بررسی پیامدهای حمله احتمالی اسراییل به ایران
تصمیم دشوار اسراییل برای حمله به ایران
20 Nov 2011
■ جکسون دیل
نکته مثبت و در عین حال غریب موجود در دموکراسی حاکم بر اسراییل در این امر نهفته است که حتی تصمیمات سرنوشتسازی که در امنیت ملی آن تاثیر دارد (مانند حمله نظامی به تاسیسات هستهای ایران) به شکل علنی مورد بحث و بررسی قرار میگیرد، بطوریکه روزنامهها این موضوع را گویی مسألهای مربوط به راهسازی یا قیمت آب و برق است، در صفحه نخست خود پوشش داده و کابینه اسراییل تصمیم برای حمله به ایران را به رأی میگذارد.
ظرف دو هفته گذشته، رهبران ایران و ژنرالهای آمریکایی و همچنین افراد عادی، روایتهای زیادی را در مورد تلاشهای بنیامین نتانیاهو نخستوزیر و ایهود باراک وزیر دفاع اسراییل برای قانع کردن نظامیان اسراییلی در حمله به ایران خواندهاند. آنها سعی دارند مخاطبان خود را قانع کنند که حمله به ایران یک امری ممکن و ضروری است. مخاطبان نیز خوب دریافتهاند که بحثهای سنگینی پشت درهای بسته جریان دارد و حتی نظرسنجی به عمل آمده از مردم اسراییل نیز منتشر شد که در آن 41 درصد با حمله موافق بوده و در مقابل 39 درصد با چنین عملیاتی مخالفت کردهاند.
اگر چنین اتفاقی رخ دهد، آنگاه میتوان آن را غافلگیرکنندهترین و عجیبترین حمله نظامی تاریخ نام گذاشت. گزارشهایی که حداقل از سال 2008 به بعد منتشر شده همگی حاکی از این است که اسراییل همواره در آستانه حمله نظامی به ایران بوده است. بدین ترتیب میتوان طوفان خبری کنونی را عملکردی هدفمند دانست که سعی دارد توجه غرب را به لزوم افزایش تحریم ایران یا خاموش کردن تلاش فلسطینیها برای عضویت در سازمان ملل جلب کند.
ممکن است این حدس و گمانها نیز بخشی از عملیات روانی اسراییل باشد؛ ولی اتخاذ چنین تصمیمی در واقع یک مشکل اساسی برای اسراییل به حساب میآید که محاسبات آن به شکل کلی با محاسبات واشنگتن تفاوت دارد.
پیامدهای منطقهای ناشی از حمله اسراییل به ایران، بزرگترین عامل منفی در برابر این تصمیمگیری است. اسراییلیها بر این باور هستند که به محض دست زدن به اقدام نظامی علیه ایران، هزاران موشک از طرف لبنان و نوار غزه به طرف شهرهای اسراییلی شلیک شده و نیروهای آمریکایی مستقر در افغانستان، عراق و خلیج فارس نیز هدف قرار گیرند
شای فیلدمن متخصص امنیت هستهای اسراییل یک هفته قبل گزارش مفصلی از طرح حمله اسراییل به ایران را در مرکز مطالعات خاورمیانه واشنگتن ارائه داده و عنوان کرد که این بار بحث بسیار جدی بوده و اسراییل در آستانه یک تصمیم بسیار سخت قرار دارد.
شاید بهتر باشد به برخی از نکات مهم گزارش فیلدمن اشاره کنیم تا بتوانیم موضوع را از دید اسراییلیها نیز بررسی کنیم. سوال نخست این است که ایران چه اندازه زمان نیاز دارد تا به ساخت بمب هستهای برسد؟
آمریکاییها پاسخ این سوال را با تمرکز بر مدتی میدهند که ایران نیاز دارد تا کلاهک هستهای را ساخته و آن را بر یک موشک سوار کند یا زمانی که تهران لازم دارد تا مقدار کافی از اورانیوم را برای ساخت بمب اتمی غنیسازی کند. آمریکا میگوید اگر ایران اورانیوم غنیشده کافی داشته باشد آنگاه تنها 62 روز زمان نیاز دارد تا کلاهک هستهای بسازد و اگر اورانیوم نداشته باشد، چندین سال دیگر وقت میخواهد.
در مقابل اسراییلیها، جدول زمانبندی به کلی متفاوتی را در نظر دارند. آنها بر این نکته تمرکز میکنند که ایران چقدر دیگر زمان میخواهد تا سانتریفیوژهای نیروگاه جدید خود در نزدیکی قم را تکمیل کند؟ این نیروگاه در منطقهای احداث شده است که بمباران آن به مراتب دشوارتر از نیروگاه نطنز است و علاوه بر آن بخش مهمی از ذخیره اورانیوم ایران بالغ بر 4.9 تن در آن نهفته است است.
آخرین گزارش صادر شده از طرف بازرسان سازمان ملل حاکی از این است که سانتریفیوژهای نیروگاه قم وصل شده نخستین محموله اورانیوم نیز در آن غنیسازی شده و این نیروگاه به زودی رسما افتتاح خواهد شد.
نکته دومی که مورد بررسی قرار میگیرد این است که آیا میتوان از سلاح هستهای برای متوقف کردن برنامه اتمی ایران استفاده کرد؟ بسیاری از متخصصان در واشنگتن که تجربه نیم قرن جنگ سرد را با خود دارند در امکان استفاده از بمب اتم علیه ایران به شکل جدی ابراز تردید میکنند. علاوه بر این سیاست نظامی آمریکا از زمان ریاست جمهوری جورج بوش، بر بنای سپرهای دفاعی استوار شده است که بارزترین نمونه از این سیاست را میتوان در ارائه موشکهای دفاعی به همپیمانان آمریکا در خلیج فارس مشاهده کرد.
با این حال بیشتر اسراییلیها که تصاویر کورههای آدمسوزی نازیها را هنوز هم در ذهن دارند، باوری به کلی متفاوت داشته و معتقدند که نظام دینی حاکم بر ایران آماده است تا قربانیان زیادی را در میان شهروندان خود مشاهده کند تا در مقابل بتواند اسراییل را محو کند.
در واقع پیامدهای منطقهای ناشی از حمله اسراییل به ایران، بزرگترین عامل منفی در برابر این تصمیمگیری است. اسراییلیها بر این باور هستند که به محض دست زدن به اقدام نظامی علیه ایران، هزاران موشک از طرف لبنان و نوار غزه به طرف شهرهای اسراییلی شلیک شده و نیروهای آمریکایی مستقر در افغانستان، عراق و خلیج فارس نیز هدف قرار گیرند.
با این حال در زمانی که پنتاگون نسبت به اداره نبرد در چند جبهه به شکل همزمان ابراز نگرانی کرده، فرماندهان اسراییلی بر این باور هستند که میتوانند با تهدیدی که متوجه آنهاست به خوبی تعامل کنند. ایهود باراک وزیر دفاع اسراییل هفته گذشته گفت که اسراییل خود را آماده کرده تا دست کم پانصد شهروندش زخمی یا کشته شوند.
از جمله دیگر محاسبات مهم، نگرانی در مورد روابط آمریکا و اسراییل است. از بین رفتن همپیمانی با آمریکا در نتیجه موفقیت ایران در ساخت سلاح هستهای، ضربهای سنگین به امنیت اسراییل است و حمله یکجانبه نیز ممکن است همین نتیجه را در پی داشته باشد.
به مجرد بروز چنین شرایطی، پنتاگون همکاریهای خود با اسراییل را به حالت تعلیق درخواهد آورد و اسراییل در مقابل کنگره و افکار عمومی باید پاسخگوی هرگونه خسارت آمریکاییها در نتیجه هدف قرار گرفتن از طرف ایران باشد. به همین دلیل است که متخصصان آمریکایی معتقدند اسراییل هرگز بدون موافقت آمریکا دست به اقدام نظامی علیه ایران نمیزند.
نکته نگرانکننده این است که اسراییل بارها و بارها در چنین شرایطی، نظر آمریکا را نادیده گرفته است. حمله اسراییل به نیروگاه هستهای عراق در سال 1981 و همچنین حمله به تاسیسات اتمی سوریه در سال 2007 هر دو بدون موافقت آمریکا صورت گرفته و در هر دو حادثه نیز روابط دو کشور تیره نشده و واکنش منطقهای را نیز در پی نداشت.
وضعیت ایران به شکل طبیعی تفاوتهایی جدی با عراق و سوریه دارد و دقیقا به همین دلیل است که بسیاری از فرماندهان نظامی و چهرههای امنیتی اسراییل با اقدام نظامی علیه ایران مخالفند. اما در مقابل این گونه به نظر میرسد که نتانیاهو و باراک کماکان تلاش دارند تا آنها را قانع کنند.
اخبار مربوط به احتمال چنین حملهای را باید با دقت بیشتری در رسانههای اسراییلی دنبال کرد.
برگرفته از واشنگتنپست

کلیدواژه ها: اسراییل, ایران, تاسیسات هستهای, جکسون دیل, حمله نظامی, واشنگتنپست |

اگر سر به سر تن به کشتن دهیم
محالست که کشور به دشمن دهیم