جایگاه راهبرد انتخابات محور در جنبش سبز
26 Aug 2011
■ علی افشاری
با گذشت بیش از دو سال هنوز بحث پیرامون منشا و محور اصلی جنبش سبز جریان دارد. گمانه های مختلفی برای بیان ویژگی اصلی خیزش اجتماعی مردم ایران در خرداد 1388 مطرح شده است. در این نوشتار ابتدا سعی می شود دیدگاهی که معتقد است پیام اصلی جنبش سبز تاکید بر کمپین انتخابات آزاد بمثابه یک استراتژی مناسب برای گذار به دموکراسی بود، نقد گردد سپس تفسیر نویسنده این یادداشت از عنصر اصلی شکل دهنده جنبش سبز تشریح می گردد .
مدافعان کمپین انتخابات آزاد استدلال می کنند انتخابات آزاد تداوم منطقی شعار”رای من کو ” به عنوان شناسنامه جنبش سبز است. اما این ادعا در گام نخست به بن بست می رسد و ناتوانی آن از تبیین ماجرا آشکار می گردد. رای من کو ناظر به سرقت رای و اعتراض به تقلب بود. در اصل در آن مقطع زمانی ویژگی آزادی انتخابات محل منازعه نبود بلکه عدم سلامت و دست کاری در نتایج انتخابات شعله های نا رضایتی را فروزان کرد. شرکت کنندگان در انتخابات پیشاپیش یا آن را آزاد تلقی کرده بودند و یا به دلایل مصلحت آمیز و تاکتیکی از ایراد فقدان آزادی در انتخابات چشم پوشی کرده و به آزادی نسبی رضایت دادند. کسانی که ویژگی های انتخابات واقعی و درست را تنها به پیش شرط آزادی تقلیل می دهند، باید پاسخ دهند که آیا انتخابات ریاست جمهوری دهم را آزاد می دانند یا نه؟ اگر پاسخ مثبت است آنگاه سئوال جدی دیگری مطرح می شود که وقتی امکان برگزاری انتخابات آزاد و یا نسبتا آزاد در ساختار انتخاباتی جمهوری اسلامی وجود دارد، پس کمپین فوق به دنبال چه چیزی است؟ و چرا خود را در راهبرد اصلاحات انتخابات محور ادغام نمی کند و اساسا وجه تمایز آن با دیدگاه انتخاباتی اصلاح طلبان چیست؟ اما اگر انتخابات فوق را آزاد نمی داند، منطق حکم می کند که از انتساب شعار رای من کجاست به استراتژی انتخابات آزاد بپرهیزد.
ممکن است در پاسخ گفته شود که انتخابات آزاد وجه اختصار کلیت شرایط و مولفه های یک انتخابات صحیح و از جمله عدم تقلب است. این استدلال نیز مخدوش به نظر می رسد. زیرا اولا باید این محتوا به نوعی در اسم کمپین گنجانده شود. ثانیا راهبرد انتخاباتی جنبش سبز تا پیش از انتخابات استفاده از ظرفیت های ساختار انتخاباتی موجود بود و ایرادی در آن برای مشارکت نمی دید ولی قائلان به استراتژی انتخابات آزاد چنین نمی پنداشتند و نظر مساعدی به شرکت در انتخابات نداشتند. اما رادیکال تر شدن حرکت اعتراضی مردم در تداوم منطقی حرکت و گسترش یافتن اعتراضات خیابانی مجال تسری حرکت به مطالبه انتخابات آزاد را ستاند. واکنش خشونت آمیز و محکم حکومت اراده و تمایل نیروهای معترض را از ایده های انتخاباتی دور کرد و آنها دریافتند که مسیر تغییرات با قدم های محکم آنها بر سنگفرش خیابان ها و آزاد کردن فضای عمومی از سلطه نیروهای حکومتی می گذرد نه از صندوق های رای. طبیعی است در چنین فضایی استراتژی انتخابات آزاد که تکیه گاه اصلی اش بر راهبرد های انتخاباتی است، مورد توجه قرار نمی گیرد.
جنبش سبز پس از انتخابات 1388 یک انفجار اجتماعی و اتصال خطوط مختلف و نا همگون در اعتراض به وضع موجود بود. این تکثر و تنوع که هیچگاه جنبه موثر به خود نگرفت تا مدت زمانی با خلق هیجان، جنبش را زنده نگاه داشت. بی نظمی و نبود ساختار کنترل بخش منجر به آزاد شدن نیروی زیادی شد. منتها ماهیت غیر سازمان یافته، غیر توافقی و خود جوش این همکاری بدون طرح و برنامه نتوانست دینامیسم جنبش را حفظ کند
در اینجا خطای دید کسانی که می پندارند فاز نخست انتخاباتی جنبش سبز شرط لازم وکلیدی آن و اساسا هر جنبش سیاسی موفق در ایران است، آشکار می شود. ریختن مردم به خیابان ها و جایگزین شدن “دست ها” با “پاها” منجر به گسست این جنبش از دیدگاه انتخابات محور شد. در اصل شکست راهبردی که تحقق مطالبات را از طریق مشارکت در انتخابات ممکن می دید، منجر به اوج گیری جنبش سبز و نمود خیابانی آن شد. انتخابات بستر بروز جنبش سبز بود نه پبش نیاز لازم و علت علت وجودی آن. به عنوان مثال نقطه عزیمت جنبش مدنی سیاهان در آمریکا امتناع رزا پارک از نشستن در قسمت مربوط به سیاهان در اتوبوس بود. حال بر مبنای این استدلال فعالان حقوق مدنی سیاه امریکا باید کنش های بعدی شان را در اتوبوس انجام می دادند و یا هر جنبش اجتماعی بعدی در آمریکا نیز باید از مسیر نافرمانی در اتوبوس بگذرد! این حوادث جرقه ساز و آغاز گر هستند و رابطه علی – معلولی و معنا دار با شکل گیری حرکت و اوج گیری آن ندارند. شکوفایی جنبش سبز ارتباطی با انتخابات نداشت، بلکه بر عکس نا امیدی از ساختار انتخاباتی موجود، معترضین را به سمت جنبش اجتماعی سوق داد. فاز اعتراضات خیابانی گسست از فاز انتخاباتی بود نه تداوم و پیوستگی آن. در اصل بار دیگر و در سطحی فراگیر تر آشکار شد که ساختار انتخاباتی موجود فاقد حداقل های لازم برای بستر سازی تحقق مطالبات ملت است. جابجا کردن برنده و بازنده انتخابات نشان داد که حاکمیت به هیچ محدودیتی برای دستیابی به خروجی مورد نظر خود در انتخابات مهندسی شده قائل نیست. رهبری در انتخابات 88 حتی با صرف هزینه گزاف این پیام را به جامعه و هم به نیروهای حاشیه ای و فرو دست حاکمیت داد که دیگر نمی توانند در سودای تغییر مسیر رسمی نظام سیاسی از طریق صندوق های رای باشند.
از این رو است که تمایل به شرکت و برخورد مثبت با انتخابات پس از تجربه جنبش سبز حتی در بین قشر های میانه رو و محافظه کار اصلاح طلبان نیز پایین است .
اگر انتخابات آزاد وجه سمبلیک رویکرد ساختار شکنانه برای دستیابی به انتخابات آزاد باشد، چنین رویکردی در هیچکدام از مراحل جنبش سبز وجه غالب نداشته است. ممکن است عده ای از این منظر دل در گرو جنبش سبز داشته اند ولی نمی توان بر این اساس ارتباط و تناظری منطقی بین جنبش سبز و انتخابات آزاد برقرار کرد.
ضمن اینکه این تفسیر از انتخابات آزاد در جایگاه استراتژی گذار به دموکراسی نیز با چالش هایی جدی مواجه است. نخست خصلت تقلیل انگارانه آن است که دموکراسی را مساوی انتخابات می انگارد. ابعاد دموکراسی بسیار فراتر از انتخابات آزاد و تمامی پیش نیازها و شروط لازم آن بر مبنای قوانین و اسناد بین المللی است. انتخابات آزاد، موثر، رقابتی، عادلانه، سالم و غیر متقلبانه بستر مهم شکل گیری دموکراسی است ولی تمامیت آن نیست. در تلقی ها و نظریه پردازی های جدید مردم سالاری سویه های متعددی دارد. عمده کردن انتخابات در دموکراسی محصول نگرش ژاکوبنی است که دموکراسی را با حکومت اکثریت یکسان می پنداشت. در عصر کنونی حفظ تکثرگرایی سیاسی، رعایت حقوق اقلیت در کنار حکمرانی موقت و مشروط اکثریت، بی طرفی ایدئولوژیک، نهاد سازی، تاکید بر کیفیت دموکراسی از طریق افزایش رای های آگاهانه و کاهش نابرابری شاکله معرفتی و سیاسی دموکراسی را تعین می بخشند.
دیگر نقیصه تفسیر ساختار شکنانه از انتخابات آزاد سکوت در خصوص دوران گذار و معطل گذاشتن میانجیگری است. اگر کمپین انتخابات آزاد یک عمل انتخاباتی نیست و قرار است از طریق همسو کردن فعالیت های پراکنده انتخابات آزاد را با نفی ساختار انتخابات موجود خلق کند و در واقع با استفاه از انتخابات آزاد می خواهد چشم انداز آینده را ترسیم نماید، باید گفت چشم انداز آینده از منظر شکل گیری دموکراسی را به صورت ناقص و نا رسا توصیف می کند. همچنین توضیح نمی دهد که چگونه باید از وضع موجود به نقطه مطلوب رسید؟ قوت یک استراتژی سیاسی توانایی ان برای روشن کردن راه و غلبه بر موانع موجود است. بدون مشخص کردن میانجی بین حال و آینده نمی توان حرکتی سیاسی را سامان داد.
اگر ساختار موجود باید تغییر یابد و در اصل انتخابات درست نیازمند کنار گذاشتن ساز و کارهای شبه انتخاباتی حاکم و خلق ساختار انتخاباتی درست جدید است، پس در استراتژی این موضوع را باید با صراحت وشفافیت بیان داشت. از زاویه ساختار شکنی راهکار هایی مانند رفراندوم، انقلاب آرام، نا فرمانی مدنی و تغییر قانون اساسی تناسب بیشتری برای استراتژی گذار به دموکراسی را دارند.
اما وجه اصلی جنبش سبز چه بود و چه عواملی باعث بروز و ظهور آن شد؟ برای پاسخ به این سئوال باید این جنبش را به دو مرحله قبل و بعد از انتخابات تقسیم کرد زیرا جنس و نوع این دو فاز از یک سنخ نیستند و در مجموع نوعی انفصال و گسست را نشان می دهند. البته در عین حال به لحاظ تداوم محوریت رهبران سمبلیک درجاتی از پیوستگی نیز در آن دیده می شود.
در پیش از انتخابات احیای اصلاحات و بازگشت به ایده اصلاحات انتخابات محور مبنای حرکت جنبش سبز بود. در اصل این فاز را نمی توان به معنای فنی و دقیق کلمه جنبش اطلاق کرد. چون هدف فعالیت در چارچوب نهادهای موجود و پیشبرد اهداف از طریف استفاده از ظرفیت های قانونی بود. اما در فاز دوم نگرش های متفاوت و متعارضی منجر به ظهور جنبش اجتماعی شد. این عوامل نا همگون به صورتی دفعتا، خودجوش و ناگهانی و بدون طرح و اندیشه قبلی دینامیسمی را پدید آوردند که تا چند ماه بزرگترین چالش را برای نظام سیاسی خلق کرد.
اعلام نتایج انتخابات شوک سنگینی را به بخشی از رای دهندگان وارد ساخت که گمان می کردند که مشارکت بالا در انتخابات، کاندیدای اصلاح طلب را روانه ساختمان ریاست جمهوری می نماید. اما انحراف فرایند شمارش و اعلام آراء از روند طبیعی و اعمال تقلب فاحش باعث غلیان و انفجار خشم در بین کسانی شد که از منظر تغییر وضع موجود به صندوق های رای روی آورده بودند. بنابراین شماری از جمعیت به دلیل عصبانیت از جابجایی برنده انتخابات به خیابان ها آمدند تا هم غیض خود را فرو بنشانند و هم با اعمال فشار زمینه ابطال انتخابات را فراهم سازند. حضور خیابانی باعث تحریک و انگیزه بخشی به طیف دیگری شد که از قبل مترصد بهره جستن از فضا برای رویکردهای سیاسی رادیکال بودند. نیروهایی که معتقد به تغییر نظام سیاسی هستند همیشه در انتظار مساعد شدن فضا برای تحرک اجتماعی هستند. الحاق ناخواسته و خاموش این دو نیرو ستون فقرات جنبش سبز در فاز اعتراضات خیابانی را تشکیل داد. حضور میلیونی تظاهر کنندگان این تصور را برای مخالفان ساختار شکن پیش آورد که لحظه موعود نزدیک است و تداوم و گسترش اعتراضات می تواند شمارش معکوس برای فروپاشی نظام سیاسی را رقم بزند. همپوشانی در مخالفت با وضع موجود همکاری های محدودی بین طیف های ناهمگون را پدید آورد. ولی تعارضات و اختلافات نیز از هم گسیختگی و عدم انسجامی را دامن زد که در نهایت در فروکش کردن امواج جنبش موثر بود.
بنابراین جنبش سبز پس از انتخابات 1388 یک انفجار اجتماعی و اتصال خطوط مختلف و نا همگون در اعتراض به وضع موجود بود. این تکثر و تنوع که هیچگاه جنبه موثر به خود نگرفت تا مدت زمانی با خلق هیجان، جنبش را زنده نگاه داشت. بی نظمی و نبود ساختار کنترل بخش منجر به آزاد شدن نیروی زیادی شد. منتها ماهیت غیر سازمان یافته، غیر توافقی و خود جوش این همکاری بدون طرح و برنامه نتوانست دینامیسم جنبش را حفظ کند.
البته ورود جنبش سبز به رکود محصول دلایل مختلف و متعددی است. در این مطلب فقط نقش عدم تجانس نیروها در پویایی و دینامیسم جنبش مورد بررسی قرار گرفت که تاثیر متضادی داشت. در مراحل اولیه نقش خیلی مثبتی داشت و با ایجاد انرژی توان اجتماعی جنبش را ارتقاء داد اما در ادامه به دلیل اصطکاک و عدم هم افزایی اثر بازدارنده و منفی بجای گذاشت.

کلیدواژه ها: انتخابات, تظاهرات, جنبش سبز, علی افشاری |
