شوتینگ ذهن من
1 Aug 2012
■ علیرضا رضایی

همه چیز از کنار گذاشتن همین خلاف کردن شبانه شروع شد که از همین پس فردایش یک بار دیگر ناخواسته چیز دیگری به انبوه نهفتههای درون من اضافه کرد. اگر خبر ندارید بدانید که من بر خلاف شما در درونم به اندازه همهتان رازهای نهفته دارم که هیچکس از آنها خبر ندارد. حتی بعضی از رازهای من آنقدر نهفته است که خودم هم از آنها خبر ندارم. البته کسانی که فضولتاً از آنها خبر دارند برای بلاتکلیف کردن روحیه حساس من میگویند اینها فقط برای تو راز است، برای ما زندگی عادی روزمره حساب میشود. من بخاطر همین آدمهای زشت هم که شده حتماً باید بروم یکبار دیگر چند سالی شبها خلاف بکنم تا بعد آن را کنار بگذارم که اینها هم بدبخت بشوند. من مثل دیگران نیستم که دلم بخواهد در زندگی آدمهای دیگر سرک بکشم و از تمام راز و رمزهای آنها باخبر بشوم. البته خوشم میآید که همه چیزشان را بدانم، حتی ممکن است کسانی را آنقدر تحریک بکنم که هرچی از دیگران میدانند به من هم بگویند ولی خودم هرگز این کار بد را انجام نمیدهم. زندگی دیگران به من هیچ مربوط نیست مگر اینکه کسی خبر جدیدی داشته باشد .
من نمیدانم عبارت “خرکی” را اولین بار چه کسی اختراع کرده ولی مطمئنم که هر کسی بوده او هم مثل من شبها خلاف میکرده بعد یک دفعه خرکی آن را کنار گذاشته. من دارم از روی تجربه حرف میزنم و تجربه خیلی چیز مهمی است چون همهی ما در مواجهه با همدیگر آن را داریم ولی طرف مقابلمان حتی یک ذره از آن را ندارد. البته من از خیلی چیزها بدون داشتن تجربه هم مطمئنم. مثلاً من اصلاً تجربه اختراع دوچرخه ندارم ولی مطمئنم کسی که زنجیر دوچرخه را اختراع کرده درست در همان لحظه داشته به این فکر میکرده که چون آدم چهارتا پا ندارد که با هر جفتش یک چرخ را رکاب بزنند باید حتماً یک چیزی جایگزین آن دو تا پای نداشته بکند. کلاً یکی از تفریحات سالم بشر از بدو خلقت تا الآن این بوده که کم و کسری خلقت خداوند را به طور مکانیکی حل بکند. البته همین آدم بعداً فهمید که هیچ لزومی ندارد که آدم هر دوتا چرخ دوچرخه را رکاب بزند ولی چون در هر حال زنجیر را اختراع کرده بود و هیچ کاریش هم نمیشد کرد فوراً یکی دیگر از اشکالات خلقت خداوند را کشف کرد و از آنجا که خداوند از قصد پای آدم را بجای عقب گذاشته جلو، برای کم کردن روی خدا هم که شده زنجیر را برداشت بست به چرخ عقب. تا حالا هم من ندیدم کسی به این بخندد که آدم از جلو برای چرخ عقب رکاب میزند. اما کسی که بعداً دوچرخهی بچهها را اختراع کرد یک فکر بهتری برای آن دوتا پای نداشته کرد و بجای هر پائی که در عقب آدم وجود ندارد یک چرخ کوچک گذاشت همان عقب. این پاهای کوچک اگر چه ممکن است به همه جا گیر بکنند ولی دقت کنید که او این چرخها را برای بچهها اختراع کرده که همینطوریش هم بدون پا و چرخ اضافه به همه جا گیر میکنند. من مطمئنم که این آدم هم شبها خلاف میکرده بعد یک دفعه خرکی آن را کنار گذاشته. تجربهای که شما و هیچکس دیگر ندارد فقط من دارم .

کلیدواژه ها: طنز, علیرضا رضایی |

با درود، من از آنجایی که هنوز خلاف شب را رها نکردم و فقط به روز موکولش کردم، از این چیزهایی که نوشتی چیزی دستگیرم نشد!
ولی از نوع نوشتنت از اونجایی که آدم فضولی هستم نوع خلافی رو که داشتی حدس میزنم !
برام هم مهم نیست که تو از آدم فضول بدت میاد ، حالا بدت میاد ؟ یا نه؟
در هر صورت از اونجایی که من فوضولی تنها حسنم نیست، و رول بازی کردن بلد نیستم میخواستم که بدونی ، که اگر نخواستی باهام دوست شی بهانه خوبی داشته باشی . هان؟ چی گفتم؟؟
خودم که نفهمیدم، ولی از اونجایی که حدس میزنم که از من باهوشتری روت حساب میکنم که اقلا تو بفهمی چون بعدا که منم آبکی دودکی رو گذشتم کنار باید برام توضیح بدی تا من هم متوجه بشم؛
از اونجایی که من برام مهم نیست که دوستم دربارهٔ من همهچیز رو بداند یا نه، و حتا ترجیحا میخواهم که بداند، چون اینجوری راحتترم، پس یکم از خودم برات میگم:
من اسمم بهنام از ساله ۱۹۸۵ میلادی پاریس هستم ،خیلی آدم حساسی هستم به طرز “خرکی” در عین حال بچهٔ خیلی مهربونی هستم ، و اصلا نمیدونم چرا دارم اینرو مینویسم برات؟بذار یکم فکر کنم؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛آهان یادم اومد ،دلیل اولش اینه که چندین بار کارهاتو دیدم و خیلی از طرز نگاهت به جریانات خوشم اومده ، و دلیل دومش چی بود؟ آهان ، بقول شاعر معروف که اسمش یادم نیست که میگه :(خلافتو به حدی نگاه دار که مجبور نشی با ساقی رفیق فابریک بشی چون ساقی رفیق نداره).شعر نو هستش از خودمه بعدا که بهتر یاد گرفتم قافیه دار هم میگم .
آره میگفتم ،من نمیخوام کسی را بدبخت کنم، فقط چون ساقی جماعت البته مال عهد حاضرو میگم، مثل همون لاته از کلاس اول( ب ) هستش و من خیلی وقت که رفتم کلاس دوم (ا) دیگه دوست ندارم روشو ببینم ، میخواستم ازت کمک بگیرم و از تجربه تو در این مهم بهرهمند شم .سوماً،من یکجور آدم میشناسم که یکجور چرخ اختراع کرده که اصلا یکچرخ است،و درنتیجه زنجیرشم از بالا به پایینه که مساله عقب و جلو رو اینجوری حل کرده ،و چون برای بزرگترها ساخته اینو دیگه لازم نیست که چرخ کوچولو بهش ببندی و در نتیجه به جایی گیر نمیکنه؟ جالبهها نه؟حتا میتونی بذاری صندق عقب ماشینت که هرجا خواستی ببریش البته من اگه این رو داشتم هرجا نمیبردمش شاید میبردمش سیرکی جایی فعلا بهش فکر نکردم!
راستی یچیزی داشت یادم میرفت من حتا بعضی هارو دیدم که چهارتا پا دارن و چون نمیدونند ، دوچرخه اختراع میکنند یا چیزهای دیگه، در هر صورت خوشحال شدم که باهات حرف زدم، البته ، یکروزی یجایی در مورد یه مثالیی با یه کسی همینو مطرح کرده بودم اونم مثل تو با من موافق بود گفتم که بگم شاید توام مخالفتی نداشته باشی .منتظر جوابت هستم ؛ تو سرتکتب هستم من خواستی اضافم کن اسم من اونجا هستش بهنام مدیری؛خوودافز شوما.
bad az dashtane 1 ruze kheili kheili bad va gir kardan poshte dare khunam va pardakht kardane ghabz haye jarime va kolli pool babate adame dar baz kon ke faghat 1 daghighe karesh tool keshid va erse jadde bozorgesh ro az man gereft vagean lezzat bordam az neveshtatun.