Home

Titleقصه‌های اساطیر ـ قسمت ششم

پرومتئوس، خواص بی‌بصیرت

17 Oct 2012

■ محمود فرجامی
Font Size + | - Reset
تا به اینجا رسیده بودیم که پرومتئوس وقتی داشت می‌رفت تا آتش را از قلعه‌ی خدایان در قله‌ی المپ به انسان برساند، در پای کوه آتنا دختر زئوس را دید. آن زمان‌ها هنوز دیدار و گفتگوی مردها و زن‌ها در اماکن عمومی ممنوع نشده‌بود و پرومتئوس توانست به دور از هرگونه مزاحمت و ارشادی، ماجرا را برای آتنا توضیح دهد و از او کمک بخواهد. جریان‌ کمک‌خواهی‌اش هم این بود که پرومتئوس هرچند جزو جاودانان بود اما جزو قوم و قبیله‌ی زئوس نبود و در نتیجه از خدایان محسوب نمی‌شد که بتواند همینطور راحت راهش را بکشد و برود محله‌ی خدایان. به عبارت امروزی، هر چند جزو خواص بود اما اهل بیت نبود و برای دیدار باید وقت می‌گرفت. بنابراین آتنا پرومتئوس را از راهی پنهانی به قله رساند. آتنا یک همچو دختر خوب و خیررسانی بود.

وقتی این‌دو به قله رسیدند، آفتاب‌غروب بود و هلیوس، خدای آفتاب می‌رفت تا ارابه‌ی خورشید را به مغرب بکشد. پرومتئوس کنار دروازه‌ی مغرب پنهان شد و همین که هلیوس خواست از آن بگذرد، ساقه‌ی رازیانه‌اش را به چرخ‌های ارابه‌ی او مالید و ساقه آتش گرفت.

پرومتئوس ساقه‌ی سوزان را زیر جامه‌اش پنهان کرد، به سرعت از آنجا پایین آمد، به یکی از دره‌های عمیق آرکادیا رفت و با آن، خرمنی از چوب را که قبلا فراهم کرده‌بود آتش زد. تاریخ‌نویسان یونانی چیزی ننوشته‌اند ولی از اینجا من حدس می‌زنم پرومتئوس علاوه بر قدرت پیشگویی، خاصیت “نسوزی” هم داشته‌است که بعدها بیشتر از پیشگویی به درد بشر خورد. اگر فکر می‌کنید نسوز بودن کم خاصیتی‌ست یک بار ساقه‌ی یک رازیانه را آتش بزنید و زیر لباستان نیم ساعت نگه دارید، قول می‌دهیم هیچوقت پرومتئوس و من و اساطیر و اساطیرنویسان را از خاطر نبرید!

یونانیان معتقد بودند که نخستین آتشکده‌ی زمین همین خرمن بوده و نخستین موجودات زمینی‌ای که آتش را دیدند «ساتورها» بودنده‌اند. این ساتورها موجودات بامزه‌ای بودند که نیمه‌ی پایین تنه‌شان گاهی اسب و گاهی بز و نیمه‌ی بالای بدنشان انسان بود. یک چیزی در مایه‌ی همین‌ها که روزهای جمعه اسلحه بدست دیده می‌شوند اما اهل صفا و خوشگذرانی (1). مورخین از مرز بین این دو نیمه چیزی ننوشته‌اند که نشان می‌دهد آن حوالی چیز چندان چشمگیری –مثلا در حد اسب- نبوده! این ساتورها، همیشه در جاهای خوش‌آب و هوا به باده‌نوشی و برآوردن خواهش‌های نفسانی‌شان سرگرم بودند و اصولا به چیز خاصی جز خواهش‌های نفسی‌شان معتقد نبودند (2).

ساتورهای آن حوالی وقتی شعله‌های آتش را دیدند آهسته و بیمناک به آن نزدیک شدند و کم‌کم از گرما و نور آن خوششان آمد. آنقدر خوششان آمد که «سیلِنوس»، رئیس ساتورها خواست بر آن بوسه زند اما ریشش آتش گرفت و احتمالا از آن زمان همه فهمیدند ریش‌و‌پشم و بوسه‌های آتشین با هم جور درنمی‌آیند. بعید نیست حرکات روزهای جمعه در این روزگار ریشه در آن واقعه تاریخی داشته باشد.

پرومتئوس پس از آن دست به کار آموختنِ راه‌های استفاده از آتش به انسان شد و آدم‌ها فراگرفتند که چگونه از آتش برای گرم کردن خانه‌ها، ساختن ابزارها و سلاح‌ها و پختن غذا استفاده کنند.

به این ترتیب آدم‌ها پیشرفت کردند، شهرهای بزرگ شکل گرفتند و یونان مشهور دوران گشت. حالا اگر بپرسید چرا یونان؟ پاسختان این خواهد بود که یونانی‌ها خودشان خدایانشان را ساختند و اختیارشان را داشتند؛ شما هم اگر عرضه دارید بروید خدایان خودتان را بسازید و آنوقت بنویسید پس از اختراع آتش، مثلا تهران یا آمستردام شکل گرفت.

و اما بشنوید از زئوس که وقتی فهمید پرومتئوس آتش را به انسان داده حسابی از کوره دررفت و تهدیدش کرد که می‌اندازدش تارتاروس، یعنی همان شکنجه‌گاه و زیرزمین امنیتی معروف. پرومتئوس هم در پاسخ گفت: «ای زئوس! تو آتش را از انسان نخواهی گرفت چرا که چیزی را که یک جاودان بخشیده جاودان دیگری بازپس نمی‌گیرد. انسان را نیز نابود نخواهی کرد زیرا به تو خبر می دهم که مردی از آمیزش تو با زنی از تبار انسان‌ها به وجود خواهد آمد که تو و تمام خدایان را از شورش بزرگ گیگانت‌ها نجات خواهد داد.»

زئوس از این حرف‌های پرومتئوس بیشتر به خشم آمد و به پسرش «هفایستوس» دستور داد که پرومتئوس را به کوه قاف زنجیر کند. هفایستوس یکی از چندین و چند فرزند زئوس بود که چندین و چند خدایی از سوی پدر دست‌و‌دل‌بازشان به آنها بخشیده شده بود. او خدای صنعت و فلزکاری بود و مامور شد که پرومتئوس بینوا را به کرانه‌ی شرقی جهان ببرد و با زنجیرهای برنجی به کوه قاف بیاویزد. پرومتئوس اول فکر نمی‌کرد ماجرا اینقدر جدی باشد و هی گفت «هفایسوس جان حالا کاریست که شده چرا اینقدر جدی می‌گیری؟ با بابا صحبت می‌کنیم حل می‌شود… ما با هم… هل نده آقاجان… ول کن بچه‌… آخ…» اما بی‌فایده بود و تا پرومتئوس به خودش آمد دید سر کوه قاف زنجیر شده. وقتی هفایستوس این کار را انجام داد و می خواست برود پرومتئوس دوباره با لحن ادبی، یک جوری که در شان جاودانان باشد، خطاب به او گفت «زئوس هم مثل پدر ستمگرش سرنگون خواهد شد مگر راه گریز از این تقدیر شوم را پیدا کند، و این راه را فقط من می‌دانم و بس.»

وقتی این سخنان به گوش زئوس رسید، او که می دانست پیش‌گویی‌های پرومتئوس همیشه درست از آب درمی‌آید، از سر خیرخواهی پیشنهاد داد که در ازای آگاهی از این راز، پرومتئوس را آزاد کند و ضمنا یادآوری کرد که همیشه به همه گفته هیچکس برای من پومتئوس نمی‌شود. اما پرومتئوس که احتمالا در ارتفاعات قاف جوگیر شده‌بود، این پیشنهاد را قبول نکرد. زئوس مجبور شد برای نشان دادن حُسن نیتش عقابی را مامور کند تا هر روز جگر پرومتئوس را بخورد بلکه سرعقل بیاید و بفهمد زئوس صلاح او آدمها را بهتر از خودشان می‌داند.

پرومتئوس سال‌های سال در زنجیر بود و جگرش را عقاب می‌درید تا فریادهای جگرخراشش به همگان یادآوری کند که رد کردن پیشنهادهای خیرخواهانه‌ی بزرگان کار خوبی نیست.

————————
پانویس‌ها
1- موجودات رویت شده در جمعه‌ها هم البته اهل صفا و خوشگذرانی هستند و بلکه بیشتر و بهتر از ساتورها، اما ساتورها هرگز برای مبارزه با صفا و خوشگذارنی دیگران جایی استخدام نمی‌شدند.
2- به پانویس قبلی نگاه کنید.
مرتبط:
 
Tehran Review
کلیدواژه ها: , | Print | نشر مطلب Print | نشر مطلب

  1. mandy says:

    ha hahahaha ………….kheili dust dashtam kash mishod ba shoma bishtar ashna shod. mythology and fun with you. thank you so much

What do you think | نظر شما چیست؟

عضویت در خبرنامه تهران ریویو

نشانی ایمیل

Search
Most Viewed
Last articles
Tags
  • RSS iran – Google News

    • Iran Steps Up Offense in Oil Market Battle With Pricing Discount - Bloomberg
    • Was Iran Involved in Sept. 11? A Federal Judge Awards Victims $10.5 Billion in Damages. - Tablet Magazine
    • Why Iran Isn't Ready to Cap Its Production - Yahoo News
    • Kerry tells Iran to join efforts for peace in Yemen and Syria - Washington Post
    • How Iran and the Nuclear Deal Stoke Negative Perceptions of the US - Wall Street Journal (blog)
  • video
    کوچ بنفشه‌ها

    تهران‌ریویو مجله‌ای اینترنتی، چند رسانه‌ای و غیر انتفاعی است. هدف ما به سادگی، افزایش سطح گفتمان عمومی در مورد ایده‌ها، آرمان‌ها و وقایع جهان امروز است. این مشارکت و نوشته‌های شما مخاطبان است که کار چند رسانه‌ای ما را گسترش داده و به آن غنا و طراوت می‌بخشد. رایگان بودن این مجله اینترنتی به ما اجازه می‌دهد تا در گستره بیشتری اهداف خود را پیگیری کرده و تاثیرگذار باشیم. مهم‌تر از همه اینکه سردبیران و دست‌اندرکاران تهران‌ریویو به دور از حب و بغض‌های رایج و با نگاهی بی‌طرفانه سعی دارند به مسایل روز جهان نگاه کرده و بر روی ایده‌های ارزشمند انگشت بگذارند. تهران ریویو برای ادامه فعالیت و نشر مقالات نیازمند یاری و کمک مالی شماست.