آیا منشور هانا آرنت میتواند به ما در فهم بهار عربی کمک کند؟
انقلاب: پی گرفتن شادی عمومی
10 Jul 2012
■ حمید دباشی
نیمهی ژوئن ۲۰۱۲ سومين سالگرد جنبش سبز در ايران است و بيش از یک سال و نيم است که از دامن گستراندن شگفتانگيز انقلابهای عربی میگذرد. گويا طی سه سال گذشته، جهان عرب و مسلمان – از مراکش تا ايران، از سوريه تا يمن – شاهد تظاهراتهای تودهی مردم بيش از کل تاريخ دولت-ملتهای پسااستعماری بوده است.
ايرانیها و عربها – و بر همين ميزان، بقيهی جهان مسلمان – امروز پس از فرو ريختن ترسشان از سبوعيت، که همه چيز را برای آيندهی بهتر اما نامطمئن برای خودشان و فرزندانشان به خطر انداختهاند، کجا ايستادهاند؟
چهار ديکتاتور در تونس، مصر، يمن و ليبی ساقط شدهاند اما مسیر آيندهی مردم رهاشده طولانی و نامطمئن است. جنبش سبز ايرانيان با خشونت تمام سرکوب شده – رهبراناش حبس خانگی شدند و حاميان و همدلاناش با قساوت کشته شدند، دستگير شدند، به زندان افکنده شدند، شکنجه شدند و حتی به آنها تجاوز شد يا ناگزير به جلای وطن شدند و ذلت تبعيد را به جان خريدند. سوریها و بحرينیها مقاومت سرسختانهای در برابر استبدادهای ريشهداری که بر آنها حاکم است نشان میدهند و کشتارها، دستگيریهای دستهجمعی و شکنجه را هر يک به نحوی تاب میآورند – در حالی که از مراکش تا عربستان سعودی، بسياری از سلاطين ديگر عرب در انتظار چرخ تاريخاند که به سوی آنها میآيد.
اما آيا توجه کوتهنظرانهی بيش از حد به يک کشور خاص، يک حادثه يا يک واقعه – انتخابات رياست جمهوری يا انحلال پارلمان در مصر، توحش رژيم حاکم در سوريه، يا نيروهای ضدانقلابی متمرکز در عربستان سعودی که سعی میکنند از آب گلآلود ماهی بگيرند و زوال خودشان را به عقب بيندازند – باعث کند شدن ذهن نمیشود و ما را از ديدن تصويری بزرگتری که به سوی آن میرويم باز نمیدارد؟
انقلابی برای مطالبهی دوبارهی فضای عمومی
در سال ۱۹۶۳، هانا آرنت، فيلسوف برجستهی سياسی کتاب فوقالعاده تأثيرگذارش با عنوان «دربارهی انقلاب» را منتشر کرد که در آن دو انقلاب تاريخی جهان يعنی انقلاب آمريکا (۱۷۷۶) و انقلاب فرانسه (۱۷۸۹) را با طرح نظريههای مدعيانهی خود مقايسه کرد – او در اين نظريه مفاهيم ليبرال و مارکسيستی از انقلاب را به چالش گرفته بود. دغدغهی نخستين او اين بود که دبارهی انقلاب فرانسه نظريهپردازیهای فراوان و گستردهای شده است تا جايی که در واقع حتی نفسِ تصور و درک ما از «انقلاب» را هم تحتالشعاع قرار داده است در حالی که دربارهی انقلاب آمريکا نظریهپردازی به طور کامل غايب است. آرنت در اين کتاب کار شگرف تدارک اين وضعيت را به دوش کشيد و کوشيد که به طور انتقادی انقلاب آمريکا را برای زمان خودش تئوريزه کند. آيا انديشههای آرنت دربارهی انقلابها، امروز چيزی دربارهی انقلابهای عربی يا انقلابهای مسلمانان به ما میآموزد؟
هانا آرنت، در «دربارهی انقلاب»، انقلاب آمريکا را بر انقلاب فرانسه رجحان میدهد چون فکر میکرد که در دومی، مسايل اقتصادی پايدار و شايع (يا به تعبیر خودش «مسألهی اجتماعی») دغدغهی اصلیتری انقلاب را رقيق کرده و دستخوش آشفتگی میکرد که در ارزيابی خود او اين دغدغهی اصلی همانا قانون اساسی جمهوری بر اساس حوزهی عمومی استوار و پايدار و نهادهايی قانونی بود.
ماهيت و کارکرد انقلابها برای آرنت ترجمهی شور و هيجان لحظهای انقلاب به يک نظام کثرتگرا و مردمی مشارکت سياسی و کشورداری است. برای رسيدن به اين هدف، آرنت تمايز مهمی ميان «رهايی» و «آزادی» قايل میشود
آرنت فکر میکرد که توجه انقلابيون فرانسوی از مسؤوليتهای اصلی و اوليهشان برای استقرار يک جمهوری آزاد و دموکراتيک به پشتيبانی تودهها منصرف شده است و ناگزیر آنها را وادار به پرداختن به مسايل اقتصادی همواره در حال گسترش کردند – که از نظر آرنت غيرقابل مهار هستند – و این خود باعث به هرج و مرج کشاندن انقلاب شد. ترجيح انقلاب آمريکا بری او دقيقاً ريشه در اين تعيين سرنوشت انقلابی برای استقرار و تثبيت حوزهی عمومی دموکراسی داشت – هر چند او به همان اندازه منتقد آمريکاییها نيز بود به خاطر مشارکت محدودشان در نهادهای دموکراتيک برای رأی دادن دورهای و ترک اهداف اصلی دموکراسی مشارکتی.
به اين ترتيب، آرنت، با استفاده از مدل انقلابهای فرانسه و آمریکا، باور دارد که اين انقلابها در ابتدا يک نيروی «ترميمگر» در خود داشتند اما در جريان حوادث يک جهش معرفتشناختی در خيزش انقلابی رخ داد. او فکر میکردد به ويژه پس از انقلاب فرانسه، مفهوم «انقلاب» سويهی راديکال (مارکسيستی) پیدا کرد و هدفاش ريشهکن کردن بیعدالتیهای اقتصادی و اجتماعی در جامعه شد. در اين نقطه است که در چشم «طبقات پيشرو در اروپا… آمريکا ديگر سرزمين مردم آزاد نبود و تقريباً به طور کامل تبديل به سرزمين موعود تهیدستان شد». آرنت فکر میکند که اين قرائتی معيوب و مخدوش از ايالات متحده است. هدف انقلاب ريشهکن کردن فقر نبود و نيست بلکه آزادی و رهايی از استبداد و تواناسازی آزادی مشارکت سياسی بود.
آرنت منتقد سياسی کردن عوامل اقتصادی بود. تهیدستی امری قطعی برای وضعيت انسانی است و تنها در دورهی مدرن است که تصور شد میتوان به طور سياسی با آن برخورد کرد. اين عامل، پروژهی سياسی انقلابها را، که ديگر آزادسازی مردم از ستم نبود بلکه پرداختن به مسألهی فقر بود، دستخوش سرآسيمهگی کرد. برای آرنت، اين پيچش سياسی پروژهی انقلابی خطرناک و بیحاصل است. جنبهی خاص انقلاب آمريکا دقيقاً اين بود که از مسألهی اجتماعی (اقتصادی) دور و بری مانده است و کوشيده است که مردم را از استبداد و ستم برهاند و آزادی را تضمين کند.
ماهيت و کارکرد انقلابها برای آرنت ترجمهی شور و هيجان لحظهای انقلاب به يک نظام کثرتگرا و مردمی مشارکت سياسی و کشورداری است.
برای رسيدن به اين هدف، آرنت تمايز مهمی ميان «رهايی» و «آزادی» قايل میشود. رهايی عمل رهايیبخش است و رها شدن از ستم است در حالی که آزادی توانايی بیقيد و بند مشارکت در زندگی عمومی، در حوزهی عمومی، از طريق آزادی بيان، آزادی تجمع صلحآميز است. به اين ترتيب او «رهايی» را رهايی از قيد و بند ناموجه تعريف میکند و «آزادی» را به صورت توانايی مشارکت در امور عمومی و بسط پرزور فضای عمومی برای مشارکت سياسی تعريف میکند.
شکلگيری فعالانهی اين حوزهی عمومی که شهروندان بر مبنای آن زندگی سياسیشان را محقق میکنند، در انديشهی آرنت محوری است.
هانا آرنت تعبير مشهور «پیگيری شادی» را در اعلاميهی استقلال ايالات متحده، بر میگيرد – ک در آن پیگيری «شادی» يک «حق جداییناپذیر» تلقی میشود – و قرائتی «عمومی» از آن به دست میدهد که آن شادی را چنان گسترش و توسع میدهد که شامل آزادی مشارکت در زندگی اجتماعی باشد. روحيهی انقلابی بايد به صورتهايی نهادينه از آن شادی عمومی ترجمه شود. شادی عمومی در تصور آرنت از سياست نکتهای کليدی و محوری است.
ميدان تحرير
مرتضی حسين در مطلبی قوی در الجزيره به اختصار اعميت ميدان تحرير را در جريان انقلاب مصر توصيف میکند: «در ميدان تحریر قاهره، نقطهی صفر خيزش دموکراتيکی که ديکتاتوری سبوعانهی ۴۲ سالهی حسنی مبارک را برانداخت، تاريخ انقلاب سال ۲۰۱۱ درست روی ديوارها ترسيم شده است. پايين خيابان محمد محمود، در حاشيهی مجتمع دانشگاه آمريکايی قاهره و در سراسر ميدان، گواهیهای تکاندهنده و اغلب پر احساسی از وقايعی تاریخی وجود دارند که منجر به سقوط رژيم مبارک شد و نگاه جهانيان را جلا و صيقل داد».
آيا «خاطرهی جمعی مردم مصر» همينطور که هست به طور کامل قابل اتکاست، و تنها راه برای تضمين فراموش نشدن از خودگذشتگیهای قهرمانانهی آن ميدان تاريخی است؟ اگر قرار باشد که از فضای واقعی ميدان تحرير در قاهره بتوار نسازيم و آن را بيشتر به صورت استعارهای از فضای عمومی ببينيم که در آن انقلاب مصر (شايد مهمترين حادثهی بهار عربی تا به حال) رخ داد، چگونه میتوانيم اطمينان حاصل کنيم که هيچ «کوشش حسابشده و تعمدی برای زدودن تاريخ زندهی انقلاب سال ۲۰۱۱» رخ ندهد؟
مصریهايی هستند که فکر میکنند، به دلايل خيلی خوبی، که تصميم دادگاه عالیشان در نيمهی ژوئن سال ۲۰۱۲ برای انحلال پارلمان تازه انتخاب شده و اجازه دادن به احمد شفيق، نخستوزير سابق دورهی مبارک برای شرکت در انتخابات، چيزی است در رديف «کودتایی قضايی» عليه انقلابشان. اما آيا دادگاه عالی خاطرهی ميدان تحرير را نيز خواهد ربود و خواهد توانست مصریها را از تجمع در مکان تجمعشان برای هميشه منع کند؟
خاطرهی ميدان تحرير دقیقاً چگونه زدوده نخواهد شد و ما دقيقاً به چه شيوهای میتوانيم فکر کنيم که «حوزهی عمومی»ای که به نحوی اعجازآميز با قهرمانی و ايثار شکل گرفته است – و چيزی است که هانا آرنت ممکن است بگويد بر مبنای آن بايد «شادی عمومی»مان را پرورش دهيم – با رنگ سفيد پاک نخواهد شد؟
فرض کنيد دادگاه عالی قانون اساسی مصر موفق به انحلال پارلمان شود، يا فرض کنيد محمد مرسی يا احمد شفيق رييس جمهور بعدی مصر شوند، آيا انقلاب مصر شکست خورده است؟
بر سر نه تنها خاطره يا هنری توليد شده در ميدان تحرير يا زدوده شده در آن، بلکه بر سر خود ميدان چه خواهد آمد؟ نه تنها معناهای مادی يا استعاری آن برای مصریها بلکه شيوهای که اين ميدان معانی تازهای را برای حوزهی عمومی در جهان عرب و مسلمان ايجاد کرده است.
برای هانا آرنت، بخشها، منطقهها و حومهها «جمهوریهای اوليه»ای هستند که حوزهی عمومی را تعريف میکنند و آزادی را تضمين میکنند. اما در مصر امروز، مترادف عملی اين بخشها چه خواهند بود؟ سازمانهای جمعی و انجمنهای داوطلبانه يا صفحات فيسبوک و حسابهای توييتر، يا جايی ميان همهی اينها و ترکيبی از همهی اينها؟
اينها پرسشهايی مهم هستند نه تنها برای مصریها بلکه برای همهی عربها، همهی ايرانیها و همهی مسلمانها در هر روی و در هر سالگرد خيزششان.
حميد دباشی استاد کرسی هاگوپ کِوُرکيان مطالعات ايرانی و ادبيات تطبیقی در دانشگاه کلمبيای نيويورک است. «ايران، جنبش سبز و آمريکا: روباه و پاردوکس» (۲۰۱۰) و «بهار عربی: پايان پسااستعمارگری» (۲۰۱۲) از اخيرترين کتابهای او هستند.
منبع: الجزیره انگلیسی

کلیدواژه ها: انقلاب, ایران, حمید دباشی, مصر, هانا آرنت |
