رازهائی که نمیگویم
19 Sep 2012
■ علیرضا رضایی

به طور کلی تمام ابناء بشر برای اینکه با دیگران متفاوت به نظر برسند کارهای روزمره و معمولی خودشان را به جای اینکه انجام بدهند، انجام نمیدهند و عموماً به همین دلیل دو سوم زندگیشان هدر میرود. همین ها در یک سوم آخر زندگیشان تصمیم میگیرند که کمکم رازهایشان را برای دیگران بگویند و به همین دلیل تازه شروع به انجام کارهای عادی و روزمره میکنند ولی نمیتوانند چون سنشان بالا رفته و دیگر توانائی زیادی برای انجام کارهای روزمره ندارند. همین ناتوانی آنها را بر خلاف میلشان نسبت به دیگران متفاوت میکند و هر چقدر که آنها تلاش میکنند که عادیتر باشند متفاوتتر میشوند. بنابراین دو سوم زندگی آدمها برای متفاوت بودن هدر میشود و یک سومش هم برای متفاوت نبودن. الآن که حساب میکنم میبینم تمام زندگی بشر دارد هدر میرود در صورتی که واقعاً نباید اینطوری باشد چون آن وقت زندگی و علم و هیچ چیزی پیشرفت نمیکند در حالی که خیلی هم سریع دارد پیشرفت میکند. چرا اینجوری است پس؟ من هرگز قصد ندارم که عمرم هدر برود ولی پاسخ این سوال مهم هم یک راز است که من در یک سوم آخر عمرم به شما میگویم.
همه غیر از من برای پی بردن به یک چیزی که خیال میکنند راز است سراغ دلائل عجیب غریب میروند. البته یک موضوع برای اینکه راز باشد حتماً نباید راز باشد بلکه کافی است که یک کسی برود همه جا بگوید که این یک راز است. مثلاً من الآن به شما گفتم که بعد از این تا دو هفته حرف نمیزنم و این یک راز است. حالا شما هم فکر میکنید که دلیل دو هفته حرف نزدن من راز است در صورتی که درست فکر میکنید چون من خودم دلم میخواهد که شما اینطوری فکر بکنید. شما هر موقع و در هر موردی که من دوست داشته باشم و خوشم بیاید فکر بکنید کار درستی انجام دادهاید. ممکن است من حتی به خاطر دلائل عجیب غریبی که میآورید ازتان لجم هم بگیرد ولی مهم این است که شما دارید درست فکر میکنید. مردم برای درست فکر کردن در مورد دیگران هم نصف زندگیشان را هدر میدهند و این هیچ ربطی به آن یک سومهائی که گفتم ندارد.
یک اخلاق خیلی بد دیگران هم که من ندارم این است که از اول میخواهند به آخر همه چیز برسند و به همین دلیل خیلی از زوایای جهان و بشریت برایشان گشود نمیشود. مثلاً همیشه فکر میکنند که یک دانشمند به خاطر علمش بالا رفته و دانشمند شده ولی هیچ وقت اینطوری از آخر به مسئله نگاه نمیکنند که مردم اول فکر میکردهاند که او دانشمند است بعد او چون از این فکر خوشش میآمده رفته برایش دلائل علمی آورده که ثابت بکند دیگران در مورد او درست فکر میکنند و به همین خاطر سطح علمش بالا رفته. یا همه به خاطر چیزهائی که یک نفر همه جا گفته راز است خیال میکردهاند که او فیلسوف هم هست بعد او چون خوشش میآمده رفته برای ادامه و اثبات این فکر دلائل فلسفی آورده. ولی من بر خلاف بقیه همیشه از آخر به اول نگاه میکنم و به همین دلیل نه تنها از مرگ به تولد میرسم بلکه کمکم دارم به دلیل پیدایش جهان هم میرسم. البته شما مطمئن باشید که دلیل آفرینش هم یک چیز الکی پلکی است وگرنه کسی این همه اصرار نداشت هزاران سال همه جا بگوید که این یک راز است.

کلیدواژه ها: طنز, علیرضا رضایی |
