قصههای اساطیر ـ قسمت هفتم
انصار معبد آپولون
8 Nov 2012
■ محمود فرجامی

در عوض خواهر آستریا، یعنی لِتو از آن دسته از زنان عاقل سنتی بود که میدانست بزرگترها همیشه خیر و صلاح کوچکترها را میخواهند و کوچکترها به نفعشان است که به حرف آنها گوش کنند؛ به خصوص اگر از فحش و فضیحت شنیدن و پس گردنی و تیپا خوردن و جزیرهی شناور شدن خوششان نیاید.
این بود که به میمنت و خوشی لتو زن زئوس شده بود. ماجرای این ازدواج به قبل از آن بازمیگشت که زئوس با خواهرش یعنی هرا ازدواج کند. اما وقتی که لتو از زئوس باردار شد، هرا، هوو و با حفظ سمت خواهر شوهرِ لتوی بیچاره بود. بانوان محترم میدانند که یکی از این نسبتها برای برباد دادن دودمان یک نفر کفایت میکند چه رسد به آنکه هوو و خواهر شوهرِ یک زن بیچاره، تیتانزادهی مخوف و حسودی باشد به اسم هرا.
هرا سوگند خورده بود که نگذارد لتو در هیچ جایی که پرتو خورشید به آنجا برسد، کودکش را بزاید. این بود که لتو به هرجایی که پناه میبرد تا وضع حمل کند، اهالی آنجا از ترس هرا، عذر لتو را میخواستند. لتو دست آخر به دامان خواهرش، یعنی جزیرهی شناور ارتیژیا شد. پوسیدون، خدای دریاها هم که دلش برای لتو سوخته بود طوری امواج دریا را بلند کرد که مانع از رسیدن پرتوهای خورشید به جزیره شوند و به این ترتیب حرف هرا هم دو نشود.
با چنین مصائبی لتو توانست وضع حمل کند. او دوقلو زایید: یک دختر و یک پسر که هر دو جزو طایفهی خدایان بودند؛ نام دختر را آرتمیس گذاشتند و پسر آپولون نامیده شد. فرزندان خدای خدایان، فرمانروای جهان، قادر مطلق، زئوس بزرگ که وقتی زن دومش نمیگذاشت زن اولش وضع حمل کند او به دنبال عشقبازی با زن چندمش بود.
آپولون شیر مادرش را نخورد و تِمیس او را با شیرهی گیاهان بزرگ کرد. او چهار روزه بود که برای ساختن پرستشگاهی راهی پارناس شد. هنوز معلوم نیست علت این کار آپولونِ چهارروزه چه بوده است اما بعید نیست عقیدهی طرفداران تغذیهی کودک با شیر مادر، درست باشد و به خاطر تغذیهی نادرست، مشاعر آپولون آسیب دیدهباشد. به هر حال او در این مدت آنقدر بزرگ، نیرومند و دیوانه شدهبود که با تیرهایی که هفایستوس برایش ساخته بود به جنگ مار پیتونی برود که سر گذرِ پارناس در کمین غریبه ها نشسته بود. آپولون مار را کشت و معبدی را در آنجا ساخت که بعدها اسمش شد دلفی.
ماجرای این نامگذاری هم به این صورت بود که وقتی آپولون معبدش را ساخت تازه به این فکر افتاد که این معبد، کاهن و متولی ندارد. آپولون در این فکر بود که سایهی کشتی بزرگی را از دور دید. بی درنگ به شکل دلفینی درآمد و رفت به سوی آن، که مال کِرِتیها بود و بر عرشهی آن جهید. کرتیهای بیچاره که تا آن موقع همه جور دزد دریایی دیدهبودند الا مدل دلفینی، اول کمی ترسیدند اما بعد که آپولون به شکل و شمایل خداییاش ظاهر شد و خودش را معرفی کردند خیلی بیشتر ترسیدند. آپولون هم که دید اینطوری است به آنها مژده داد که آنها را برای خدمتگزاری در معبدش برگزیدهاست تا رستگار شوند. آن زمان هنوز بشر تجربهی چندانی نداشت و نمیدانست متولی معبد بودن چقدر میتواند عایدات خالص داشته باشد و در نتیجه دریانوردان از آپولون تمنا کردند که اجازه بدهد آنها به جای رستگاری بروند به کار و زندگی و زن و بچهشان در کِرِت برسند. اما آپولون که خیر و صلاح آنها را بهتر میدانست با فحش و پس گردنی بردشان جزیره و معبد را داد دستشان.

کلیدواژه ها: طنز, قصههای اساطیر, محمود فرجامی |

بسیار زیبا و هوشمندانه نوشته شده بود دوستان لذت بردن
عالی بود
خیلی خوب بود. اتفاقا چند شب پیش یه فیلم دیدم- شبیه تایتانیک – ولی اسم کشتی پوسیدون بود و من توی فکر بودم که معنیش چیه، حالا اینجا دیدم که خدای دریاهاست. ممنون.
محمود خان واقعن كه عالي يه، فقط چرا اين قدر دير به دير و كم كم ( نكنه داريد ما رو به سيستم اطلاعات رساني مدرن قطره اي عادت مي ديد) اگه متن روزانه باشه و اين قدر كوتاه، حرجي نيست. ولي براي متني كه هر يكي دو هفته يك بار به روز مي شه:، خيلي كوتاهه.
باز هم ممنون