گفتگو با شهیار قنبری؛ شاعر و ترانهسرا
جامعه ما حافظه فرهنگی و مشترک ندارد
23 Oct 2012
■ آیدا قجر
پس از انتشار کلیپ برگزاری مراسم سالگرد درگذشت فرهاد در تهران ریویو، شما در کامنتی نقد کردید که “در یاد کردن از ترانه خوان ها و محبوبیتشان، شعرا از یاد می روند”. زمانی که ترانه ای همه گیر شده و نسل به نسل منتقل می شود؛ بیشتر به ترانه خوان توجه می شود و شعرا و آهنگسازان کمتر مورد توجه می گیرند. شما این موضوع را چگونه ارزیابی میکنید؟
همه اینها به حال و روز فرهنگی یک جامعه و اینکه این جامعه کجای کار خودش و کجای تاریخ خودش است، باز می گردد. آیا این جامعه هوشیار و بیدار است؟ آیا مدرن است یا خیر؟ اگر باشد، طبیعتا برایش جالب خواهد بود به این موضوع توجه کند که کلام چه نوع کلامیست و آیا با ارزش است یا خیر و صاحب این کلام چه کسی است و بعد از آن به بخش های دیگر بپردازد. طبیعتا مجموعه صدا و موسیقی و شعر هستند که ترانه را تشکیل می دهند. ترانه فقط متن نیست، بلکه تلفیق موسیقی و صداست؛ اما برای سرزمین هایی که همه چیز را در سطح دیده و به ظاهر توجه دارند، مقام اول به خواننده تعلق گرفته و خواننده، اعتبار ترانه می شود که این موضوع غم انگیز است. حال در چنین جامعه ای که نقد هنری هم نیست و حرفه ای جدی به نام «منقد هنری» وجود ندارد، خیلی ها با صفحه ای در فیس بوک دچار این توهم می شوند که منتقد یا فیلسوف هستند. عبارتی از یک فیلسوف بزرگ را کپی کرده و دچار این توهم می شوند که هگل یا نیچه شده اند در حالیکه این اتفاق نیافتاده است. بنا بر این در چنین جامعه ای که منتقد هنری وجود ندارد، مردم صاحب متر و میزان نبوده و ترازو ندارند. ما از مردمی حرف می زنیم که تیراژ کتاب خوانش هنوز در مرز هزار و دو هزار است. طبیعی است که این مردم فقط به آوازخوان توجه کنند. یعنی حتی در گفتگوهای خصوصی نیز اشاره می کنند که «شعر تازه گوگوش را شنیدی؟» و یک لحظه فکر نمی کنند که خانم گوگوش عزیز تا حالا شعر ننوشته و چیزی که می خواند، حرف ها و نقطه نظرات دیگران است. منظور من این نیست که برای آوازخوان نباید دست زد، ولی نباید از یاد برد که دیگرانی هم هستند که ستون های مهم این کارند. تمام این مسائل روی هم انباشته شده و یک نابسامانی را به وجود آورده و جامعه ای را ایجاد می کند که دارای حافظه فرهنگی و مشترک نیست.
در دوره ای که شهیار قنبری و ایرج جنتی عطایی ترانه می سرودند، واروژان آهنگ سازی می کرد و شعرا و بزرگانی مثل شاملو و نادرپور حضور داشتند، شاید ترانه ها و اشعار پر مفهوم تر و عمیق تر از امروز بودند. چه شد که آن نسل طلایی دیگر تکرار نشد؟ آیا جامعه از آنها عبور کرد یا ذوق و ذائقه مردم در موسیقی تغییر کرد؟
البته سلیقه نسل نوجوان و جوان نه فقط در ترانه های فارسی، بلکه غیر فارسی هم در حال تغییر است، ترانه هایی که نسل های قبل تر با آن ارتباط کمتری برقرار می کنند. نسل های قبل تر با ترانه هایی از سبک ترانه های شما عاشق شدند، شب هجر تجربه کردند و در واقع آن ترانه ها را زندگی کردند. به نظرتان نسل آینده، مثل فرزندان ما آیا خواهند توانست با اشعار و ترانه های شما ارتباط برقرار کنند یا بار موسیقی نوین قوی تر خواهد بود؟
موسیقی نوینی که شما به آن اشاره می کنید نه ارزشمند است و نه نوین و از سر تا پا غلط است. طبیعی است که جوان های این سوی مرزها و خود من هم موسیقی رپ و امینم گوش می دهیم. سلیقه موسیقی ارتباطی به سن و سال و نسل ندارد؛ بلکه در ارتباط مستقیم با هوش و بیداری انسان است. اگر فرزند شما هوشیار بار بیاید و در خانه ای بزرگ شود که کتاب خوانده و موسیقی خوب پخش می شود، فیلم خوب دیده شود بچه بیداری خواهد شد. اگر از صبح تا شب بدترین شش و هشت ها را بشنود، شش و هشتی بار خواهد آمد.
پس از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری شما شعر “خواهرک” را به ندا آقاسلطان که نمادی از مبارزه برای آزادی در ایران است تقدیم کردید. چه اتفاقی باعث سرودن این شعر شد؟ چطور می شود شعری در سال ها پیش سروده شده و پس از سال ها در همان کوچه هایی که متن شعر آمده “نجابت را از پیراهن پاره او” به دست آورده، اتفاق می افتد؟
همان عاملی که باعث نگارش تمام کارهای من شد. روزی که من این شعر را نوشتم، برای خواهرکی که دچار چنین روز و روزگاری است و هر لحظه ممکن است تیری به گیجگاهش اصابت کرده و او را بی نفس کند، سرودم. خواهرک شعر من روزی ندا می شود و روزی دیگر ترانه. مادامی که پرنده ای در سرزمین ما در قفس هست، آن شعر معتبر است و می توان به تمام قربانیان پیشکش کرد.
حتی در تبعید و لحظه هایی که در این احساس غوطه می خورید هم به شور و شوق زندگی فکر می کنید؟
مثل یک ورزش می ماند؛ اگر یاد بگیریم که چگونه با خودمان و گرفتاری ها کنار بیاییم و بدانیم که باید از جا برخیزیم، می توان چنین نگریست. اشاره من به آلبوم دلچسبیده ها به همین خاطر است، چرا که در این آلبوم و در ترانه “ناخوش” به خوبی قابل مشاهده است. اگر یاد بگیریم که “در بدترین ساعت هنوز فرصت هست و به ساعت شکست هنوز امیدی هست”، فارغ از تمام دردسر ها و مشکلات از جا بر میخیزیم.
شما سالهاست که بر خلاف بسیاری از خواننده ها تور اجرای موسیقی برگزار نمی کنید. دلیل خاصی دارد؟

کلیدواژه ها: آیدا قجر, ترانه, شعر, شهیار قنبری |

Dear Ghanbari
Benyamin is belong to new generation and he has tones of fans. i really like your poem but not when you singing. If Benyamin could sold out the Gibson theater, you should proud of new generation. Please be notice you are a great poet not great singer.
bad nist ishan yek nooshabeh ham baraye khodash ba konad
آقای قنبری گرامی
همین که شما معتقدید کارهای بعد از انقلابتان از کارهای سه دهه قبل بهتر است نشان می دهد خودتا هم دچار همان عقب ماندن و ذوق و سلیقه را از دست دادن شده اید. این روزها هم مثل همیشه کارهای خوب هم تولید می شود کارهای بد هم تولید می شود ولی تقریبا هیچ کدام از ترانه نویس ها یا خوانندگان یا موزیسین های نسل قبل لز انقلاب کارهای بهتر از گذشته خودشان ارائه نکردند که قابل درک هم هست. ولی بعضی ها می پذیرند و بعضی ها مثل شما خودشان را هم فریب می دهند. جامعه باهوش است آقای قنبری و بر عکس آنچه شما فکرمی کنید به کنسرت شجریان و پریسا و گوگوش و علیزاده هم می رود.
why don’t you perform in France then? or anywhere with intellectule audience?
Or, the question is: why do you sing? why a great lyricist wants to be a bad singer?
you change your mine about artists so often and all based on your benefits, that a few weeks from now we may read you say Benyamin is SEDAAYE AABI E GHAZAL TARRANEH!!!
we have heard that about Mehrdad, Nika and ….
have you ever thought that could be the reason you cannot be sold out in a big concert?!
با همه ی احترامی که برایتان قایلم طرف نسبت با شاملو نیستید حتی در ذهن چنین تصوری نفرمایید زنده باشی با ترانه های خوب
agha reza shoma boro hamun benyaminetuno gush bede karaye sangin gush midi maghzet mitereke.
با درود و سپاس
یکی از بارزترین خصوصیات شعر و ترانه ی شهیار قنبری همواره این بوده است که در اوج یاس جامعه، امید و زنده گی را بر شنونده هدیه داده است.. این یکی از ویژگی های ترانه نوین است.
شهیار یک قرن زود یا.. یا اشتباهی در این سرزمین متولد شده .. بنابراین مستحق!! رنج بردن فراوان است.
فکر می کنم شهیار قنبری درست می بیند و راست می گوید. باهوش و باذوق بودن مردم را به رخ کشیدن نشان از فخر جاهلانه دارد. البته باهوش هستند یا میان شان باهوش ها وجود دارند، اما نگاه انتقادی ــ همان که شهیار همیشه حفظ کرده است ـ جلو پوسیدن را می گیرد، ضمن این که هر هوشمند نگفته می داند که گرته برداری راست و پوست کنده دهان ها را می بندد و ذوق ها را به کم و کم رنگ تر عادت می دهد. حقیقت این که گوگوش در زمینه ی خود مشعله دار بود و خانم کوچولوهای دیگر مقلد، و شهیار هم مشعله دار بود و شعله ی ترانه اش هنوز راه را روشن می کند. در راسته ی ترانه شهیار شاملویی است و زیر سایه ی او قرار نمی گیرد و ایضاً مقلد دست چندم او هم نیست، هرچند همیشه گفته است که وام دار بامدادمان است. امیدوارم ایران آزاد شود و امیدوارم برگردید، بسیار امیدوار، شهیار قنبری خوب!
از مصاحبه چنان بر می آید که جناب قنبری در خودشیفتگی عجیبی گرفتار آمده کخ دست از سر او برنمی دارد و در پشت کلمات زخم دارش خواننده خوب حس می کند این را .
آقای رضا : Benyamin is belong to اشتباه است . Benyamin belongs to درست می باشد
آقای بابک و رضا : مواد مخدر فروش بیشتری دارد پس مطمئنا هم از شهریار قنبری بهتر است هم بنیامین !
آقای قنبری : ما می دانیم که در شعرهای جدیدتان معانی مدرن تری را ارائه می کنید ولی از نقطه نطر زیبایی شناسی در هنر و شعر ، مقداری ضعیف عمل کرده اید .
مثلا : مرد جوراب به پا ….یعنی چه ؟ یعنی می خواستی بگویی مرد عادی ؟ یا مرد آماده رفتن ؟ خیلی بد نوشتی
یا شهیار دوباره بگو ، نام کوچک من زیباست ….دیگه واقعا در مورد این چیزی ندارم بگویم!