نکته آخر سردبیر ـ پنج
از روحانیت تا رهبانیت ـ 2
2 Nov 2011
■ محمدجواد اکبرین
درآمد:
لازم می دانم در آغاز آخرین مقاله ای که برای وبسایت تحلیلی “تهران ریویو” می نویسم پایان مسئولیت سردبیر گرانقدر آن را دست مریزاد بگویم؛ نگاه تیزبین “شروین نکویی” عزیز به آنچه که در جنبش سبز می گذرد و همت بلند پشتیبانان و گردانندگان این سایت، «اتفاق حُسن و ملاحت» بود. من این پایان را خاموشی نمیدانم، زیرا تهران ریویو، خبرنامه نبود؛ کتاب بود و کتاب را آغاز و پایانی هست. دوستان ما می روند تا کتاب دیگری بنویسند و از نقطه ای دیگر آغاز کنند و بسم الله تازه ای بگویند و افق تازه ای بگشایند.
جهانِ جنبش سبز، در آستانه سی ماهگی، محصول کتاب های عمیقی از جنس تهران ریویوست و البته اگر دوستان ما باز هم سودای جهانگیری دارند باید بتوانند جمع میان حسن و ملاحت را تجربه کنند؛
حُسنت به اتفاقِ ملاحت جهان گرفت
آری به اتفاق، جهان می توان گرفت
***
در بخش نخست، از دو مقدمه سخن رفت؛ یک آنکه روحانیان شیعه در معرفت تاریخی خود، سابقه ی خوارج و نسبت امام علی با خوارج را در ذهن خود داشتند. خوارج خودکامگان متعصبی بودند که خودکامگی شان بر پایه دین بنا شده بود و این تجربه تلخ در ذهن برخی از عالمان شیعه جای داشت که می شود به نام دین، جنایت و خودکامگی کرد و قتل “علی بن ابی طالب” را نیز مستوجب ثواب دانست. بعدها این نگرانی از استبداد دینی تبدیل به یک نظریه شد. یعنی اگر به لحاظ شخصی می شود در دین و عقاید دینی خودکامه بود، هنگامی که چنین دینداری به قدرت برسد و نظامی تاسیس کند و این نظام رنگ دین به خود بگیرد، در آن صورت استبداد دینی شکل گرفته است. این نظریه در تالیف کتاب «تنبیه الامة و تنزیه الملة» مرحوم میرزای نائینی نقش داشت. دیگر آنکه پاره ای از آنچه به عنوان نکاتی انتقادی در باب تاریخ و معارف مسیحیت و کلیسا توسط استاد ملکیان شمرده شد کاملا در باب “روحانیت شیعه” و “دار الافتای اهل سنّت” نیز صادق است. بنابر مقدمه دوم بخش نخست، چون کلیسا، به هیچ وجه معصوم نیست، بلکه دستخوش جهل و خطاهای بسیاری است، همه اصول دین از نو باید مورد بازاندیشی قرار گیرند. البته، در این بازاندیشی ممکن است ناسازگاری درونی مجموعه اصول دین مکشوف شود و مفهوم ایمان نیز نیازمند تعمق و مداقه مجدد است و سرانجام اگر کلیسا، به نیاز به تجدیدنظر در اصول دین اعتراف نکند بیم آن می رود که قادر به انجام رسالت خود نباشد. بر این دو مقدمه از آن رو تأکید شد که باید در آنچه که به عنوان «رسالت روحانیت» شناخته می شود میان “تاریخ” روحانیان و “معارف” آنان تفکیک قائل شد؛ به زیر سوال بردن تاریخ و مفاخر آنان به گناه معارف جهل آلوده شان، و نیز زیر سوال بردن معارف بلند آنان به بهانه ی پاره ای از تاریخ ناپاک این قشر، اگر از سر انتقام ها و کینه هایی (البته قابل درک) نباشد محصول جهل نسبت به یک ذخبره ارزشمند معنوی است.
از ساحت مقدمات که بگذریم این مقاله بر این گمان است که روحانیت شیعه نیز راه به رهبانیت می برد و تجربه ای مسیحی را پیش رو دارد.
آورده اند که: در اوایل قرن چهارم، مسیحیت دین رسمى امپراطورى رم، معرفى شد و مسیحیان كه تا آن زمان، تحت آزار و شكنجه بودند، دوران جدیدى را تجربه كردند. ثروت و رفاه به جامعه ى مسیحى راه یافت و دنیاگرایى كام بسیارى را تغییر داد. به همین دلیل، بعضى احساس كردند كه زندگى فداكارانه ى مسیح را دنبال نمى كنند، آنها شهرها را رها كردند و عزلت در بیابان را برگزیدند تا در آن جا زندگى زاهدانه ى انفرادى همراه با عبادت و دعا و نیایش را تجربه كنند. ویل دورانت در توصیف وضعیت كلیسا در قرن چهارم مى نویسد: كوپریانوس از این كه مؤمنان حوزه ى مذهبى اش شیفته ى پول هستند، اسقف ها مقام هاى رسمى پردرآمد دارند كه از قِبل آنها متمول مى شوند و پول نزول مى دهند و به محض استشمام بوى خطر، دست از كیش خود برمى دارند، شكوه و گلایه مى كرد؛ صومعه نشینى یا رهبانیت مسیحى، در اعتراض علیه این سازش هاى متقابل جسم و روح شكل گرفت. «رهبانیت» نخست در مصر و سوریه و جزیرة العرب آمد. بنیان گذار رهبانیت را شخصى به نام «آنتونى» (251 ـ 356 م) مى دانند. او در بیست سالگى تمام اموالش را فروخت و پول آن را به فقرا داد و خود به غار دورافتاده اى رفت و به تفكر و عبادت پرداخت. شهرت وى سبب شد بسیارى نزد او بروند و در غارهاى مجاور ساكن شوند. اما نخستین كسى كه رهبانیت دسته جمعى یا جماعت رهبانى را بنیان نهاد، «پاكومیوس» (متوفاى 346 م) بود. وى در سال 325، پس از مشاهده ى انزوا طلبى راهبان، كه آن را ناشى از خودپسندى آنان مى دانست، در «تابن»، واقع در مصر، دیرهایى بنا كرد كه در هر كدام صد راهب به عبادت مشغول بودند. وى نخستین كسى بود كه آیین نامه اى براى سازمان دهى زندگى رهبانىِ گروهى، تنظیم كرد.
سرخوردگی حاصل از شکست جمهوری اسلامی و بی کارکرد شدن و یا کارکرد منفی بخش قابل توجهی از دستگاه معرفتی روحانیت شیعه در جهان مدرن آن ها را به تجربه نوعی رهبانیت سوق می دهد
بنابر این روایت، كلیسا ابتدا با جنبش رهبانیت مخالفت كرد و آن را یك عمل بدعت آمیز تلقى نمود، سپس آن را به عنوان یك وزنه ى تعادل بخش در مقابل اشتغال روزافزون خود به حكمرانى، پذیرا شد. آباى كلیساى شرق مسیحیت تعریف جدیدى از رهبانیت ارائه كردند: آنان جامعه را فاسد نمى دانستند و ترك اشتغالات دنیوى و امور اجتماعى را هم لازم نمى شمردند، ولى به دلیل مشغله هاى زیاد و بحث و جدل هاى الهیاتى و سیاسى، احساس نیاز به محیطى مى كردند كه گه گاه آنان را از فعالیت و اشتغالات روزمره جدا كند و زمینه ى دعا و تفكر و خلوت و راز و نیاز را برایشان فراهم آورد. با این عمل مى توانستند به یاد آورند كه هدف زندگى، پیروى كامل از تعالیم مسیح است. باسل كبیر (330 ـ 379 م) اسقف منطقه ى كاپادوكیه، قانونى براى راهبان وضع كرد كه هنوز هم كلیساهاى ارتدكس شرقى از آن پیروى مى كنند. دیرهاى باسیلى در مناطق بیابانى سوریه، جزیرة العرب و مناطقى در آناتولى و یونان تأسیس شد و راهبان به پند و ارشاد كسانى كه به زیارتشان مى آمدند مى پرداختند و از مسافران راه گم كرده پذیرایى مى كردند و فراریان را پناه مى دادند. باسل اصرار داشت كه راهبان كار كنند، دعا كنند، كتاب مقدس بخوانند و به انجام اعمال نیك بپردازند و با این اقدام به رهبانیت جلوه اى اجتماعى بخشید. رهبانیت، پس از شیوع در شرق، كم كم به سرزمین هاى غربى راه یافت. گفته مى شود رهبانیت را «آتاناسیوس»، شخصیت مهم شوراى نیقیه و مخالف سرسخت آریوس،در یكى از تبعیدهاى دوره اى اش از اسكندریه به روم، رواج داد. نخستین اثر مكتوب درباره ى زندگى رهبانى در غرب، مربوط به «یوحنّا كاسیانس» (425 م) است، اما پدر رهبانیت در غرب را «بندیكت» (547 م) مى دانند. وى كه در سال هاى جوانى در حوالى شهر رم به ریاضت اشتغال داشت، قانونى براى زندگى گروهى رهبانى تنظیم كرد كه بعدها مهم ترین سند در تاریخ رهبانیت شد. در اواخر قرن ششم، رهبانیت و صومعه نشینى ریشه ى عمیقى در هر دو بخش شرقى و غربى كلیسا دوانیده بود. در قرن ده و یازده میلادى اصلاحاتى در رهبانیت صورت گرفت، این دوره را دوره ى دوم شكوفایى دیرنشینى مى نامند. رهبانیت هنوز هم جایگاه مهمّى در كلیساى كاتولیك دارد.
بار دیگر خوانندگان را به مقدمات بخش نخست این مقاله ارجاع میدهم تا معلوم شود که تجربه روحانیت شیعه با رهبانیت مسیحی هم در تاریخ و هم در معرفت آمیزه ای از خیر و شر و علم و ظن و جهل است که باید پالایش شود و البته «دیر و دور» بودن این پالایش، گمان تکرار نوعی رهبانیت در بخشی از روحانیت شیعه را افزایش می دهد.
اگر رهبانیت اعتراضى در مقابل دنیاگرایى دستگاه روحانیت مسیحی بود و عده اى از روحانیون كه میان زندگى زاهدانه و ایمان به مسیح، پیوندى عمیق یافتند، حاضر به تحمّل زندگى اشرافى نبودند، برخوردهاى خشن ارباب كلیساى شرقى نیز در به وجود آمدن این نهضت بى تأثیر نبوده است.
امروزه رهبانیت در كلیساى كاتولیك و ارتدكس به رسمیت شناخته مى شود، ولى برخلاف راهبان قدیم كه بیشتر فعالیتشان به تفكر در مسائل دینى خلاصه مى شد، مهم ترین فعالیت گروه هاى رهبانى جدید موعظه و تعلیم، رسیدگى به فقرا، عیادت مریضان و كارهایى از این قبیل است. پروتستان ها در قرن 16 م. به جاى نظام رهبانى، جمعیت هایى مركب از زنان و مردان، به نام «جمعیت خواهران» و «جمعیت برادران» تشكیل دادند، كه شبیه راهبان كلیساى كاتولیك عمل مى كنند.
گمان می رود که روحانیت شیعه نیز چنین آینده ای را پیش رو داشته باشد؛ سرخوردگی حاصل از شکست جمهوری اسلامی و بی کارکرد شدن و یا کارکرد منفی بخش قابل توجهی از دستگاه معرفتی روحانیت شیعه در جهان مدرن آن ها را به تجربه نوعی رهبانیت سوق می دهد.
جامعه ما امروز جمهوری اسلامی را محصول و کارنامه تاریخ و معارف روحانیت شیعه، می داند. روزگاری که در آن سید حسن مدرس، قدرت را مشروط به خواست مردم می خواند و میرزای نائینی در نفی و نقد استبداد دینی رساله نوشت سپری شد و آیت الله منتظری و معدودی از پیروانش استثناهایی بر قاعده شدند. باور سید حسن مدرس این بود که «حاكم و سائس يك جمعيت بايد از مال آن جمعيت»، آنها را اداره كند و جامع اداره كردنش در اين دو كلمه است: «تعميرالبلاد و تأمين العباد». اين هدف، شامل همهي دولتها ميشود. لكن از حيث منشأ و مسووليت دولت، مدرس بدون اينكه حصري در نظر داشته باشد، ميگويد: «اين سائس و حاكم يك مرتبه مبعوث از جانب خدا است و در اين صورت بايد از روي كتابي كه خداوند براي او فرستاده رفتار كند، ولي امروز اين خارج از موضوع ماست و البته دستور از براي آن حاكم و سائس كه منصوب از جانب خداست همان كتاب آسماني است. يك مرتبه مثل زمان ما كه اين طور پيش آمده است، آن حاكم و سائس منصوب از جانب ملت است. در اين صورت وظيفهي او اجراي دستوري است كه ملت به او ميدهد و هر دستوري از تعمير بلاد و تأمين عباد اين ملت، يعني قاصبين و موكلين به آن وكيل ميدهند بايد رفتار كند و آن همين است كه شما اسمش را قانون اساسي ميگذاريد.
قانون اساسي دستوري [است] كه ملت به آن شخص ميدهد و آن حاكم و سائس اگر بر طبق آن عمل نكرد ظالم و متعدي و لازمالدفع است».
فاصله ولایت مطلقه فقیه با نگاه حسن مدرس که روزگاری قرار بود الگوی جمهوری اسلامی باشد را بنگرید؛ شکست معرفت فقهی روحانیت شیعه را در کنار تجربه جمهوری اسلامی بگذارید و تاریخ کلیسا را از نو بخوانید؛ شاید با من هم گمان شوید.
سایر منابع: *اجتهاد و سياست در دوره مشروطه (داود فيرحي)
*دائرة المعارف طهور
*نامه به یک کشیش – سیمون وی
مرتبط:
ـ از روحانیت تا رهبانیت ـ بخش نخست

کلیدواژه ها: دین, رهبانیت, روحانیت, محمدجواد اکبرین |
