ده فرمان مهم من
13 Nov 2012
■ علیرضا رضایی

البته خداوند در زمان موسی خیلی جوانتر بود و وقت برای تولید فرمان بیخودی داشت، ولی بعد که تجربهاش برای ادارهی جهان بیشتر شد و به فرمانهای قبلیای که داده بود نگاه کرد خودش خندهاش گرفت. تا پیش از من هیچکسی هم نبود که به او بگوید آخر خدای حسابی! دهتا فرمان دادی که جمعش میشد تمام حرفهای خوبی که آدمهای خوبی که خودت خلق کردهای قبلاً گفته بودند. در عوض تا چهار هزار سال هزار جور حرف درآمد و تنها نتیجهای که فرمانهای تو داشت آخرش این بود که شصت سال پیش یک فیلم سینمائی خوب ازش درآمد. خب میخواستی فیلم بسازی از اولش به جای موسی، هالیوود را خلق میکردی اینهمه وقت دیگران را نمیگرفتی.
فرمان اول من: من بر خلاف نیوتن معتقدم که هر عملی عکسالعملی دارد صد برابر بیشتر از خودش و دقیقاً در همان جهتی که عمل انجام شده. ممکن است الآن بپرسید خب گیرم که این حرف درست باشد، کجای آن فرمان بود؟ من قبلاً چند دفعه به شما گفتهام که دلیل همه چیز را بهتان نمیگویم تا بر پیچیدگیهایم اضافه بشود. در ضمن همینکه من گفتم «معتقدم» یعنی فرمان دادهام که شما هم معتقد باشید. اصولاً اگر کسی خیال نمیکرد که اعتقاد داشتن یا نداشتنش به یک موضوع برای کس دیگری مهم است هیچوقت آن را بطور عمومی نمیگفت. وقتی کسی در یک جمعی رو به همه میگوید «من اینطور فکر میکنم» یا میگوید «به اعتقاد من» یا چیزهای مشابه، خصوصاً که آن آدم از نظر شما آدم مهمی باشد، یعنی دارد فرمان میدهد که شما هم همینطور فکر کنید و اعتقاد داشته باشید.
جالب اینجاست که تمام مردم جهان تا حالا ثابت کردهاند که اتفاقاً بلافاصله وجه دستوری جمله را میگیرند و ترجیح میدهند که همانطوری فکر بکنند. این، همان جائیست که من به عکس فرمان نیوتن رسیدم و متوجه شدم که هر عملی صد برابر خودش و در همان جهت عکسالعمل دارد. در صورتی که نیوتن بس که آدم ناسازگاری بود فقط آن طرف قضیه را دید که یک عده منتظرند که یک نفر یک چیزی بگوید و فورا به هر دلیلی با آن مخالفت بکنند. من هیچ وقت نیوتن را دوست نداشتهام خصوصاً که سه سال در دبیرستان باعث شد که نمرات فیزیک من خوب نشود. شما هم به یاد کارنامههایتان بیافتید و نیوتن را دوست نداشته باشید. این یک فرمان دیگر است.
حالا همین تعداد از مردم جهان که تا یک نفر نظرش را در مورد یک چیزی میگوید خیال میکنند که او دارد به آنها فرمان میدهد، دقیقاً همین تعداد مردم، در تمام طول تاریخ فقط منتظر بودهاند ببیند خدا چه میگوید که بلافاصله دنبال برتریهای خودشان نسبت به خدا بگردند و با آن مخالفت بکنند. البته کار خوبی میکنند، چون خدا که با آدم حرف نمیزند. این طور که معلوم است خدا برای حرف زدن مستقیم واسطههائی میفرستد که همین، کار را خرابتر میکند: این واسطه نسبت به من چه مزیتی داشته که اینقدر به خدا نزدیک شده؟ همینجا من یک فرمان دیگر به شما میدهم: خودتان به زبان خوش بروید اعتراف بکنید که خدا را دوست دارید.
شما اگر خدا را دوست نداشتید اصلاً برایتان مهم نبود که چرا تا حد و اندازهی آن واسطه به او نزدیک نشدهاید. البته یک مسئلهی مهم دیگری که شما دارید و من از آن بدم میآید این است که شما در هر حال و صورتی حسادت هم میکنید. ممکن است اگر خداوند همین الآن بیاید به شما بگوید بیا این پیغام را برای همسایههایت ببر شما فوراً بگوئید من کار دارم، خودت مگر چلاغی که نمیبری؟ اصلاً به من چه که پیغام تو را ببرم؟ ولی تا خداوند از شما ناامید میشود و پیغامش را به یکی دیگر از همسایههایتان میدهد فوری میگوئید مگر او چه چیزی بیشتر از من داشت؟
من نمیدانم چرا اینقدر حرفهایم به سمت خدا رفت و این یک فرمان دیگر است. یعنی شما هم ندانید که چرا من اینهمه دربارهی خدا حرف زدم. فرمان دیگرم هم این است که بروید به تفاوتهای این خدائی که من از آن حرف زدم با آن خدائی که شما برای خودتان ساختهاید فکر بکنید. حالا شما میپرسید مگر این خدا با آن خدا چقدر فرق دارد؟ بر خلاف انتظاری که ازتان داشتم سوال خوبی پرسیدید. شما واقعاً چرا آنقدر انتظار من را از خودتان پائین میآورید به چنین سوالی بگویم سوال خوب؟ این هم یک فرمان دیگر است!

کلیدواژه ها: طنز, علیرضا رضایی |
