Home

Titleنکته آخر سردبیر ـ چهار

چرا پیروز نمی‌شویم؛ تلاشی برای نقد فرهنگی ایرانیان

29 Oct 2011

■ احسان عابدی
Font Size + | - Reset

شروین عزیز

خواسته بودی به بهانه وداع چیزی بنویسم. نوشته‌ام درباره خود شد، نقد من و تو. شاید تو و خواننده‌های تهران ریویو رگه‌هایی از واقعیت در آن ببینید و شاید هم یکسره نفی کنید. در هر صورت، تقدیم به خودم و شما:

دو یا سه سال قبل از انتخابات اخیر ریاست‌ جمهوری بود که گزارش سخنرانی مصطفی ملکیان در نشست‌های ماهیانه‌ای که خانه عبدالله نوری برگزار می‌شد، به چاپ رسید. سخنرانی آقای ملکیان درباره خصوصیات ایرانیان بود و خیلی زود سر زبان‌ها افتاد، چرا که هر کسی می‌توانست تصویری از خود در آینه این واژگان ببیند. با این حال هیچ وقت آن “درون نگری” به یک بحث جدی منجر نشد. خود ملکیان نیز آن را پی نگرفت تا همچنان “نقد حاکمان” مقدم بر “نقد فرهنگ” باشد.

اما پیش از این ماجرا هم چهره‌های دیگری تلاش کرده بودند که باب بحث را دراین‌باره بگشایند. یکی از آنها برای مثال، آقای حسن نراقی بود که “جامعه‌شناسی خودمانی” را نوشت. کتاب گرچه بازار خوبی پیدا کرد، اما در میان روشنفکران جدی گرفته نشد. و به جز این می‌توان مثال مهندس بازرگان را آورد که “سازگاری ایرانی” را نوشت و در تبیین پاره‌ای از خصلت‌های ایرانیان به عوامل جغرافیایی – نظیر کمبود آب – پرداخت. اما این بحث – دسته‌بندی مجموعه‌ای از خصلت‌های ملی – نیز در محافل آکادمیک نادیده گرفته شد.

از سویی جریان عوام‌گرایی هم هست که در برابر هر نقدی به توده‌ها می‌ایستد و با تکفیر منتقد، راه را بر هر بحث و تبادل نظری می‌بندد. با این حال نمی‌توانیم خودمان را فریب بدهیم. کافی‌ست – به قول آقای ملکیان – به درون خودمان رجوع کنیم تا متوجه نقص‌ها و مشکلات شویم.

تعطیلی قریب‌الوقوع “تهران ریویو” که رسانه مخالفان و منتقدان حاکمیت ایران است، و حرف‌ها و حدیث‌ها درباره تعطیلی احتمالی دیگر رسانه‌های منتقد که این روزها بدون پشتوانه مانده‌اند، بهانه‌ای است برای نوشتن این سطرها و برشمردن دو سه نمونه دیگر از روحیات – مشکلات؟ – ما که به گمان نویسنده این متن، در مسیر حرکت اخیرمان به سمت آزادی موانعی جدی تلقی می‌شوند.

بی‌بها کردن تجربه‌ها؛ شکلی از ماجرا عدم توجه به تاریخ است، چنان‌چه بارها از زبان این و آن نقل شده که از گذشته هیچ درس نمی‌گیریم یا در کل، حافظه تاریخی ضعیفی داریم. اما صورت دیگر بحث این می‌تواند باشد که ما به خود اجازه انباشت تجربه را نمی‌دهیم. مثال این حرف انجمن‌ها، بنیادها و رسانه‌هایی است که نه توسط حاکمیت اقتدارگرا، بلکه به دستان خود به تباهی کشانده‌ایم و هر کدام البته دلیلی قانع‌کننده برای تعطیل کردن دفتر و دستک داشته‌ایم، اما در هر صورت نتیجه فقر نهادهای یاری‌رسان و حمایت‌گر و رسانه‌های ریشه‌دار و مستقل در بزنگاه‌هایی است که نیاز آنان با تمام وجود احساس می‌شود‌.

به یک معنا، ما به سختی می‌سازیم، اما دل ویران ‌کردن هم داریم و گواه این میل عمومی به ویران کردن، ساختمان‌هایی است که برپا می‌کنیم و پس از ده سال به اسم “کلنگی” می‌کوبیم و از بین می‌بریم؛ چیزی نظیر یک شیزوفرنی فرهنگی.

به نظر می‌رسد وقتی از قسمت و سرنوشت حرف می‌زنیم، پیش و بیش از هر چیز به “غرب” نظر داریم. به این اعتبار مرادمان از نیروهای غیبی نیز همان “نیروهای غربی” است که در سرنوشت ما نقشی تعیین‌کننده دارند، آن‌گونه که همه حرکت‌ها و تلاش‌های ما بیهوده و پوچ به نظر می‌رسد

بی‌بها کردن این تجربه‌های مدنی اتفاقا بازی دلخواه حاکمیت اقتدارگرا است. آنجا که رسانه‌ای را توقیف می‌کند یا حکم به تعطیلی انجمنی و بنیادی می‌دهد، تلاش می‌کند تا همه تجربیاتی را که به واسطه آنان فراهم آمده‌ است، از میان ببرد. روزنامه‌نگار ایرانی طعم تلخ این ماجرا را بارها چشیده‌است؛ هر آن‌چه ساخته‌است با یک حکم توقیف، دود می‌شود تا دوباره در رسانه‌ای دیگر همه چیز را از صفر شروع کند.

تعطیلی رسانه‌های اپوزیسیون به دست خود می‌تواند همراه با این توجیه باشد که چنین رسانه‌هایی با هدف دامن زدن به موج سبز پدید آمده‌اند و حال که موج فروکش کرده، آنها نیز محملی برای وجود پیدا نمی‌کنند. باز این سخن ما را به یکی دیگر از خصائلمان می‌رساند، خصلتی که مبارزه و ایستادگی را بی‌معنی می‌کند. گرچه شاید تعطیلی این رسانه‌ها دلیلی دیگر داشته باشد، اما چه باک! همه این‌ها بهانه‌ای است برای نوشتن از خود.

ناامیدی نسبت به آینده؛ ما زود ناامید می‌شویم، به همان سرعتی که به هیجان می‌آییم. می‌خواهیم زود به خط پایان برسیم و چون آن را دور ببینیم چه بسا قید ماجرا را بزنیم و به راهی دیگر برویم. طرح‌هایی که پسند می‌کنیم، “طرح‌های زودبازده”اند و نسخه‌هایی که می‌پیچیم، نتیجه‌ای آنی و ضربتی دارند.

خیلی از ما که ایران را ترک کردیم، می‌توانستیم بمانیم و اجتماع آزادی‌خواهان را انبوه‌تر کنیم، اما راه نجات (عافیت طلبی) را برگزیدیم، چنان‌چه میلیون‌ها ایرانی در این سی و سه سال انقلاب به هزار و یک شیوه معمول و غیرمعمول از سرزمین آبا و اجدادی خود کوچ کردند و میلیون‌ها نفر دیگر نیز سودای فرار دارند. این همه می‌تواند از باور به این گزاره نادرست ناشی شود که “این کشور درست‌شدنی نیست”، گزاره‌ای که خود ریشه در بی‌ایمانی و ناامیدی نسبت به آینده دارد. کافی‌ست حریف کمی قوی پنجه باشد. گوی و میدان را دو دستی تقدیم حضور او می‌کنیم. مثل تیم فوتبالمان و تماشاچیان بی‌تحمل آن می‌ماند که پایان بازی را نه در دقیقه نود، بلکه در لحظه دریافت گل می‌دانند.

در روزهای آغازین جنبش سبز سخن از “ماراتن” بود و رقابتی طولانی مدت و نفس‌گیر با حاکمیت که در آن حرف اول را “بردباری” رقیبان می‌زند، اما همه این هشدارها به فراموشی سپرده شد، چنان‌چه پیام “صبر و ایستادگی” میرحسین موسوی هم در عمل فایده‌بخش نبود و به جز جمع زندانیان سیاسی (اسرای سبز) خریداری نداشت، چرا که دیگران هوایی متفاوت در سر داشتند.
اما اگر بارقه‌ای از امید را بتوان در این میان سراغ گرفت، نه از ایمان به نیروهای خود نشات می‌گیرد، بلکه منبعی دیگر دارد؛ چیزی که در گذر زمان به روحیه‌ای ملی تبدیل شده‌است.

قضا و قدری؛ مفهوم اعتقاد به سرنوشت یا نیروهای غیبیِ تعیین‌کننده را دارد، آن‌گونه که میدان عمل آدم را محدود و محدودتر کند. ایرادی نیست اگر آدم به سرنوشت و قسمت یا خدا و پیامبر معتقد باشد. ایراد آنجاست که همه چیز را به کف آنها وانهیم و خودمان گوشه‌ای بنشینیم و نظاره‌گر امور باشیم.

اما قضا و قدر و نیروهای غیبی در خیال ما یک تجلی عینی هم پیدا کرده‌ که تاکید این نوشته بیشتر بر آن است. به نظر می‌رسد وقتی از قسمت و سرنوشت حرف می‌زنیم، پیش و بیش از هر چیز به “غرب” نظر داریم. به این اعتبار مرادمان از نیروهای غیبی نیز همان “نیروهای غربی” است که در سرنوشت ما نقشی تعیین‌کننده دارند، آن‌گونه که همه حرکت‌ها و تلاش‌های ما بیهوده و پوچ به نظر می‌رسد. هستند در میان ما کسانی که می‌گویند، “آمریکا باید بخواهد تا ما بتوانیم بر تمامیت‌خواهی رژیم غلبه کنیم” و این باور در میان ما قوی است که هر چه در این چند دهه بر ایران گذشته، همه سناریویی است که در واشنگتن و لندن نوشته می‌شود.

گرچه مناسبات جهانی را نمی‌توان نادیده گرفت که بر سرنوشت ملت‌ها تاثیری انکارناپذیر دارند، اما در عین حال نباید از نظر دور داشت که این تحولات داخلی است که جهان را به ایده و تصمیمی خاص درباره فلان کشور می‌رساند. در محاسبات ما – به طور معمول – خواست و حرکت ملت گزینه‌ای غایب است و به جای آن نقشی توهم آمیز برای قدرت‌های جهانی قائل می‌شویم. بر این اساس مفهوم قضا و قدر را به طرح‌های غرب پیوند می‌زنیم و آزادی ایران را در گروی خواست آن می‌بینیم، نه سعی و تلاش ما به عنوان کنشگران اصلی.

***

باری خصائلی که بیان شد ممکن است با وجود برخی از ما بیگانه باشد، اما شاید بی‌‌ریشه‌ و باطل هم نباشد. می‌توان آنها را آزمون کرد و شدت و ضعف هر کدام را اندازه گرفت. اگر صادق بود، رواست که طرحی دیگر دراندازیم.

 
Tehran Review
کلیدواژه ها: , , | Print | نشر مطلب Print | نشر مطلب

  1. پاتریس says:

    سلام دوست عزیز
    مرسی از اینکه یکی بلاخره پیدا شد بگه چرا نشد . یکی به فرهنگ میزنه یکی به دین یکی به عامی بودن مردم … ، بنظر من شاید موارد ذکر شده بخشی از چرا ها باشه ولی یه بازی بود ،بازی که تیم حاکم برای ادامه حیاتش احساس خطر کرده بود و نیاز به شناسایی و سرکوب بیشتر مخالفها ش داشت و به راحتی خودش رو از غیر خودی ها پاک کرد . شما فکر میکنید شب رای گیری تصمیم گرفتند نتیجه رو جابجا کنند . نه خیر مگه بیانیه نداد گفت همه چیز مهندسی وبرنامه ریزی شده بود . حتی واسه اختتامیه اش هم طراحی کرده بودند آن بازی که تو روز عاشورا کردن تا به تجمع ساندیس خورها برسون و ببندنش ،خوب آنها مهندسی کردند ،ما چی کار کردیم ما آیا اهدافمون رو مهندسی کردیم وضعیت کارگرها ، معلم ها ، کارمندان ، سیاست خارجی سیاست داخلی ، انرژی اتمی ، …همش گفت اصلاحات ، عصر طلایی ، کدوم اصلاحات کدام بند از قانون اساسی را میخوای اصلاح کنی اصلا میشه در توان تان هست ، گفت میخوام برسم به عصر طلایی (جنگ، تورم ،اعدامها و….) آیا مردم اینها را میخواستند؟ یا فقط گفتیم بیادمیدان اماحسین تا آزادی کتک بخورین و خون بدین ، همین بعد از اینکه رای ما رو دزدیدند پنج میلیون شدیم امدیم تو خیابان گفتیم راهپیمایی سکوت ، منتخب مون که قرار بود بشه بالاترین مقام اجرایی مملکت آمد گفت مرسی که آمدین برین خانه ، همین …. فقط مهندس بود نه تونست پنج میلیون رو مهندسی کنه بلکه نمیدونست ان موقع باید چی کار کنه ، حالا شما میفرمایید مردم مشکل تاریخی دارند. نه عزیز ، خواهش میکنم به مردم ما بی احترامی نکن ، اگه بودی تو صحنه میدیدیشون که چجوری دخترو پسر ،زن و مردو همه با عشق جلوی باتوم دژخیمها و چاقوکشها می ایستادند .

What do you think | نظر شما چیست؟

عضویت در خبرنامه تهران ریویو

نشانی ایمیل

Search
Most Viewed
Last articles
Tags
  • RSS iran – Google News

    • Sweden can't send Christian convert back to Iran - Catholic News Agency
    • Iran's Khamenei: 'The Americans Cannot Be Trusted' - Breitbart News
    • Michelle Obama hosts Iranian new year's feast - USA TODAY
    • Iran Dismisses US Talk of 'Arrangement' on Missiles - ABC News
    • Iran, India sign oil, energy agreement - Press TV
  • video
    کوچ بنفشه‌ها

    تهران‌ریویو مجله‌ای اینترنتی، چند رسانه‌ای و غیر انتفاعی است. هدف ما به سادگی، افزایش سطح گفتمان عمومی در مورد ایده‌ها، آرمان‌ها و وقایع جهان امروز است. این مشارکت و نوشته‌های شما مخاطبان است که کار چند رسانه‌ای ما را گسترش داده و به آن غنا و طراوت می‌بخشد. رایگان بودن این مجله اینترنتی به ما اجازه می‌دهد تا در گستره بیشتری اهداف خود را پیگیری کرده و تاثیرگذار باشیم. مهم‌تر از همه اینکه سردبیران و دست‌اندرکاران تهران‌ریویو به دور از حب و بغض‌های رایج و با نگاهی بی‌طرفانه سعی دارند به مسایل روز جهان نگاه کرده و بر روی ایده‌های ارزشمند انگشت بگذارند. تهران ریویو برای ادامه فعالیت و نشر مقالات نیازمند یاری و کمک مالی شماست.