سبزها٬ اصلاحطلبان و انتخابات ریاستجمهوری
سحر تا چه زاید شب آبستن است
21 Aug 2012
■ آرش بهمنی
بحث حضور در انتخابات آنقدر جدی شده است بعد از چند ماه عدم انعکاس نظرات میرحسین موسوی و مهدی کروبی٬ اخباری دربارهی مخالفت آنها پیرامون حضور در انتخابات ریاستجمهوری نیز منتشر شده. هر دو رهبر جنبش سبز صراحتا مخالفت خود را با حضور در انتخابات – با فرض ثابت ماندن شرایط فعلی – اظهار کردهاند.
فعالان بدنهی جنبش سبز نیز با شور و حرارت مشغول بحث دربارهی انتخابات هستند. کم نیستند تعداد افرادی که به تاسی از بزرگان اصلاحات٬ یا تحریم انتخابات مجلس نهم را شکست خورده میدانند یا آنکه اساسا با تحریم مخالفاند و در پی حضور در انتخابات ریاستجمهوری هستند.
مدعای این نوشته آن است که حضور در انتخابات ریاستجمهوری به شیوهی مالوف اصلاحطلبان پیش از خرداد ۸۸ و یا آنگونه که سیدمحمد خاتمی در انتخابات مجلس نهم حضور یافت٬ برخلاف روش و مشی جنبش سبز است و علاوه بر آن٬ نه سودی برای جنبش دموکراسیخواهی ایران دارد و نه آبی برای اصلاحطلبان گرم خواهد کرد.
در این میان گروههای مختلف سیاسی و فکری نیز در تلاشاند تا لزوم حضور در انتخابات را تئوریزه کنند. هر از چندی متنی با امضاهای پرطمطراق – همچون جمعی از اساتید علوم سیاسی – منتشر میشود که در پی آن است تا با متدی «علمی» اثبات کند – آگاهانه یا ناخودآگاه – که بازگشت به مسیر اصلاحات دوم خردادی٬ تنها راه موجود برای ادامهی حضور در صحنهی سیاسی است.
ب. تکرار مکررات است که بگوییم جنبش سبز پس از راهپیمایی ۲۵ بهمن سال ۸۹ و سپس حصر دو رهبر خود٬ در عرصهی سیاسی دچار رکود و خمودی شده است. در دورانی که سیدمحمد خاتمی فعالتر شد و شورای هماهنگی راه سبز امید جایگزین رهبران در حصر شد٬ وارد حضیضی شد که همچنان ادامه دارد و احتمالن اوج آن نیز در انتخابات نهمین دورهی مجلس خود را نمایان ساخت.
حاکمان جمهوریاسلامی در انتخابات مجلس نهم٬ تنها به دنبال آن بودند که به افکار عمومی ثابت کنند هنوز اقتدار خود را حفظ کردهاند: بحران اقتدار حاکمیت که در نُه ماههی نخست جنبش سبز – از ۲۲ خرداد تا ۶ دی٬ روز عاشورا – به اوج رسیده بود٬ و پس از سکوتی یک ساله٬ در ۲۵ بهمن نیز از سوی مخالفان به چالش گرفته شده بود٬ نیاز داشت تا خود را ترمیم کند: برگزاری انتخاباتی توسط مجری و ناظری که انتخابات پرحاشیهی ۲۲ خرداد ۸۸ را برگزار کرده بودند٬ و عدم بروز اعتراضات گسترده نسبت به آن٬ بهترین فرصت برای این مساله بود. از سوی دیگر برگزاری چنین انتخاباتی٬ زمانی که موسوی و کروبی در حصر بودند٬ نشانهای بود برای مخالفان که مجبورند در زمینی که حاکمیت تعیین میکند٬ بازی کنند در غیر اینصورت همچون موسوی٬ کروبی و بسیاری از زندانیان٬ از صحنه محو خواهند شد.
حضور سیدمحمد خاتمی – و البته بسیاری از اصلاح طلبان – در انتخابات مجلس٬ هم از سوی حاکمیت و هم از سوی برخی از نزدیکان آنها٬ به عنوان تنها راه حل خروج از بحران فعلی مطرح شد: احیای اصلاحات دوم خردادی٬ تن دادن به بازی حاکمیت و آنگونه که خاتمی گفت «تلاش برای برداشتن گامی به جلو و انجام تغییراتی هر چند کوچک». کم نبودند – و نیستند – افرادی که از حرکت خاتمی به عنوان یک حرکت رئالیستی سیاسی یاد میکنند و در مقابل٬ ایدهآلیستها را ملامت میکنند که با خیالپردازی٬ فرصتهای اصلاح را یک به یک بر باد میدهند.
فرصت انتخابات٬ باید به چشم زمینی دیده شود که در آن امکان انتقال مفهوم دموکراسی به تودههای مردم فراهم میشود. در شرایط فعلی جمهوریاسلامی که استبداد داخلی و فشار خارجی٬ هر روز کمرها را خمتر میکند٬ چارهای جز ترجمان دموکراسی نیست٬ ترجمانی که میتواند به عنوان نسخهای شفابخش عمل کند
ارائه همنی دست تحلیلها بود که باعث شد سایت کلمه – نزدیک به میرحسین موسوی – در یادداشتی [۱]٬ اصلاحطلبان را به باد انتقاد بگیرد که «با کارکردهای جنبشهای مدنی بیگانهاند» و حتی آنان را به باد انتقاد بگیرد که «در فرصت طلایی سال های دولت اصلاحات، به جای استفاده صحیح از جنبش عظیم و فراگیری که با رأی «نه» به کاندیدای مورد حمایت اقتدارگرایان آغاز شده بود، اصلاح طلبان به قدرت رسیده، به بازی در چارچوب قدرت رسمی سرگرم شوند و به تدریج و شاید ناخودآگاه، حفظ خود در قدرت را بر پیگیری مطالبات عمومی ترجیح دهند».
آنچه که مورد انتقاد سایت کلمه – و بسیاری از دیگر نیروهای دموکراسیخواه قرار گرفته – آن است که اصلاحطلبان پیرامون خاتمی در تلاشاند که طابق النعل بالنعل آنچه که در دوران اصلاحات انجام میدادند را بار دیگر زنده کنند. آنها بدون توجه به تغییر کانتکست٬ در پی آناند که برای تحلیل وضع موجود٬ متدولوژی یکسانی با دوران هشت ساله اصلاحات را در پیش گیرند که طبیعتن نتیجهی دلخواه آنان را به دست خواهد داد. اما کسی از این جماعت به این نکته اشاره نمیکند که نتیجهی هشت سال اصلاحات دوم خردادی – به هر دلیلی – منتهی به سوم تیر و محمود احمدینژاد شد. دورانی که دیگر نه از تاک نشانی مانده و نه از تاکنشان.
بازگشت به اصلاحات دوم خردادی – که مایلام از آن با عنوان اصلاحات خاتمی – محور یاد کنم – در واقع چیزی نیست جز آرزوی بازگشت به گذشتهای بهتر از امروز؛ یک نوستالژی از دورانی که برای بسیاری مصداق «همه چی آرومه» بوده. بدون آن که قصد مشابهتسازی تاریخی داشته باشم٬ این آرزو چیزی است مشابه «خدا بیامرزیهایی» که امروزه برای محمدرضا پهلوی سر داده میشود و در قیاس با آنچه که در دوران جمهوریاسلامی رخ داده٬ دیکتاتوری وی ترجیح داده میشود.
جنبش سبز٬ ادامهی منطقی جنبش اصلاحات نیست٬ بلکه امتداد زخم شکستی است که بر پیکر اصلاحطلبی خاتمی – محور وارد شده. نه سیدمحمد خاتمی و نه بسیاری دیگر از اصلاحطلبان – حتا بسیاری از آنان که امروز زندانی سیاسی هستند – اساسن هیچگاه موافقتی با سیاست خیابانی نداشته و ندارند. از نظر آنان٬ به مردم تنها بر سر صندوقهای رای نیاز است تا سررشتهی امور را به دست متخصصان فن بسپارند. [۲] به نظر میآید که دربارهی شکست این پروژه و این نوع نگاه٬ توافقی جمعی وجود دارد. نه نتها منتقدان اصلاحات٬ که حتا تئوریپردازان این جبهه نیز معترف به این شکست هستند. [۳]
آنچه که این گروه به دنبال آن هستند٬ چیزی نیست جز استفاده از فرصت انتخابات برای بیان سخنان و حرفها – همان طور که برای مثال در دوم خرداد ۷۶ قرار بودند عمل شود -. برای آنها انتخابات فرصتی است که حرفهای خود را بیان کنند٬ مطالبات مطرح شود و به این ترتیب نیروها انسجامی پیدا کنند. هر یک از انتخاباتی که از سال ۸۴ بدین سو برگزار شده٬ خط بطلانی است بر این تئوری: از تیرماه ۸۴ تا خرداد ۸۸ ۴ سال فرصت بود تا اصلاحطلبان دست به تشکیلاتسازی بزنند٬ امکاناتی برای خود فراهم کنند که صدایشان در جامعه به گوش برسد٬ نیروهای خود را آموزش دهند و … اما همچون همیشه٬ تمام این مسایل تب تندی است که در برههی انتخابات عود میکند و بسیار زود پس اعلام نتایج٬ به عرق سردی میانجامد.
از طرفی برای آنان هنوز هیچ خط قرمزی جز «حفظ نظام» وجود ندارد: مهم نیست که جمهوریاسلامی چه برخوردی میکند٬ ناظر و مجری انتخابات مهم نیستند٬ شروطی چون سالم٬ آزاد و عادلانه بودن٬ اساسن محلی از اعراب ندارد: حضور در انتخابات «تکلیفی» است که باید آنرا به جای آورد. اینگونه است که شرطگذاری برای حضور در انتخابات٬ بیان مطالبات و … همه تعبیر به این میشود که «عم شرکت در انتخابات» به معنای آن است که «لیست نمیدهیم و کاندیدا نداریم»٬ اما «در پروسهی رایگیری شرکت میکنیم». توجیهاتی که حتا از سوی نزدیکترین یاران سیدمحمد خاتمی نیز٬ مورد قبول نگرفت و واکنشهای آنان در روزهای نخست به خبر حضور خاتمی در انتخابات٬ نشاندهندهی آن بود که آنها نیز معتقدند «عدم حضور در انتخابات» چیزی نیست جز «رای ندادن». والا که از مدتها قبل مشخص بود اساسن کاندیدایی از اصلاحطلبان قادر به حضور در انتخابات نیست.
این یکی از مهمترین نقاط تفاوت جنبش سبز و اصلاحات است. موسوی و کروبی٬ گرچه همواره بر نظر خود پیرامون حفظ جمهوری اسلامی و بازگت به قانون اساسی تاکید کردهاند، اما همواره هم در حرف – آنزمان که تعیین نوع حکومت آتی بر عهدهی مردم گذاشته بودند – وهم در عمل – آن زمان که در مقابل توصیهها٬ دستورها و عتابهای رهبر جمهوریاسلامی برای گذشتن از اعتراض خود برای حفظ مصلحت نظام٬ سر خم نکردند – تفاوت خط مشی خود را جنبش اصلاحات به نمایش گذاشتند.
موسوی و کروبی در این نحوه عمل خود بلوغی را به نمایش گذاشتند که هرگز در دوران اصلاحات فرصت ظهور و بروز نیافته بود. آنها با پرهیز از ذاتگرایی – خوب یا بد بودن بالذات جمهوریاسلامی٬ خوب یا بد بودن بالذات قانون اساسی – و نیفتادن در دام دوگانههای مطلق – اصلاح/ انقلاب٬ براندازی/ حفظ نظام – تلاش کردند که نیروهای خواهان تغییر به سمت زندگی بهتر را٬ حول محور مطالبهها سازمان دهند؛ مطالبههایی که از “رای من کجاست” آغاز شد٬ به بحث تاکید بر حقوق مردم در قانون اساسی رسید و سرانجام سر از لزوم تاکید بر حق مردم برای تعیین سرنوشت خود٬ درآورد.
درک نادرست از مفهوم استفاده از فرصت انتخابات برای بیان مطالبات٬ باعث کژتابی میان اصلاحطلبان خاتمی – محور شده است. این همان مشکلی است که در زمان انتخابات ریاستجمهوری سال ۸۴ و انتخابات مجلس نهم در اسفند سال ۹۰ نیز وجود داشت. اصلاحطلبان خاتمی – محور اساسن چیزی جز مفهوم صندوق رای را نمیشناسند٬ برای آنها همهچیز در یک دوگانه خلاصه میشود: رای دادن٬ رای ندادن. پس تحریم انتخابات را به معنای «قهر کردن» میدانند و حضور در انتخابات را چیزی نمیدانند جز «رای دادن». [۴] رسیدن به موعد انتخابات٬ به معنای آن نیست که چون فضا سیاسی میشود٬ پس میتوان دست به شقالقمر زد. برای استفاده از این فضا٬ نیاز به مقدماتی است٬ نیاز به کار تشکیلاتی و تربیت نیروها در سالهای منتهی به انتخابات است تا بتوان ایدهای را در فضا بسط داد.
پ. اگر زمانی بحث از عمق دموکراسی و زمانی دیگر بحث درباره شکاف دموکراسی – استبداد بود، بحث امروز درباره ایجاد فضای بازی است. اکنون زمانهای است که نهادهای داوری، خود در مقام بازیگر عملن به کمک حریف آمدهاند و با زیرپا نهادن تمامی قواعد بازی، آن چنان که خود مایلاند، عمل میکنند. اصلاحطلبان، تحولخواهان و نیروهای دموکراسیخواه، اکنون تنها با یک جناح سیاسی رو به رو نیستند، بلکه با تفکری مواجهاند که با در دست گرفتن تمامی شاهرگهای قدرت و ثروت، عملن در پی مستحیل کردن «جمهوریت» و ایجاد «دولت اسلامی» است. این تفکر اکنون با توسل به امکاناتی که در اختیار دارد، در بسیاری از نهادهای مختلف نظام نفوذ کرده و آنها را به حیاط خلوت خود تبدیل کرده است و برای رسیدن به هدف خود، از اجرای هرگونه روشی، هیچ ابایی ندارد. اینگونه است که اکنون شاهد غیبت نهادهای بی طرف در نظام هستیم. در غیاب نهادهای داوری بیطرف، امکان بازی از طرف مقابل سلب میشود، مگر آن که بتوان مطمئن بود با ورود به بازی، میتوان گامی به پیش برداشت، بی آنکه چند گام به پس نهیم. اکنون اصلاحطلبان باید پاسخ دهند که در شرایط فعلی و در نبود هیچ گونه نهاد بیطرف، حضور در صحنه چه نفعی میتواند برای آنان و پیشبرد دموکراسی در ایران داشته باشد؟
اینها سوالاتی است که به نظر میآید پیش از این توسط موسوی و کروبی پاسخ داده شده بود: آنها بدون اینکه به نظام تقدس بخشند٬ خود را تسلیم مردم کردند. اصلاحطلبان خاتمی – محور نیز چارهای ندارند که بسیار زود٬ تصمیم نهایی خود را بگیرند: برای آنها نیز چارهای جز انتخاب میان مردم و نظام نیست. استفاده از فرصت انتخابات٬ بیان مطالبات و تلاش برای تشکلیابی٬ کارهایی است که میتواند بسیار مفید باشد. اما نباید فراموش کرد که تاکید مداوم برای حضور در انتخابات و سپس تلاش برای عدم حضور در روزهای آخر٬ نتیجهای نخواهد داشت. این وظیفهای است که بر عهدهی حامیان موسوی و کروبی است: ترجمهی گفتمان دموکراسیخواهی.
فراموش نباید کرد که گرچه نخبگان سیاسی به دلیل فضای سیاسی کشور٬ وجود تعداد زیادی زندانی سیاسی و … از حضور در انتخابات چشمپوشی خواهند کرد٬ اما برای جمع نه چندان قلیلی از تودهی مردم٬ این مسایل در درجهی اول اهمیت نیست – و این همان مسالهای است که در دیدار عبدالله نوری و سیدمحمد خاتمی بر آن تاکید شده و تلاش میشود که از دریچهی عدم توجه به مسایل سیاسی از سوی تودههای مردم٬ توجیهی برای حضور در انتخابات تراشیده شود -. انتقال گفتمان دموکراسیخواهی میان مردم و ترجمهی آن و لزوم تشکلیابی٬ در چنین مواقعی است که ضروری مینمایاند. بهبود وضعیت اقتصادی٬ وردی نیست ناگهان با خواندن آن٬ اوضاع مناسب شود. برای بهبود وضعیت اقتصادی٬ پایین آوردن تورم و ضریب بیکاری و … نیاز به مقدماتی بسیار است: لازم است که اقتصاد شفاف شود٬ مطبوعات و نهادهای مدنی بر سازمانها و ادارههای مختلف دولتی نظارت کنند٬ نیاز است که معاملهها و مزایدههای اقتصادی در شفافیت و بدون زد و بند برگزار شوند و … برای آنکه بتوان صادرات را بهبود بخشید و نیازهای داخل را تامین کرد٬ لازم است که بتوان با دنیا مراودات اقتصادی داشت و برای آنکه چنین مراوداتی داشته باشیم٬ تنشزدایی در سیاست خارجی لازم است. برای آنکه تنشزدایی در سیاست خارجی رخ دهد٬ چارهای نداریم جز آنکه دولتی بر مبنای منافع ملی و با رای مردم سر کار باشد که امکان نظارت بر آن در هنگام سیاستگذاری و اعمال سیاستها وجود داشته باشد. نه آنکه نهادهایی بدون آنکه مورد پرسش قرار گیرند٬ خود راسن دست به سیاستگذاری و اجرا بزنند و …
حضور در انتخابات و یا حضور در قدرت٬ در نفس خود دارای هیچ ارزشی نیست٬ دموکراسی هم حکومت فیلسوفان نیست: جامعهی دموکرات٬ جامعهی انسانهای متوسطالقامه است که همهی آنها امکان اشتباه را دارند. حکومت دموکرات٬ یعنی حکومتی که تلاش میکند اوضاع را برای مردم خود بهبود بخشد و در مسایل مهمی که به خیر عمومی مربوط است٬ از همگان نظرخواهی کند. اگر بتوان حاکمیت جمهوریاسلامی را به این نقطه نزدیک کرد که به چنین الزاماتی تن دهد٬ این بزرگترین خدمتی است که میتوان به روند گذار به دموکراسی در ایران کرد. فرصت انتخابات٬ باید به چشم زمینی دیده شود که در آن امکان انتقال مفهوم دموکراسی به تودههای مردم فراهم میشود. در شرایط فعلی جمهوریاسلامی که استبداد داخلی و فشار خارجی٬ هر روز کمرها را خمتر میکند٬ چارهای جز ترجمان دموکراسی نیست٬ ترجمانی که میتواند به عنوان نسخهای شفابخش عمل کند.
———————————-
پانوشتها:

کلیدواژه ها: آرش بهمنی, اصلاحطلبان, انتخابات, جنبش سبز, محمد خاتمی |

1.اساساً از ابتدا چیزی به نام «تابوی حضور در انتخابات» در میان فعالان دموکراسی خواه وجود نداشت که نویسنده از شکسته شدن آن گله مند است.
2.تنها یک متن با امضای «جمعی از اساتید علوم سیاسی» در ماه های اخیر منتشر شده است که آقای بهمنی یا اصلاً آن را نخوانده است و یا از سر غرض ورزی و فقدان انصاف، دیدگاه بیان شده در آن را تحریف کرده است.
3.این ادعای نویسنده که «فعالتر» شدن محمد خاتمی باعث رکود و خمودی جنبش سبز شده است و بنابراین با ساکت شدن او، جنبش از رکود خارج می شود و «سیاست خیابانی» دوباره اوج خواهد گرفت هم چندان با عقل سلیم سازگار نیست. واقعیت اینست که «سیاست خیابانی» در عاشورای 88 از نفس افتاد و تلاش موسوی و کروبی برای تداوم آن ناکام ماند.