قهرمان زنده، مردهی قهرمان
2 Nov 2012
■ علیرضا رضایی

حالا این بدبخت درست در زمانی که جانش بدجوری در خطر است تا هر حرفی بزند همه بلافاصله به جای اینکه به او توجه بکنند فوراً ولش میکنند و رویشان را برمیگردانند آن طرف ببینند با این حرفی که این زده دنیا الآن چه تغییری کرده و از اینجا تازه بدبختی اصلی آن بیچاره شروع میشود چون اگر دیگران از تغییراتی که درست در همان لحظه حسب سیصد دلیل نامربوط دیگر در دنیا بهوجود آمده راضی نباشند آن آدم تبدیل به یک قهرمان بد میشود که کسی از او خوشش نمیآید ولی همزمان دوست دارند که او فعلاً نمیرد تا یک کمی بیشتر از او خوششان نیاید. شما اگر نود درصد فیلمهای اکشن را دیده باشید یا هشتاد درصد صفحات حوادث روزنامهها را خوانده باشید یا حتی اگر روزی سه دفعه به آتشنشانی تلفن زده باشید اینجور قهرمانها را زیاد دیدهاید. من البته مطمئنم که شما نود درصد فیلمهای اکشن و هشتاد درصد صفحات حوادث روزنامههای دنیا را نه دیدهاید و نه خواندهاید و نه حتی روزی سه دفعه به آتشنشانی زنگ زدهاید چون اصلاً عمرتان برای اینکارها کفاف نمیدهد و بنابراین مجبورید که به اطلاعات من اعتماد کنید و بر اساس هر چیزی که من میگویم نتیجهگیری بکنید که اتفاقاً من از این کار خیلی خوشم میآید.
اطلاعات دیگری که من الآن در مورد قهرمان در حال مرگ به شما میدهم این است که او باید درست به اندازهی تلاشش برای زنده ماندن، تمام تلاشهای دیگرش را هم برای اینکه قهرمان شما باقی بماند انجام بدهد. شما حتی ممکن است با این همه مشغلهای که برای قهرمانتان درست کردهاید آن بدبخت اصلاً دیگر وقت نکند که نمیرد و یا همینطور بیخودی زنده بماند یا همینطور بیخودی بیفتد بمیرد که این اتفاق مصداق واقعی همان جنایت علیه بشریتی است که شما همهتان آن را روزی صد دفعه محکوم میکنید. بنا بر این بر مبنای اطلاعاتی که من تا الآن بهتان دادهام، شما مجبورید نتیجه بگیرید که هر کدامتان از وقتی که بیدار میشوید تا وقتی که میخوابید در حال جنایت علیه بشریت هستید درصورتیکه واقعاً اینطوری نیست و شما اتفاقاً تا حالا خیلی هم به نفع بشریت کار کردهاید. من واقعاً نمیدانم چند بار و تا چه زمانی باید شما را از تصور اشتباه در مورد خودتان دربیاورم. واقعاً شما چرا فکر میکنید وقتی به یک نتیجهگیری «مجبورید» پس آن نتیجهگیری لزوماً درست هم هست؟ شما دارید حتی در مورد خود من هم علیه بشریت جنایت میکنید.
من واقعاً نمیخواهم الآن از حقوق شخصی خودم در برابر تصورات اشتباه شماها دفاع بکنم. شما هم حق ندارید با تصور اشتباه داشتن در مورد من حقوق خودتان را پایمال بکنید. در واقع من با گرفتن این حق از شماها، دارم از حقوق شخصیتان دفاع میکنم درصورتیکه حقوق شخصی شما هیچ ربطی به من ندارد مگر اینکه مثل وکلا پولی گیرم بیاید یا مثل نویسندهها پولی از دستم برود تا دیگران نوشتههایم را بخوانند. همین الآن که من این را گفتم شما ممکن است در موردم فکر بکنید که من اگر به جای نوشتن این حرفها رفته بودم بیل زده بودم الآن یک پولی هم گیرم میآمد و بنا بر این چون آن پول را از دست دادهام پس من طبق حرف خودم یک نویسنده هستم درصورتیکه همه میدانند که به نویسندهها برای همان نوشتنشان پول میدهند و من با آن قسمت از حرفم فقط خواستم شما را گول زده باشم تا انتقامم را از آن قسمتی که شما در مورد من مرتکب جنایت علیه بشریت شدید گرفته باشم که شما را سرخورده بکنم بلکه بروید به داد آن بدبختی برسید که جانش در خطر است ولی به خاطر قهرمان بودن برای شما وقت نمیکند که نمیرد.

کلیدواژه ها: طنز, علیرضا رضایی |
