نگاهی به کتاب " فوتبال در عصر جدید رسانه" اثرریموند بویل و ریچارد هاینس
رسانهها و صنعت فوتبال در آغاز قرن بیست و یکم
3 Oct 2012
■ شیوا زاحل
فوتبال از دو گروه تشکیل شده : آن هایی که بازی می کنند و آن هایی که پول می دهند[2] (مارتین اونیل، مربی تیم سلتیک، برنامه رادیو پنج بی بی سی، 24 آوریل 2003)
در بحث و جدل های معاصر “فرهنگ” و “شهروندی” کمتر در ارتباط با هم مطرح می شوند. (نیک استیونسون، 1999:59)
همه آنچه به حقوق پخش تلویزیونی ورزش مربوط می شود در حال حاضر در نقطه عطف خود قرار دارد. گذشته در مقابل چشمان ما ناپدید می گردد و هنوز به خود نیامده ایم که نظم و قواعد جدیدی بر پایه تجارت جای آن را خواهد گرفت. (دیوید هیل، رئیس پیشین کاملا اسکای اسپورت و رئیس فعلی فاکس اسپورت، سپتامبر 2003)
فوتبال، تجارت و شهروندی در عصر جدید رسانه
فوتبال همیشه صنعتی تجاری بوده است. در اسکاتلند، اصطلاح “اولد فیرم”[3] (اصطلاحی که دربی اسکاتلند با آن شناخته می شود.م) برای انعکاس فواید مالی که از قبل رقابت دو باشگاه سلتیک گلاسکو و رنجرز از اواخر قرن نوزدهم تا امروز برای دو باشگاه در بر داشته است، به کار می رود. موضوع مورد بحث ما در این کتاب این است که انتقال فوتبال به عصر جدید رسانه، این روند تاریخی طولانی را هم تشدید کرده و هم به آن معنایی جدید داده است. البته ذکر این نکته الزامی است که این روند تجاری شدن در عصر جدید رسانه با تغییری بزرگ همراه بوده است. همانطور که در فصل های پیش دیدیم این پروسه به قیمت بروز بحرانی وسیع در تلویزیون ملی، تثبیت روش کار و الگوی کانال های پولی تلویزیونی اروپایی و ورود فن آوری های ارتباطی تلفن های همراه به بافت اجتماعی محقق شده است.
با این تفاصیل به نظر می رسد که شبکه های عمومی و خصوصی، در کنار هم در این فضای رقابتی تجاری تلویزیونی به فعالیت ادامه خواهند داد. در این جریان، یکی از معضلات بزرگ کانال های عمومی تلاش شان برای متمایز بودن از ده ها کانال رسانه ای دیگر است. قدرت آن ها هم کاملا به قدرت خرید مخاطبان شان بستگی دارد. با وجود رکودی که در بحث حق پخش تلویزیونی پس از جنجال های سال 2000(که طی آن کانال های عمومی مجانی امتیازات زیادی برای پوشش ورزش در تلویزیون به دست آوردند) وجود دارد، هر از گاهی نا هنجاری هایی هم در سطح دسترسی به ورزش در این کانال ها بروز می کند.
در اکتبر سال 2003، هنگامی که اسکاتلند در جریان بازی های مقدماتی یورو 2004، در ورزشگاه “همپتون پارک” شهر گلاسکو، بازی سرنوشت سازی با لیتوانی داشت، حق پخش بازی به طور کامل به کانال پولی اسکای داده شد. باور کردنی نبود که این بازی بزرگ ملی در کانال های عمومی پخش نمی شود. بازی هایی از این دست، حتی برای آن هایی که فوتبال جزو علائق درجه اول شان نیست هم حساسیت ویژه ای دارد. عوامل فرهنگی و ملی در این بین دخیل اند.(بلاین و دیگران:1993). با این وجود انجمن فوتبال اسکاتلند، که حق پخش بازی به این مهمی را در اختیار داشت، به راحتی ترجیح داد، برای کسب سود هنگفت مالی در یک معامله کوتاه مدت، آن را در اختیار یک شبکه خصوصی بگذارد. این گونه استراتژی های کوتاه مدت[4] بین دارندگان حق پخش بازی های فوتبال از خصیصه های آشکار عصر جدید رسانه است.
نویسندگانی با دیدگاه های گوناگون مانند هوگارت (1996)، اسکانل(1989و1996) و گراهام(2000) همه متفق القول معتقدند که رسانه ها، بویژه در حوزه همه فراستی[5]، نقش فرهنگی-مدنی خاصی در حیات فرهنگی یک جامعه ایفا می کنند. از بسیاری جهات، فوتبال و برخورد اش در طول تاریخ چند دهه اخیر با رسانه ها، نمونه خوبی از یک صورت فرهنگی است. صورتی که از طریق رابطه نمادین اش با نظام خدمات عمومی، که بر اساس ایدئولوژی خاص خود عمل می کند، قسمتی از بافت فرهنگی گسترده اکثر جوامع را تشکیل می دهد.
جهانی شدن و فوتبال رسانه ای جدید
آنچه ما در این کتاب مورد بحث قرار دادیم این نکته است که عصر جدید رسانه، یا عصر دیجیتال، نقطه عطف دیگری در مسیر طولانی تجاری شدن رسانه و فوتبال، از زمان آشنایی شان با هم، رقم زده است. البته شک داریم که سودهای هنگفتی در انتظار آن بخش هایی از جهان فوتبال باشد که می خواهند از موج جدید نوآوری های تکنیکی به نفع خود بهره برداری کنند. به نظر نویسندگان این کتاب، با وجود اینکه مصرف کننده ها با جنبه های مختلف صنعت ارتباطات درگیر رابطه هایی روز به روز پیچیده تر می شوند، پایه ها و اصول مشخصی در این زمینه ثابت می مانند.( مانند گذشته عمل می کنند) قسمت زیادی از بحث ها و جدل ها حول بازار جهانی و برندهای مربوط به باشگاه ها و بازیکنان، در همان حد بحث و جدل باقی می مانند. درست است که الگوهای هواداری در جهان، با وارد شدن روز افزون اینترنت و تکنولوژی های دیجیتالی و امکانی که آن ها برای پخش گسترده تر و سریعتر اخبار و ارائه تفریحات فراهم می کنند، در حال تغییر است. اما برای بسیاری نیزاین تغییرات در سطح محلی و ملی خودشان باقی می ماند.
الگوهای کنش فرهنگی از این دست بسیار پیچیده هستند و پیچیده تر هم خواهند شد. شناخت آن ها لازمه آگاهی تجربی ای است که با ارائه چارچوب های نظری همراه باشد. به عنوان مثال از هنگامی که مشخص شد دیوید بکام باشگاه منچستر را ترک خواهد کرد، قسمت عمده اخبار فوتبال در تابستان سال 2003 در رسانه های انگلیسی، اسپانیایی و بعضا آمریکایی به حدس و گمان ها درباره آینده او اختصاص داشت. انتقال بکام به رئال مادرید و درگیری های او با باشگاه منچستر یونایتد و مربی آن، سر آلکس فرگوسن، توجه رسانه ای بیش از حدی را به دنبال داشت. برای برخی از صاحب نظران، مثل تام بوور(2003)، در این حماسه[6] فوتبالی، تمام بیماری های صنعت فوتبال در انگلستان را می شد مشاهده کرد. به عقیده بوور فوتبال در انگلستان ورزشی فاسد است که بر پایه حرص و آز و هیاهوی رسانه ای پوچ اداره می شود و دلال ها و افراد میان مایه به کمک آن روزبه روز ثروتمند تر می شوند.
این بحث هم ممکن است مطرح شود که با گسترش روز افزون روند جهانی شدن، بویژه در زمینه ارتباطات رسانه ای با گرایشات جهانی در عصر جدید رسانه، فوتبال در اروپا و در سطح کلی فرهنگ عامه روز به روز بیشتر آمریکایی می شود. با این وجود همانطور که مایکل اشتاین برگر، نوینده مجله فایننشال تایمز در آمریکا، به درستی مطرح می کند، ماجرای انتقال دیوید بکام که طی آن منچستر یونایتد یکی از ستاره های اصلی و لذا سلاح های بازاری خود را به باشگاه رقیب اش می فروشد، نشان می دهد که حداقل در برخی از زمینه ها ورزش در اروپا چه در بعد اقتصادی و چه در بعد فرهنگی همچنان با ورزش در آمریکا تفاوت های بسیاری دارد. او می نویسد:
در آمریکا تنها در دو صورت باشگاهی حرفه ای داوطلبانه یک فوق ستاره را می فروشد، یکی هنگامی که او را می تواند با بازیکنی بهتر معاوضه کند. و دیگری وقتی دیگر نمی تواند او را نگاه دارد…. مدت هاست که بحث آمریکایی شدن فرهنگ و اقتصاد فوتبال در اروپا ادامه دارد. اینکه این ورزش به ارزش های کالایی و حرص بیمار گونه به بازارگرایی، که مشخصه لیگ های ورزش در امریکا است،آلوده شده است. شکی نیست که یکی از انگیزه های اصلی باشگاه رئال مادرید برای خرید بکام، سود تجاری تضمین شده او است. اما از این جایی که ما نشسته ایم(آمریکا)، حواشی مختلف مربوط به انتقال بکام چندان هم آشنا نیست.(اشتاینبرگر، 2003:ص 19)
به عبارت دیگر، این که رسانه های آمریکایی به بکام، که در آن زمان با همسر خواننده اش ویکتوریا به گشت و گذار در آمریکا مشغول بود، علاقه نشان می دهند، برای ما نمایانگر نقشی است که جهانی شدن و رسانه ها در “ستاره سازی”[7] ایفا می کنند. با این حال، همان طور که اشتاین برگر توضیح می دهد، نیروهای خاص فرهنگی و اقتصادی همچنان به ساخت متن[8] های مشخصی کمک می کنند که چرخ فرهنگ عامه و صنعت فوتبال را در انگلستان و باقی نقاط اروپا به جریان می اندازد.
با توجه به نکاتی که گفته شد، با این که سرعت تغییرات در عصر جدید رسانه بیشتر شده است و اطلاعات از طریق شبکه های ارتباطی گوناگونی پخش می شود، جنبه های ملی خاصی از ورزش همانند دوران پیش از عصر دیجیتال عمل خواهند کرد. براستی هم که انواع و اقسام رسوایی هایی که در پاییز سال 2003 فوتبال انگلستان را تحت تاثیر قرار داد، درواقع الگوهای رفتاری قدیمی انگلیسی ها بود که به کمک رسانه ها بزرگ نمایی شده بود. در طول تاریخ معاصر همیشه قشرهایی از جوانان(اغلب مذکر)انگلیسی رفتار ناشایست از خود نشان می دادند.آنچه در عصر جدید رسانه تفاوت پیدا کرده سطح ثروت و توجه شدید رسانه های محبوب عامه است که خود مشتاقانه و برای کسب بازخورد بیشتر، از طریق فرهنگ ستاره ای، هم به آن دامن می زنند و هم آن را تکفیر می کنند. همان طور که برک و دیگران(2003) اشاره می کنند:
با ترکیب شدن رسانه ها و باشگاه ها به هدف مطرح شدن بیش تر و لذا کسب سود بیش تر، قابل پیشبینی است که باوجود نارضایتی هواداران، سطح دستمزد های بالای فوتبالیست ها به این زودی ها پایین نخواهد آمد. توجه رسانه ای هم بدون شک به همین شکل ادامه خواهد داشت. در این چرخه کارگزاران بازیکنان، مدیران، گزارشگران و خبرنگاران، پاپاراتزی ها و هواداران دو آتشه باشگاه ها همه و همه در تلاش اند تا داستان های بیشتری بیافرینند و پول بیشتری به جیب بزنند.
بنابراین، حتی در عصر جهانی شدن نشانه های خاص فرهنگی مهم باقی خواهند ماند. به زبان ساده تر هنجارها و ارزش های جامعه همچنان فرهنگ فوتبال یک جامعه را شکل خواهند داد. همانطور که استیونسون می گوید:
برای نظریه جهانی شدن خطرناک است که ثبات و پایداری فرهنگ های ملی و توانایی شان برای واکنش نشان دادن به تغییرات را دست کم بگیرند. چه این واکنش از طریق تعطیلات ملی، تماشای تلویزیون، خواندن روزنامه، گوش دادن به رادیو، به یک زبان خاص صحبت کردن و یا حتی درخواست برای گرفتن پاسپورت باشد،” ملت ” همچنان به عنوان شکل اصلی فرهنگی باقی خواهد ماند.
ما به این لیست دنبال کردن تحولات جهان فوتبال و هواداری از یک تیم خاص را هم اضافه می کنیم.
در اوائل پاییز سال 2003 صفحات ورزشی و اقتصادی روزنامه ها در انگلستان پر بود از اخبار مربوط به جدایی ناگهانی پیتر کنیون، مدیر مسوول باشگاه منچستر یونایتد، و پیوستن اش به باشگاه رقیب یعنی چلسی. با روی کار آمدن مالک ثروتمند باشگاه، رومن آبراموویچ، و به خدمت گرفتن کنیون این طور به نظر می رسد که چلسی می خواهد هم در زمینه ورزشی و هم در بازارهای جهانی با باشگاه های نخبه و اصلی جهان فوتبال مبارزه کند. با این حال و با وجود تجربیات بالای کنیون در تجارت و بازار، آیا واقعا می توان یک برند جهانی فوتبال از باشگاهی ساخت که در سال های اخیر جام های بسیار کمی برده و موفقیت و محبوبیت چندانی خارج از لیگ برتر انگلستان نداشته است؟
در واقع به عقیده ما، با اینکه عصر جدید رسانه، ازطریق نظام های ارتباطی که روز به روز هم بیشتر می شوند، امکان کسب سود در بازارهای گوناگون جهانی را فراهم کرده است(و در برخی موارد خاص مثل بکام که خود یک برند تجاری محسوب می شود[9]، این پتانسیل شناخته شده)، در سطح کلی نمی توان به سادگی و فقط به این دلیل که این نظام ها وجود دارد، با همچین تصمیماتی به آن وارد شد. باشگاه چلسی باید ابتدا موفقیت های ورزشی زیادی کسب کند و ویژگی های فرهنگی خاص خود را بازسازی یا حتی خلق کند تا بتواند ارزشی در بازار های جهانی برای هواداران داشته باشد. برخلاف باشگاه های اندکی مثل رئال مادرید، بارسلونا، منچستر یونایتد و لیورپول، چلسی دیاسپورایی[10] بین هواداران فوتبال در سطح جهانی ندارد که بتوانند روی شان حساب کنند.
برای بسیاری از هواداران، فوتبال همچنان پدیده ای فرهنگی با آمیزه ای از وطن دوستی، هویت، تاریخ و احساسات باقی می ماند. و این مجموعه متنوع و غنی فرهنگی را با کمک رشد بیشتر و گسترش رسانه ها در بازاری با ویژگی های متناقض و پیچیده، برای انسان ها ارائه می کند. روزی که فوتبال نتواند این روند را ادامه دهد را می توان به سادگی روز مرگ آن دانست. روند رو به رشد تجاری شدن ورزش در واقع بازتاب انگیزه های مادی روزافزون فرهنگی است که ورزش در آن کارآیی دارد. این حقیقت زنگ خطری است که در جامعه امروز سائق های اقتصادی بر فرهنگ تسلط دارند نه برعکس. ناتوانی سیاسیون برای درک شاخصه های فرهنگی و اجتماعی وسیع تر و ارزش های اصلی غیر اقتصادی رسانه ها روند سریع سیاست گذاری بر اساس قواعد بازار را سریع تر هم می کند.
حتی آن هایی که فوتبال را دوست ندارند، و یا آن هایی که به دلیل ورود بیش از حد پول رسانه به سطح نخبگان فوتبال از آن دلزده شده اند هم خطر بلند مدت نهفته در انتقال فوتبال از سطح رسانه های فرهنگ عامه به رسانه های فرهنگی خصوصی را درک می کنند. یکی از این خطرات تضعیف نقش نمادینی است که فوتبال در فرایند هویت سازی اجتماعی و فرهنگی ایفا می کند.
خلق فضای محلی و فرآیند گسترده دموکراتیزه کردن فوتبال که اسکانل به آن اشاره می کند، با همه کمبودهایش، در دو دهه اخیر به نظر نوعی عقب گرد را تجربه کرده است. با این وجود در سال های آغازین هزاره جدید با ورود شبکه هایی مانند بی بی سی، به عنوان رسانه هایی که با کمک تبلیغات هزینه های خود را تامین می کنند، به این عرصه، شرایط به گونه ای تغییر کرده است. بی بی سی سعی دارد تا نقشی همانند پی اس بی در عصر دیجیتال ایفا کند. همانطور که در دیگر فصل های کتاب به تفضیل مطرح کردیم دست اندازی بی بی سی به بازار دیجیتال بسیار مناقشه بر انگیز بوده است. بسیاری بی بی سی را متهم می کنند که با ورود خود نظم بازار را مختل کرده و جلوی رشد رقابت در عرصه های خاص رسانه ای مانند پخش آن لاین اخبار را گرفته است.
با وجود همه این بحث ها باید تصدیق کرد که تحت رهبری رئیس پیشین بی بی سی ، ژنرال گرگ دایک، ورزش و بالاخص فوتبال وزن بیشتری در استراتژی های بی بی سی داشته است. حال باید دید آیا این روند با کنار رفتن دایک هم ادامه خواهد یافت یا خیر. به علاوه به نظر می رسد با توجه به سلطه ای که رسانه های متمایل به بازار بر عرصه ارتباطات دارند، ما نباید نگران رویکرد جدید این گونه رسانه هابه عرصه ورزش باشیم.
طی سال های متمادی به سازمان هایی مثل بی بی سی به عنوان بخشی از تشکیلات سخن پراکنی( همه فراستی) نگاه می شد. با همه نخوت و مالکیت طلبی که خاص این تشکیلات است. گسترش رقابتی که در نتیجه ورود این گونه شبکه ها به عرصه ورزش بوجود آمده، باعث شده که شبکه های کوچک و جدیدی مثل بی. اسکای. بی طی مدت کمی به یکی از ارکان اصلی این تشکیلات تبدیل شوند. هر طور که به این قضیه نگاه بکنید امروزه فوتبال و پخش مستقیم آن در بریتانیا با برند “اسکای” شناخته می شود. و باید اقرار کرد که آن ها شیوه جدید و الگویی برای پوشش تلویزیونی ورزش در این کشور ارائه کردند که مورد قبول همگان است. این واقعیت آنقدر جدی است که همیشه امکان آن می رود که نسل جدیدی از هواداران فوتبال، آن قدر از تماشای مسابقات در بارها و خانه ها لذت ببرند که دیگر حاضر نشوند برای دیدن یک مسابقه سطح اول فوتبال از نزدیک، زحمت خرید بلیط و جا به جایی را به خود بدهند. می بینیم که بحث جدل ها حول بالانس بین دیدن فوتبال در ورزشگاه ها و دیدن مستقیم آن ها پای دستگاه تلویزیون که بین سال های 1950 تا 1980 رواج داشت همچنان در عصر دیجیتال هم از بین نرفته است و احتمال آن می رود که در سال های بعد بار دیگر فراگیر شود.
در جهان امروز برقراری دوباره ارزش فرهنگی فرهنگ عامه، نه به معنی ارزش های اقتصادی – فرهنگی آن، چالش بزرگ روبروی ورزشی است که همواره مسوولیت های مدنی بزرگی بر دوش خود داشته است. در حالیکه ما به قرن جدید پای می گذاریم و امکانات جدیدی که گسترش رسانه در جهت خلق و وسعت دادن به فضاهای ارتباطی جدید برای ما فراهم می کند، این طور پیداست که این چالش چندان هم مورد توجه و علاقه متولیان نیست.
درباره کتاب
کتاب ” فوتبال در عصر جدید رسانه ” با وجود موضوع جذابی که دستمایه خود قرار داده، اثر درخشانی نیست. ذوق و شوقی در خواننده بر نمی انگیزدو ماندگاری بحث هایش در ذهن خواننده چندان زیاد نیست. ضمن اینکه بحث های جالبی را با زبانی خشک بیان کرده است. با این حال کتابی است با هدف کاویدن رابطه متفاوت ورزش و رسانه بر یکدیگر، بر اساس تغییراتی که هر یک جداگانه در پروسه جهانی شدن تجربه کرده اند است. بنابر این به لحاظ انتخاب موضوع و رویکرد آکادمیک اش به آن قابل تقدیر است. قسمت بیشتر کتاب به تحولات در زمینه حق پخش تلویزیونی بازی ها در چند دهه اخیر در بریتانیا اختصاص دارد. دو فصل هم به تغییراتی ناشی از ورود تکنولوژی های جدید رسانه ای در ” تجربه ” هواداری از تیم ها، دیدن بازی ها و دنبال کردن اخبار فوتبال اختصاص دارد.
با این اوصاف، مقایسه نکاتی که نویسندگان کتاب مطرح کرده اند با جامعه ایران، چندان آسان نمی نماید. چه ما از آخرین جوامعی هستیم که در حال ورود به جریان جهانی شدن هستیم. اگر واقعا بتوانیم! و این فرآیند هنوز آنقدر در ایران ریشه ندوانده است که شایستگی تحقیق عمیق آکادمیک داشته باشد. به علاوه ورزش، بالاخص فوتبال، در ایران عمیقا با سیاست عجین است و حیات اش به حیات دولت و تغییراتش به تغییرات آن وابسته است. این مساله در مورد رسانه ها هم صادق است. به زعم من، صرف اینکه سایت جهانی اخبار فوتبال، گل، نسخه ایرانی خود را افتتاح کرده است و روزانه چند هزار بازدید کننده دارد، یا اینکه بازیکنان ایرانی به کشورهای دیگر رفته اند و بازیکنان دسته چندم خارجی به ایران می آیند و یا پخش مستقیم هفتگی بازی های سطح اول دنیا از تلویزیون “دولتی” ایران، نمی توانند تغییراتی باشد شایسته تحقیق آکادمیک. این نکته را با طرح مثالی می توان روشن تر کرد.
یکی از ایراداتی که بر کتاب هاینس و بویل گرفته اند این است که آن ها ذات متغیر اینترنت و حواشی آن را نادیده گرفته اند و به تحلیل آثار پیشرفت های ارتباطی اینترنتی زمانه خود بر فوتبال اکتفا کرده اند. تغییرات جهان اینترنت و تجربه مکانی – زمانی همراه آن آنقدر سریع بوده است که کتابی که در سال 2004 نوشته شده، گویی به گذشته های دور تعلق دارد. هاینس و بویل بر تاثیر تلفن همراه، رد و بدل کردن اس ام اس ها، سایت های اختصاصی باشگاه ها و چت روم ها تمرکز داشته اند و از مجموعه این ها نتیجه گرفتند که گسترش این گونه ارتباطات، در نهایت به کاهش کیفیت تجربه دیدن یک مسابقه فوتبال می انجامد. چرا که دیدن مسابقات در خانه شخصی و پای تلویزیون و اینترنت آن ” درگیری ” و ” کنش فعالانه ای ” که مخاطب را ارضا می کند را به همراه ندارد. در حالیکه تنها به فاصله چند سال و با رواج استفاده از تویتر و فیس بوک، این تجربه نه تنها بسیار غنی تر شده، که خود بازیکنان فوتبال را هم درگیر خود کرده است. حال پس از دیدن یک مسابقه فوتبال همه هواداران منتظرند تا در ارتباطی مستقیم تر و حتی صمیمانه تر نظر شخصی خود ستارگان همان بازی را درباره حواشی بازی، در سایت هایی مانند تویتر بخوانند. درست است که با وجود محدودیت ها بر سر استفاده از این سایت ها، مخاطبان ایرانی هم راه خود را به آن ها به هر طریق باز می کنند. اما نه تعداد این مخاطبان آنقدر زیاد است که بتوان این پدیده را فراگیر دانست و نه این مساله در سطح فوتبال داخلی جریان دارد. تا بتواند تجربه ای ریشه ای بین فوتبال و رسانه شود و گرد و خاکی بر آن بنشیند. باشگاه های ما و روزنامه های ورزشی هنوز سایت های با کیفیتی ندارند. حتی سایت فدراسیون فوتبال ایران هم همیشه به روز نیست و نمی توان به اعتبارش تکیه کرد.
با این حال “برخورد” ما با جریان جهانی شدن، ناگزیر ما را با جنبه هایی از آن روبرو می کند و چالش های خاص خود را می آفریند. پس حداقل از این رهگذر می توان ایده هایی گرفت. کمک به فرآیند ” ستاره سازی ” از سوی رسانه ها، تجاری شدن بیش از حد فوتبال(و در نتیجه سیاسی شدن اش یا بر عکس!) و به تبع آن بالا رفتن نجومی دستمزد های بازیکنان و نارضایتی هوادارانی که خود بعضا به طبقات متوسط و پایین جامعه تعلق دارند، تاسیس احتمالی کانال های خصوصی و پولی ورزشی در آینده نزدیک، تاثیر دیدن مسابقات با کیفیت جهانی بر بالا رفتن کیفیت سلیقه مخاطبان و لذا دلزدگی شان از سطح مسابقات داخلی و تاثیر آن بر حس تعلق بر هویت ملی و … همه و همه از اثرات برخورد جامعه ایران با جریان جهانی شدن و تاثیرات آن بر ورزش و رسانه است. جامعه ای که خود را با سرعت تغییرات جهانی نمی تواند هماهنگ کند و لذا از قبل دریافت خام و نسنجیده هر پدیده اجتماعی و فرهنگی وارداتی، بیماری خاص خود می آفریند.
——————————————
پانویسها:
[1]Football In The New Media Age
[2]Those who play and those who pay
[3]Old Firm
[4]Short – term Thinking
[5]Broadcasting
[6]Saga
[7]Star Making
[8]Context
[9]Beckham The Brand
[10]Diaspora

کلیدواژه ها: رسانه, شیوا زاحل, صنعت, فوتبال |

سلام کتاب ترجمه شه است؟، متن کامل کتاب رو بزاری لطفا