روسای جمهور مختلف آمریکا از هر دو حزب را با اقدامات خصمانه مختلف آنها علیه منافع ملت خود تجربه کرده و معتقد است دیوار بی اعتمادی ملت ایران به دولت آمریکا فقط می تواند در پرتو احترام به اراده و حقوق ملت ایران و بازنگری اساسی و عملی در سیاست های نادرست گذشته دولت آمریکا کوتاه گردد و هر نوع ارزیابی از وعده تغییر، صرفاً بر اساس سیاست عینی و عملکرد مقامات آمریکا صورت خواهد پذیرفت».(2)
البته مقامات جمهوری اسلامی بیش از نظام سیاسی گذشته باور دارند انتخابات در آمریکا تزئینی است و صاحبان قدرت در آنجا سرمایه داران بزرگی هستند که تصمیمات شان را بر رئیس جمهورها تحمیل می کنند. در این نظر که بخشی از اپوزیسیون ایرانی نیز در آن شریک است، فرقی نمی کند چه کسی رئیس جمهور شود. از منظر آنان برونداد هر انتخابات، تداوم حیات اراده خصمانه حکومتی تجاوزگر به ملت و کشور ایران است. البته بخش های دیگری از جامعه تصور متفاوتی دارند. آنها انتخابات را در گردش قدرت در آمریکا تاثیرگذار به شمار می آورند. اما سلایق و ذائقه متفاوت آنان بیش از آنکه متکی به شناخت درستی از ساختار تصمیم گیری حکومت آمریکا و دیدگاه های دو حزب باشد، ناشی از برخوردهای ایدئولوژیک، انتظارات از دولت امریکا، آرزوها و احساساتی است.
برقراری دو گانه سازش و برخورد محکم بین رئیس جمهورهای دموکرات و جمهوری خواه و تمایز آنها در این چارچوب با واقعیت سازگار نیست. دو حزب تحولات زیادی را پشت سر گذاشته اند. اما سمت گیری آنها در خصوص ایران بیشتر متاثر از دکترین امنیتی و منافع ملی آمریکا و شرایط جهانی بوده است.
سقوط دکتر مصدق در دوران آیزنهاور جمهوری خواه رخ داد. اصلاحات ارضی با فشار کندی دموکرات انجام شد. انقلاب بهمن 1357 در دوره کارتر دموکرات به وقوع پیوست. عذرخواهی از کودتای 28 مرداد در دوره کلینتون دموکرات به وقوع پیوست. اما فقط اوبامای دموکرات نبود که دست دوستی به سوی رهبران جمهوری اسلامی دراز کرد، بلکه این کار پیشتر در دوره ریگان جمهوری خواه صورت گرفت که سفر مک فارلین به تهران ناکام ماند. کلینتون دموکرات سازمان مجاهدین خلق را در لیست تروریست ها قرار داد و اوبامای دموکرات از لیست بیرون آورد.
با این نگاه در مجموع دوره ریاست جمهوری دموکرات ها بیشتر به نفع جنبش دموکراسی خواهی ایران بوده است. اما نمی توان این ادعا را یک اصل قطعی دانست، بلکه احتمال بیشتری را نمایان می سازد. دموکرات ها به طور نسبی بیشتر پایبند اصول و ارزش های آمریکایی هستند. اما در عین حال در دو دهه اخیر تحت نفوذ لیبرال ها و اندیشه چپ در حمایت از جنبش های آزادی خواه و متعترض به حکومت های استبدادی غرب ستیز محتاطانه برخورد کرده اند. این رویکرد آنها بیشتر واکنشی به رویکرد محافظه کاران جدید در صحنه سیاست آمریکا و پس از دوران زعامت بوش پسر است. از این رو دموکرات ها ترجیح می دهند حتی المقدور متهم به دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر نشوند و از اپوزیسیون های برانداز کشورهای غیر دموکراتیک حمایت علنی نکنند.
شواهد تاریخی نشان می دهد در مجموع دوره ریاست جمهوری دموکرات ها و یا دوران تسلط کامل آنها بر عرصه سیاسی آمریکا به طور نسبی فضای بهتری برای مردم ایران و جنبش دموکراسی خواهی به وجود آورده است
این رویکرد باعث شده تا آنها برخورد محافظه کارانه نسبت به سیاست جهانی پیدا نمایند. البته این مورد فقط در شرایطی است که قضیه حاد نشده باشد و گرنه در مواردی چون سوریه و لیبی دیده شد که تفاوت چشمگیری بین رویکرد جورج بوش و اوباما در حمایت از مخالفین وجود نداشت. در اصل سیاست دفاع از جنبش های ضد استبدادی و گسترش دموکراسی در دنیا و همچنین تضمین ثبات برای تجارت بین المللی و برتری هژمونی آمریکا اصولی هستند که هر دو جناح اصلی آمریکا روی آن توافق دارند. همانطور که تفاوتی بین اولاند و سارکوزی در حمایت دولت فرانسه از معترضین سوری وجود نداشت و هر دو از نوعی دخالت نظامی برای متوقف کردن خشونت و قتل عام دفاع کردند.
حزب دموکرات به لحاظ تاریخی با لابی های اسرائیل بیشتر مراوده داشته است. اما در انتخابات اخیر کاندید جمهوری خواه به نحوی چشمگیر تر مدافع حمایت آمریکا از اسرائیل بود و شکاف دولت اسرائیل و آمریکا در دوره ریاست جمهوری اوباما به اوج خود رسید، ولی جمهوری خواه ها نشان داده اند که بیشتر پراگماتیست هستند. در بین آنها سیاست ورزی بر مبنای خواست گروه های ذی نفوذ بیشتر رواج دارد. اگرچه در دوره بوش پسر سیاست آرمان گرا در دستور کار تنظیم روابط خارجی قرار گرفت، اما در همان دوره نیز پنجره برای تفاهم با حکومت ایران باز شد. در واقع هر دو برخورد آشتی جویانه و ستیزه جویانه در عملکرد رئیس جمهورهای وابسته به دو حزب بزرگ آمریکا در برخورد با جمهوری اسلامی قابل مشاهده است.
کارتر ابتدا کوشید با اصلاحاتی نظام شاهنشاهی پهلوی سرکار بماند. بعد جمهوری اسلامی و انقلاب را به رسمیت شناخت. پس از حادثه گروگانگیری به رابطه رسمی آمریکا با ایران پایان داد. همچنین دستور عملیات نظامی آزادسازی گروگان ها را صادر نمود. کودتای نوژه و حمله عراق به ایران نیز دست کم با مخالفت آمریکا مواجه نشد. در عین حال دولت کارتر آماده تفاهم با نظام سیاسی نوپای ایران نیز بود. ریگان تحریم های تصویب شده در دوره کارتر و قطع ر ابطه را ادامه داد، اما در عین حال دست دوستی نیز دراز کرد، ولی در دوره ریاست جمهوری او هواپیمای مسافری ایران سرنگون شد. در دوره بوش پدر، حمله عراق به کویت، دو کشور را به هم نزدیک تر ساخت، اما در عین حال تحریم ها تداوم یافت. در دوره کلینتون ابتدا روابط تا آستانه حمله نظامی پیش رفت، ولی بعد تمایل دولت آمریکا به برقراری رابطه با ایران پس از پیروزی اصلاح طلبان افزایش یافت هر چند معذرت خواهی مادلین آلبرایت یخ های رابطه را آب نکرد. خامنه ای اجازه فروپاشی دیوارهای بی اعتمادی و برقراری رابطه با آمریکا را نداد. در عین حال قانون داماتو که سنگین ترین تحریم آمریکا علیه ایران تا سال 1996 بود در دوره کلینتون تصویب شد. بوش پسر ابتدا تلاش هایی را برای مصالحه آغاز کرد، اما پس از یازدهم سپتامبر شدیدترین حمله را به جمهوری اسلامی نمود. قرار دادن ایران در محور شرارت که پاسخی از جنس شیطان نامیدن آمریکا از سوی مقامات جمهوری اسلامی بود، برای چند سال موشک های آمریکایی را آماده شلیک به ایران نمود، اما در دو سال آخر ریاست جمهوری وی که با پیروزی دموکرات ها در کنگره همراه شد، سیاست وی کاملا تغییر کرد و به سمت گفتگو و مصالحه با ایران تغییر جهت داد. در اصل اوباما همان سیاست را ادامه داد.
ابتکار وی در خطاب قرار دادن مستقیم رهبری جمهوری اسلامی بود. احمدی نژاد و بخشی از حکومت ایران نسبت به اوباما خوش بینی داشتند، اما خامنه ای آب پاکی را روی دست همه ریخت و با سوء ظن به تلاش های دولت جدید آمریکا برای مذاکره نگریست. بن بست هسته ای و پاسخ منفی رهبر جمهوری اسلامی، اوباما را به سمت تقابل برد تا شدیدترین تحریم ها علیه ایران و شکل گیری اجماع جهانی بی سابقه در برخورد با جمهوری اسلامی در دوره ریاست جمهوری وی شکل بگیرد. در چشم انداز تیره پیش رو نیز ممکن است اوباما رئیس جمهوری باشد که فرمان حمله نظامی به ایران توسط وی صادر گردد.
همچنین طبق گزارش سیمور هرش، روزنامه نگار آمریکایی در دولت اوباما نیز آموزش اعضای وابسته به سازمان مجاهدین خلق برای کارهای اطلاعاتی در برنامه هسته ای ایران که از اواخر دوره بوش پسر شروع شده بود، ادامه یافت.
بنا بر این دشوار بتوان حکمی کلی در خصوص رابطه بین دو حزب اصلی آمریکا و تحولات سیاسی ایران استخراج کرد. به خصوص که در اکثر اوقات حاکمیت آمریکا بین دو حزب به نوعی تقسیم شده است. کمتر مواردی بوده که یک حزب کنترل توامان کنگره و کاخ سفید را در دست داشته باشد. هر دو حزب هم نرمی نشان داده اند و هم تندی را آزموده اند. سیاست هویج و چماق در هر دو حزب طرفدارانی دارد.
اما شواهد تاریخی نشان می دهد در مجموع دوره ریاست جمهوری دموکرات ها و یا دوران تسلط کامل آنها بر عرصه سیاسی آمریکا به طور نسبی فضای بهتری برای مردم ایران و جنبش دموکراسی خواهی به وجود آورده است. اگر چه برای کشورهایی که در دو دهه اخیر از چنگال دیکتاتورهای ایدئولوژیک، نظامی و نژادی آزاد شده اند، جمهوری خواه ها مفید تر بوده اند؛ اما نمی توان از این مدعا نتیجه گرفت که رئیس جمهور جمهوری خواه نمی تواند نقشی مثبت برای ایران داشته باشد و یا دموکرات ها لزوما تاثیری منفی نخواهند گذاشت.
عقلانیت و دیدگاه واقع گرا در عرصه سیاسی حکم می کند که به جای در نظر گرفتن تعلق حزبی و برقراری پیوند همیشگی با یک حزب، سیاست ها و برنامه های رئیس جمهورها را در نظر گرفت و سنجید که در شرایط زمانی مشخص، کدام سیاست بیشتر برای منافع ملی ایران و حقوق ملت مفید است.
منابع:

کلیدواژه ها: آمریکا, ایران, جمهوریخواه, دموکرات, علی افشاری |
